خودش میگوید: در این محله جوی آب بزرگ که پل نداشته باشد زیاد داریم و عبور و مرور کهنسالان و معلولان و جانبازان سخت است. به همین دلیل تصمیم گرفتم کار ساخت پل را شروع کنم. خدا را شکر حالا این مشکل در بسیاری از کوچه و خیابانهای محل رفع شده است.
هر روز در کوچه و پسکوچههای محل گشت میزند و هرجا نیاز به پل داشته باشد آستین بالا میزند و خودش پل درست میکند. میگوید: اوایل خودم سیمان و ماسه تهیه میکردم و حالا اهالی هم کمکم میکنند.
او تا امروز 50 پل در حوالی خیابانهای شهید رجایی و شریعتی ساخته است. میگوید: مشکل اهالی، مشکل من است و هر کاری از دستم بر بیاید انجام میدهم.
فاطمه شیرخانلو از پدر میگوید: هر بار از خانه بیرون میرود نگران میشویم. او یکبار هم سکته کرده است، اما با عشق و علاقه کار میکند. خیلی وقتها کنار پلهای ساختهشدهاش میایستد تا سیمان خشک شود و هدر نرود.
او از سفر کربلای حاج قنبر میگوید که آنجا هم دغدغه کار بنایی داشت و
هرکاری از دستش برمیآمد انجام میداد. میگوید قبل از این کار، قرآنهای
مساجد را جمع و در خانه آنها را صحافی میکرد تا مانند روز اول نو شوند.