به گزارش صراط نیوز به نقل از فارس سخن گفتن از مقاومت بيواسطه ذهن را متوجه مبارزه، جهاد و صور ذهني مرتبط با آن ميسازد؛ چراكه در روزگار آخرالزماني ما به نظر ميرسد كه رودرويي دو جبهه حق و باطل هر روز و هر ساعت آشكارتر ميشود، هر روز در مكاني و هر زمان به شكلي؛ اما آيا نمايههاي اصلياي كه انسان مسلمان را به مقاومت فرا ميخواند، همان كه او را در اين طريق استوار ميسازد و راه او را از راههاي تسليم جدا ميسازد، چيست و در كجا تعريف شده است؟ به راستي چه كساني مشمول اين آيه قرآن كريم هستند كه: الذين قالو ربنا الله ثم استقاموا (فصلت/۳۰)؟
يكي از سرزمينهايي كه دير زماني است جبهه مقاومت اسلامي در برابر باطل بوده لبنان است و در آن خطه، جنوب لبنان پيشتاز حكايت مقاومت در صورتهاي شعري است، و در ميان شعراي جنوب لبنان محمد علي شمسالدين شاعر شاعران مقاومت لبنان است.
محمد علي شمسالدين در گفتگو با خبرگزاري فارس از زبان خود به شعر مقاومت و شعر جنوبي لبنان و تاثيرپذيري آن از ايران پرداخته است:
* شعر شمسالدين داراي دو مرحله لفظي و عرفاني است
او درباره زندگياش ميگويد: من در سال ۱۹۴۲ در روستايي مرزي از روستاهاي جنوب كه «بيت ياحون» خوانده ميشود بدنيا آمدم. همه كودكيام و ابتداي دوره جنوانيام را در آن روستا رشد يافتم و از عناصر طبيعت آن، از بادها و بارانها و خورشيد بلند آن و زندگي پاك روستايياش تأثير گرفتم.
من عميقا تحت تأثير فضاي خانوادگيام بودم؛ پدر بزرگم شيخ روستا و پيش نماز آن بود و روح من از صداي بادها همراه با نوحههاي حزنانگيز كربلا كه جدم در عاشورا و ... ميخواند سرشار ميشد. من امكان دسترسي كامل به كتابخانهاي مملو از ديوانهاي شعر، كتابهاي فلسفه، فقه و ميراثي كه نسل به نسل در دسترس ما بود داشتم. معتقدم اين اولين گاهوارهاي بود كه قصايدم را پرورش داد.
اما بعد از اين دوره و در مرحلهاي كه براي تحصيل به دانشگاهي در بيروت آمدم، خود را در برابر كتابخانهها، تماشاخانهها، انجمنهاي ادبي و فعاليتهاي فرهنگي يافتم. من تربيت شهري اضافي و فرهنگهاي متنوع به زبان عربي و فرانسه را با نشئه اولم جمع كردم، انسان كه بر تجربهام افزوده شد و توشه فرهنگياي كه تجربه شعريام را تقويت ميكرد كاملتر شد.
وي از مراحل حياتش ميگويد: مرحلهاي ديوانهايم با عناوين «قصائدي قاچاق به دوستم آسيا» در سال ۱۹۷۵ و «ابري براي روياهاي پادشاه مخلوع» در سال ۱۹۹۷ بود؛ وقتي كه شعر براي من نوعي ماجراجويي به وسيله زبان و صورتسازي شعري، در ميان ابهامات متغير معاني و اوزان بود.
شعر در اين مرحله براي من، اسبي سركش و پر جست و خيز بود؛ و اوزان آن رفيع. شايد اين مرحله در مقطع دوم از شعر شروعي براي آتش در خرابههاي تن پايان يافت. در اين مرحله وزن شعري و موسيقي كلمات در كارم قوت زيادي داشت و بر آن مسلط بود؛ من اين دوره را مرحله بربريت شعرم مينامم.
وي ميافزايد: مرحله دوم، مرحله عرفاني شعرم است كه با قصائدم در ديوان «تو را ميخوانم اي پادشاه و دوست من» شروع شد و تا به امروز ادامه دارد؛ زماني كه به وضوح دريافتم تجربه روحاني در شعر به چه ميزان به انديشه و كشمكش ميان كلمات و گرايش به سكوت دعوت ميكند و كمتر تحول هياهوي زباني و تنوع صورتهاي شعري را دارد و در واقع در اين مرحله كلمات بيشتر از اينكه چيزي را آشكار كنند و شارح و بيانگر تجربهاي روحاني و دلپذير باشند، بر حيرت ميافزايند.
* شعر جنوب لبنان متاثر از مقاومت و عاشورا حماسي است
از وي درباره شاعر جنوبي و شعر جنوب لبنان سوال ميكنيم و او با اشاره به عناصر و ويژگيهاي جنوب لبنان ميگويد و تاكيد ميكند: عناصر و ويژگيهاي ديگري مرا از اين محدوده بدر ميبرد. درست است مرا شاعر جنوب مينامند، و منظور از جنوب اين منطقه جغرافيايي و تاريخي از لبنان است كه در گذشته «جبل عامل» ناميده ميشد. منطقهاي ريشهدار در تاريخ و داراي رجال، دانشمندان، علماي ديني و مبارزين ضد ستمگران بسيار.
جنوبيها بعد از جنگ جهاني دوم به دليل مقاومتشان در برابر استعمار فرانسه و بعد آن در مواجهه با اشغالگران فلسطين شهرت يافتند. آنها به مقاومت آشتي ناپذيرشان با اسرائيل مشهور هستند. به علاوه جنوب به دليل بافت اجتماعي و دينياش (اكثريت غالب شيعه) و برپايي شعاير ديني خصوصا در عاشورا و احياء ذكر امام حسين (ع) و اصحابش شهرت دارند. لذا شعراي جنوب در سرودن قصايد حماسيئي كه از گذشته الهام ميگيرند و بر زمان حاضر مطابق ميدهند، بر هم سبقت ميگيرند. آن عنصري كه به اين شعر فضايي مردمي از اتمسفر غني جنوبيها ميدهد. در آنجا شاديها با غمها مخلوط ميشود و نغمههاي شادي به اشكهاي ماتم درهم ميشوند؛ چرا كه مقاومت در برابر اسرائيل باعث درك عميق شهادت و قهرماني در ميان اين مردم شده است.
افزون بر همه اينها، به لحاظ جغرافيايي جبل عامل قله بلندي در منطقه مرزي فلسطين و كوههاي الجليل است. همه اينها به اين سرزمين از نظر موقعيت جغرافيايي و طبيعي و نيز شرايط تاريخي و اجتماعي خصوصيت ويژهاي ميدهد.
اگر من شاعر جنوب هستم يا شاعري جنوبي هستم، يعني در من آثاري از جنوب لبنان هويداست و اثري از گذشته و حال جنوب لبنان در تكوين عناصر شعر من موجود است. اين عناصر را محققان با قرائتهاي مختلف خواندهاند. اين عناصر در قصائدي مثل «اين قلب است يا يك مشته از دود آن روستاست» و «كوه ريحان جايش را ترك ميكند» و «ستونهايي از باد جنوبي» و «ماه جنوب» و قصائد بسيار ديگري به وضوح قابل دريافتند و بخشهايي از تجارب شعري من هستند.
* اشعار من متاثر از عرفان مولانا، عطار و حافظ است
محمد علي شمسالدين همچنين با اشاره به نگاه شعرياش، در اين باره ميگويد: قصائد و مجموعههاي شعري بسياري هم سرودهام كه ميتوان آنها را متكي بر تجربههاي ديگري مانند فرهنگ عربي، اسلامي و انساني ديد. در اين قصائد از ميراث عربي و اسلامي به اجمال الهام گرفتم و از تجربه انساني و فرهنگهاي مؤثر بر آن، مثل فرهنگ اسپانيايي (اندلسي) و فرهنگ پارسي خصوصا فرهنگ عارفان بزرگ مثل جلالالدين رومي و عطار نيشابوري و حافظ شيرازي، الهام گرفتهام.
در مجموع من از شعر جديد غربي، فكر فلسفي و ابداعات ادبي غربي نيز متأثر بودهام. علاوه بر تفكر اسلامي در شعر من رموز متعدد جنوبي و عربي، اسلامي و غربي نهفته شدهاند، اما در عين حال شعر من با حماسه و ايستادگي و بطور كلي آنچه در جنوب لبنان از آن نشانهاي هست، گره خورده است.
* شعر من بدون مرز است
وي اما شعرش را بدون مرز ميداند و تاكيد ميكند: بين صفات جنوبي، عربي، اسلامي و انساني بودن در شعر من مرزي وجود ندارد، زيرا براي من مهم كيفيت در هم تنيدگي اين عناصر متنوع و ورود آنها در زبان شعري و همچنين اسلوب، خيال و ساير عناصر قصائدم است.
پس در هنگام بررسي اين عناصر مهم آن است كه چگونه آنها در روح قصيده وارد ميشوند، به عبارتي چگونه همه دستاوردهاي جنوبي و جهاني، گذشته و حال، شرق و غرب و ... به شكل خوني در رگهاي اين شعر جاري ميشوند.
از او درباره شعر معاصر جهان عرب ميپرسيم و اينكه آيا شعر عربي معاصر، شعر عربي حقيقي است؛ و او تاكيد ميكند: به نظر من از دهه پنجاه قرن بيستم و كمي قبل از آن شعر عربي نو و معاصر به عنوان شعري كه فقط شعرا آن را به عربي مينويسند و نه بيشتر شكل گرفت و در واقع اشعار بسياري با اساليب متنوعي در اين دوره گفته شده است.
* امثال جبران خليل جبران روح بلاغت عربي را نوسازي كردند
وي ميافزايد: مسلما در پيشرفت نثر عربي افرادي مثل فرانسيس مراشي الحلبي صاحب كتاب «جنگل حق» و شيخ ابراهيم اليازجي و شيخ ناصيف اليازجي، و بعد از آنها جبران خليل جبران و ميخاييل نعيمه سهم بسزايي داشتهاند، و قطعا اين افراد روح بلاغت عربي را نوسازي كردند و آنرا با بلاغت قرآني و فهم و ادراك انجيلي ، بخصوص از نظر صيغه و زبان در خلال ترجمه عهد قديم و جديد به عربي، غني ساختند؛ آنچه ما در جبران خليل جبران و نعيمه بيشتر ميبينيم.
شعر عربي نيز در دهه پنجاه قرن بيستم با تجربه شعري جديدي آشنا شد؛ اين تجربه را نخستين پيشگامان نوگرايي شعري مثل بدرشاكر اسياب و نازك الملائكه و عبدالهواب بياتي و بلندحيدري و ادونيس و صلاح عبدالصبور و احمد عبدالمعطي حجازي و خليل حاوي و غيره به ميان آوردند. آنها متعلق به سرزمينهاي مختلف عربي، از عراق، مصر، سوريه و لبنان هستند.
چنانكه مجلات ادبي، مثل مجله ادب لبنني و مجله شعر لبناني اين تجربه نوگرايي در شعر را دنبال كرده و قرائتهاي متفاوت از آنها، از نظر اسلوب، زبان و فرهنگ مؤسس را ارايه كردهاند. كار نسل اول شعر معاصر عرب كه مؤسس اين تجربه به شمار ميرفتند را نسل ديگري در دهه هفتاد قرن بيستم پي گرفت، كساني مانند ويتوري و امل دنقل و عفيفي مطر و ممدوح عدوان و حسن عبدالله؛ سپس نسل سوم ظهور كرد و اينچنين اين تجربه استمرار يافته تا امروز.
* شعر معاصر عرب متاثر از نوگرايي شعر غربي است
شمسالدين تجربه جديد شعر عربي را تجربهاي غني، متنوع و پويا ميداند و با برشمردن خصوصيات آن، ميگويد: شعر معاصر عرب متاثر از نوگرايي شعر غربي در روش، محتواي فكري و هنري آن است؛ و همچنين داراي تنوع اسلوب و فرهنگ است كه از جمله تقليد بعضي از شعرا، مثل ادونيس و انس الحاج و جبرا ابراهيم جبرا و الماغوط و عباس بيضون و شوقي ابيشقرا در سرودن قصيده نثري و به كار بستن عناصر آن در شعر، كه اصل آن فرانسوي است از جمله آن است هر چند برخي شعرا ديگر چنين نكردند و عنصر وزن را در شعر حفظ كردند.
وي ميافزايد: از ديگر خصوصيتهاي شعر جديد عربي، آميختن شعر معاصر با مواريث شعري از طريق بازگشت به ساختارها و ارزشهاي شعري كهن عرب، در خلال مواجهات با دورههاي جديد شعري به گونهاي كه رمز، اسطوره و ميتولوژي را از عناصر اساسي شعر جديد عرب قرار داده است.
شمسالدين تكيه كردن به روشهاي اقناعي در نگارش متن شعري و تاثيرگذار كردن آن با استفاده از ساير هنرها مثل نقاشي، سينما، تئاتر و حتي داستان سرايي و نقالي، تصريح ميكند: ظهور نسلي از شعراي جوان كه شعرشان ملهم از امور روزمره و گذرا، اخبار و زندگي ماشيني است از ديگر خصوصيات شعر آنها از مباحث فني و بلاغي شعر دور شدهاند. اين نسلي است كه شعرش نياز به بررسي دقيق دارد. بدين ترتيب شعر جديد عرب به طور كلي مقيد به تجارب و پيشرفتهاي بشري است و اين شعر متنوع نيازمند مطالعات و بررسيهاي بيشتري است، آنچه كه تاكنون به آن پرداخته نشده است.
* شعر من الهام گرفته از ادعيه امام صادق (ع) است
شمسالدين درباره اينكه چه كساني مبادي الهام او بودند ميگويد: از بارزترين مبادي عرفان براي من ميتوان گفت امام صادق(ع) و ادعيه ايشان بود، همچنين اشعار ابنفارض، ديوان حسين بن منصور حلاج، نوشتههاي ابن عربي، مثنوي جلالالدين رومي، ديوان شمس تبريز، منطق الطير عطار نيشابوري، اشعار حافظ شيرازي و در آخر كتابهاي گذشته و پيامبر جبران خليل جبران نيز هستند.
وي همچنين با اشاره به توجهش به عرفان ايراني اسلامي، تصريح ميكند: به واقع بستگي من به عرفان ايراني از جهتي به گذشته زندگي شخصيام ارتباط دارد و از جهتي ديگر به آشنايي من با اشخاص بزرگ اين عرفان از خلال قرائت اشعار و نوشتههايشان برميگردد. به گونهاي كه در نظر من مقاومت از عاليترين عرفان است.
و اين دو شعر از محمدعلي شمسالدين است:
اي مولاي من
لبان تو به من امر كرد
آنگاه كه با كاروان اسرارم به سوي تو هجرت كردم
با سكوت
و از اين رو اشعارم را با خون سفيد ميسرايم
و مقطع دوم كه نمايانگر اين مرحله شعريام است، در قصيده به ياد آورد آنچه در نبي رفت وقتي كه عاشق شد به چشم ميخورد:
كسي اگزيرم ميساخت تا شرح اين عذاب كنم
اگر چه شاعر نبودم
شاعران پيشتر چه ميكردند تا واصل شوند؟
اين حال من است: مي بينم و نميگويم +
براي آن عقاب گرسنه
براي آن بلبل در باران وحشي
و براي كودك مذبوح در جاي جاي اين نهر
براي آهنگ افلاك
و براي آشفتگي اين عالم
از عمق وجودم شعر جاري ميشود
و چون زخمي خون چكان در اين روزگار بالا ميبرمش
من خون درختها را مهر گشودم
من خون باران را مهر گشودم
و ضريح آتش را به سنگم شكستم
شعر لبنان متاثر از مقاومت و عاشوراست
کد خبر : ۳۱۲۱۹