برهان/سرانجام پس از یک خیزش شش ماهه، مخالفان مسلح، به حکومت 42 سالهی «سرهنگ معمر قذافی» پایان دادند و سحرگاه 21 رمضان، وارد طرابلس پایتخت لیبی شدند. انقلابیون غیرحرفهای در حالی که با سلاحهای غربی تجهیز شده بودند در عملیاتی که «عروس دریا» نام گرفت، توانستند دژ دیکتاتوری را تسخیر کنند، هم اکنون اخبار ضد و نقیضی از سرنوشت قذافی و اعضای خانوادهاش منتشر میشود.
عدهای میگویند او هنوز در طرابلس است. برخی میگویند به «سیرت» زادگاهش گریخته است. تونس، الجزایر و زیمباوه، کشورهایی هستند که احتمال دارد سرهنگ به آنجا رفته باشد. در حالی که مخالفان به آخرین دژهای قذافی در شهر «سوت» رسیدهاند، خبرگزاریها گزارش میدهند که سخنگوی رهبر لیبی خواستار مذاکره با مخالفان مسلح، برای تشکیل یک دولت انتقالی شده است. خواستهای که بلافاصله از سوی مخالفان رد شد.
چند پرسش اساسی که در این میان وجود دارد این است که آیندهی لیبی به چه سمت و سویی پیش میرود؟ سناریوهای احتمالی، کدام است؟ آیا مخالفان مسلح که دست برقضا چندان هم یک دست نیستند، خواهند توانست در غیاب سرهنگ یک دولت نظاممند تشکیل دهند؟ موضع غرب دربارهی تحولات لیبی چه خواهد بود؟ آیا ناتو به مأموریت نظامی خود در لیبی پایان خواهد داد و یا به بهانههای مختلف مانند نیروهای حافظ صلح به حضور خود در لیبی ادامه میدهد؟ و بالاخره احتمال کشیده شدن لیبی به یک جنگ داخلی چهقدر است؟
چالشهای دولت آینده
نابود کردن یک ساختار سیاسی بسیار آسانتر از تشکیل یک ساختار جدید است. فرق است بین تصرف سرزمین و ادارهی آن، مخالفان مسلح قذافی هم اکنون تقریباً بخشهای وسیعی از کشور و از جمله طرابلس را تحت کنترل خود درآوردهاند و تمامی مقاومتهای نیروهای طرفدار قذافی را یکی پس از دیگری در هم شکستهاند، اما آیا خواهند توانست نظم جدیدی بر ویرانههای نظام قبلی بنا سازند؟ در این میان چالشهای جدی بسیاری وجود دارد، که عبارتاند از:
1- اولین چالش جدی، وجود اختلاف بین مخالفان مسلح و فقدان یک رهبر قوی در میان آنهاست، رهبری که مورد احترام و قبول تمامی گروهها باشد. شورای ملی انتقالی که پس از تصرف بنغازی برای ادارهی مناطق آزاد شده توسط مخالفان، در این شهر تشکیل شد؛ توانست ظرف مدت کوتاهی وجاهت بینالمللی لازم را به دست آورد و بسیاری از کشورها و سازمانهای بینالمللی حاضر شدند این شورا را به جای دولت قذافی به رسمیت بشناسند ولی آیا این شورا از این وجاهت در داخل لیبی نیز برخوردار است؟ پاسخ به این سؤال منفی است. مخالفان مسلح و اعضای شورای انتقالی طیف وسیعی از افراد و گروهها با گرایشهای متنوع را در بر میگیرد، تمامی این طیفهای گوناگون با دیدگاههای متفاوت و حتی متضاد تنها در یک هدف اشتراک نظر داشتند و آن تلاش برای سرنگونی قذافی بود، اما با فتح طرابلس و رسیدن به هدف مشترک، دیگر محور جدیدی برای ایجاد وحدت در میان گروهها وجود ندارد.
اسلامگرایان از همان آغاز تشکیل شورای انتقالی نسبت به پیوستن عوامل و مزدوران حکومت قذافی به شورا به دیدهی تردید مینگریستند و هنوز هم این بدگمانی نسبت به کسانی که زمانی جزو حلقههای اطراف قذافی بودند و به تدریج به مخالفان پیوستند وجود دارد. در میان شهرهای مختلف نیز مقاومتهایی در برابر دستورهای صادر شده از جانب شورای انتقالی دیده میشود. حال که قذافی سقوط کرده، نبود مرجعیت شورای انتقالی در میان گروههای مخالف، باعث بروز اختلافها و تشنجهای سیاسی و حتی احیاناً نظامی در مورد نحوهی ادارهی کشور، حل معضلات، چالشها و تنظیم قانون اساسی جدید شده است.
2- چالش دیگری که هم اکنون نشانههای آن ظاهر شده و به سرعت ابعاد گستردهای به خود گرفته است، ادارهی امور روزمره و مدیریت مسایل شهری مناطق تحت کنترل مخالفان است. آب، برق، گاز و تلفن شهرها قطع شده است. مردم در تأمین مایحتاج اولیهی زندگی دچار مشکلات اساسی هستند. ذخایر بنزین تمام شده است. مردم بسیاری از ترس درگیریهای احتمالی، خانه و کاشانهی خود را رها کرده و آواره شدهاند. بیمارستانها و مراکز درمانی با کمبود دارو و کادر درمانی مواجه هستند. خطر شیوع بیماریهای واگیردار در طرابلس و شهرهای دیگر وجود دارد.
لیبی هم اکنون با کمبود آب آشامیدنی، مواد غذایی، سوخت و تجهیزات پزشکی روبهرو است و این خطر بروز و ظهور یک فاجعهی انسانی را محتمل میکند. پیش شرط مدیریت موفق این بحران از سوی مخالفان و شورای ملی انتقالی برقراری امنیت و ثبات نسبی است. در صورتی که مخالفان نتوانند به سرعت سرهنگ و هوادارانش را از میان بردارند و جنگ در لیبی تبدیل به یک جنگ فرسایشی شود، وقوع فاجعهی انسانی در لیبی حتمی خواهد بود.
شورای ملی انتقالی از اتحادیهی عرب و سازمان ملل خواسته است که برای برقراری ثبات و ارایهی خدمات اولیه به مردم لیبی، کمکهای خود را در اختیار این شورا قرار دهند، ولی چنان که ذکر آن رفت در شرایط بیثباتی و ناامنی ناشی از درگیریهای پراکنده میان مخالفان مسلح و هواداران قذافی و نیز گروههای مسلحی که از خلاء وجود اقتدار سیاسی شکل گرفتهاند. مدیریت چالشهای انسانی بسیار مشکل خواهد بود.
3- حفظ استقلال عمل از نظام بینالملل؛ از دیگر چالشهایی است که دولت آیندهی لیبی با آن روبهرو خواهد بود. از هم اکنون مرور مواضع کشورهای عربی به وضوح نشان میدهد که آنها خوابهایی برای دوران پس از قذافی در لیبی دیدهاند. «ریچارد هاس»، رییس شورای روابط خارجی آمریکا در گفتوگو با «فایننشنال تایمز» اعلام کرده است که احتمالاً نیروهای چند ملیتی برای حفظ آرامش در لیبی، مستقر خواهند شد. فرماندهان نظامی ناتو نیز اعلام کردهاند تا تسلیم نهایی 65 هزار نیروی وفادار به قذافی، حملات ادامه خواهد داشت. به گفتهی منابع خبری نزدیک به مخالفان مسلح کمتر از 5 هزار نفر از نیروهای طرفدار قذافی در عملیات تسخیر پایتخت، کشته، تسلیم و یا دستگیر شدهاند.
از این رو سرهنگ میتواند روی دیگر نیروهایش حساب کند و خود این بهانهی خوبی برای تداوم حضور ناتو در لیبی است. اما سؤال اینجاست که در صورت بروز جنگ پارتیزانی، کارآیی هواپیماهای ناتو چه خواهد بود؟ دولت آیندهی لیبی باید روابط خود را با ناتو و غرب باز تعریف نماید. احتمالاً کشورهای غربی قصد دارند تکنوکراتهای لیبییایی طرفدار خود را که سالها در اروپا و آمریکا زندگی کردهاند و پس از تصرف طرابلس قصد بازگشت به لیبی را دارند، بر مصدر امور بنشاند. متأسفانه مخالفان مسلح با کمک ناتو و غرب توانستند برتری نظامی خود را بر حریف دیکته کنند و خود این امر اتخاذ سیاستهای مستقل مبتنی بر منابع ملی مردم لیبی را با مشکل مواجه میسازد. گروههایی نیز در میان مخالفان مسلح وجود دارند که از ابزار دلبستگی خود به ناتو و به خصوص آمریکا و انگلیس ابایی ندارند. پرچمهای آمریکا و انگلیس در دستان این گروهها خود گواه روشنی از سرّ درون آنهاست. به نظر میرسد اگر غربگرایان در لیبی زمام امور را در آینده به دست گیرند، آمریکا، متحد جدیدی در شمال آفریقا پیدا خواهد کرد. عوامل زیر باعث میشود که دست آمریکا و غرب برای دخالت در امور داخلی لیبی بازتر گردد:
الف) نیاز به سرمایهگذاریهای کلان زیر بنایی: شش ماه جنگ تمام عیار با توپ، تانک هواپیما و سایر سلاحهای سنگین و نیمه سنگین و بمبارانهای گستردهی جنگندههای ناتو، ویرانهای از لیبی باقی نگذاشته است. جنگندههای ناتو وقتی شهرهای لیبی و تأسیسات زیربنایی آن را بمباران میکردند، خوب میدانستند که روزی این ویرانیهای گسترده به کمک آمریکا و اروپا خواهد آمد. ساختارهای زیربنایی لیبی در این جنگ شش ماهه، آسیبهای جدی دیدهاند که برای بازسازی آنها نیاز به سرمایهگذاریهای کلان وجود دارد، از این منظر دولت آیندهی لیبی مجبور خواهد بود به منظور جلب سرمایهگذاران غربی، برای سرمایهگذاری در اقتصاد ویران این کشور، امتیازاتی را در بعد سیاسی به آنها واگذار کند و یا با خواستههای نامشروع آنها همراهی نماید، مشکلی که دولت جدید مصر نیز هم اکنون با آن دست به گریبان است. اروپا و آمریکا از راه اعمال فشارهای اقتصادی از یک طرف و بخشودگی بدهیهای مصر دوران مبارک از طرف دیگر سعی دارند دولت جدید این کشور را نیز در مدار کشورهای دوست و حامی خود نگه دارند.
ب) داراییهای بلوکه شدهی قذافی، فرزندان و خانوادههای آنان در بانکهای کشورهای غربی نیز از اهرمهای دیگر فشار موجود در دست آمریکا برای دیکتهی سیاستهای خود بر مخالفان مسلح و شورای انتقالی لیبی است. هم اکنون بیش از 150 میلیارد دلار از داراییهای لیبی در بانکهای غربی بلوکه شده است. سازمان ملل به تازگی با آزاد کردن تنها 5/1 میلیارد دلار از داراییهای مسدود شدهی لیبی برای رفع نیازهای انسان دوستانه، موافقت کرده است. شواری ملی انتقالی لیبی برای تأمین هزینههای نظامی و ادارهی روزانهی امور و تأمین مایحتاج اولیهی مردم به شدت نیازمند نقدینگی و منابع مالی است. نزدیکترین این منابع، پولهای بلوکه شدهی دولت قبلی در بانکهای اروپا و آمریکا است. این منابع برگ برندهی خوبی در دست آمریکا و اروپاست و آنها میتوانند از راه آن شورای ملی انتقالی را برای اتخاذ سیاستهای همسو با غرب تحت فشار قرار دهند.
پ) همانطور که گفته شد، لیبی نیازمند سرمایهگذاریهای کلان در بخشهای زیربنایی است؛ یکی از این بخشهای حیاتی، صنعت نفت است. از تردیدهایی که از همان آغاز در مورد اهداف عملیاتی نظامی ناتو در لیبی وجود داشت، برنامهریزی برای منابع نفت این کشور بود. صنعت نفت لیبی نیازمند سرمایهگذاریهای گسترده برای احیا، بازسازی و افزایش ظرفیت تولیدات است و این منابع کلان و تکنولوژیهای پیشرفته عمدتاً در اختیار شرکتهای بزرگ نفتی اروپایی و آمریکایی قرار دارد.
ت) دولت آیندهی لیبی برای طرحریزی ساختار جدید ارتش و پلیس، آموزش این نیروها و خرید تجهیزات و ادوات جنگی مورد نیاز، نیازمند کمک خارجی است و چون ناتو هم اکنون در لیبی حضور دارد، اولین گزینههای موجود برای مخالفان مسلح، آمریکا، انگلیس، فرانسه و ایتالیاست. دولت آیندهی طرابلس به احتمال زیاد با این کشورها برای بازسازی ساختارهای نظامی و دفاعی لیبی وارد مذاکره خواهد شد. از آنجایی که تعاملات از یک موضوع برابر انجام نمیشود در عدم حضور مؤثر کشورهای عضو سازمان کنفرانس اسلامی در تحولات لیبی، مخالفان مسلح از آلترناتیوهای جایگزین مناسب برای ساختاربندی تعاملات خارجی برخوردار نیستند و این باعث میگردد دولت آیندهی لیبی نتواند استقلال عمل خود را از سیاست بینالملل و کشورهای قدرتمند آن حفظ کند.
4- تشکیل یک ساختار جدید سیاسی نیز از چالشهای دیگر شورای ملی انتقالی است. تحولات لیبی با انقلابهای مردم مصر و تونس تفاوتهای فراوانی دارد. در مصر زمانی که «حسنی مبارک» سقوط کرد، شاکلهی کلی ارتش، قوهی قضاییه و ساختارهای مدنی و سیاسی که از قبل وجود داشت، حفظ شد. در تونس هم وضعیت به همین شکل بود اما رژیمی که در لیبی حول محور قذافی شکل گرفته است، تلفیقی از ایدههای سوسیالیسی و افکار عجیب و غریب وی بود. در لیبی تمام ساختار سیاسی به شخص قذافی متکی بود و با حذف وی نیز این ساختار از هم پاشیده گردید. مشکل دیگری که در راستای تشکیل ساختار جدید سیاسی لیبی وجود دارد این است که سیاست و حکومت در این کشور بر مناسبات قبیلهای استوار است و نهادهای مدنی به صورت واقعی شکل نگرفتهاند، به عبارت دیگر لیبی پروسهی ملت سازی را طی نکرده است. بیش از 100 قبیله در لیبی وجود دارد که برای بیشتر اعضای این قبایل وفاداری به عشیره و قبیلهی خود بسیار مهمتر از وفاداری به یک کل واحد به نام لیبی است. هم اکنون نیز بسیاری از مخالفان مسلح خود را جنگجویان فلان قبیله یا روستا میدانند. اختلاف بین قبایل شرق و غرب کشور و به احتمال بسیار زیاد سهم خواهی قبایل قدرتمند از دولت آیندهی لیبی از چالشهای اساسی است که با توجه به مسلح بودن اکثر این قبایل، احتمال بروز جنگ داخلی را نیز تشدید میکند.
5- نیروها، گروهها و قبایل طرفدار قذافی نیز از چالشهای دیگری است که فرا روی شورای ملی انتقالی قرار دارد. 42 سال حکومت ملوک الطوایفی، طیفی از حامیان و طرفداران را برای سرهنگ دست و پا کرده است که رگ حیات آنها وابسته به قذافی است. تمامی طرفداران سرهنگ هم اکنون مسلح هستند. میلیونها دلاری که در دست قذافی و فرزندانش وجود دارد به تنهایی امکان بسیج برخی از قبایل را بر ضد دولت انتقالی فراهم میسازد. نحوهی دستگیری و یا مرگ قهرمان گونهی قذافی نیز تا حد زیادی بر نوع عملکرد حامیان وی تأثیر خواهد گذاشت.
شاید در لیبی نیز مثل عراق پس از «صدام حسین» که بعثیهای طرفدار وی به اقدامهای تروریستی برضد دولت بغداد دست میزدند، در لیبی نیز شاهد اقدامهای خرابکارانهی حامیان قذافی باشیم. اگر مخالفان مسلح نتوانند در مدت زمان کوتاهی پروندهی قذافی را ببندند، احتمال ورود لیبی به جنگهای داخلی و قبیلهای بسیار زیاد خواهد بود و چنان که گفته شد در فقدان امنیت و ثبات، زمینه برای بروز فاجعهی انسانی در لیبی فراهم خواهد شد.
دوران پس از قذافی در لیبی آغاز شده است. اسلامگرایان، غربگرایان، ملیگرایان، سکولارها، تکنوکراتها، قبایل و ناتو بازیگران میدانی تحولات لیبی هستند. چالشهای متعددی دولت آیندهی لیبی را تهدید میکند. تشکیل یک دولت وابسته به غرب از چالشهای جدی ماههای آینده در لیبی است. حال نوبت مردم این کشور است که در غیاب سرهنگ و افکار عجیب و غریبیش، یک شترسوار چادرنشین دیگر را برخود امیر کنند و یا یک دولت مدرن غرب محور سکولار تشکیل دهند. گزینهی دیگری نیز وجود دارد، اکثریت مردم لیبی مسلمان هستند، آنها میتوانند در یک تعامل دوستانه با کنار گذاردن منافع محدود قومی و قبیلهای خود، یک دولت مردم سالار مبتنی بر منافع ملی لیبی را تشکیل دهند که اجرای احکام اسلامی و بازسازی کشور را وجههی همت خویش سازد. انتخاب کدام است، گذشت زمان همه چیز را مشخص خواهد کرد