۲۶ خرداد ۱۳۹۰ - ۱۲:۴۶

صداقت در سیاست؛ آیا شدنی است؟!

کد خبر : ۲۳۸۴۶
به گزارش جهان دکترمحسن اسماعيلی در الف نوشت:

سيزدهم رجب، روز تولد بزرگترين ترجمان عدالت، اخلاق وانسانيت است؛ امام علی عليه السلام که دوران طلایی حکومتش سرشار از درس ها و حکمت هایی است که اگر خلافت خود او نبود، شاید عملی شدن آن هیچ گاه در باور انسان نمی گنجید؛ و یکی از آنها امکان جمع میان صداقت و سیاست است.
از گذشته های دور تاکنون، این پرسش مهم فیلسوفان سیاست را به خود مشغول کرده است که آیا آشتی میان «صداقت و سیاست»، یک طنز باور نکردنی است؛ یا می توان سیاستمدار و در همان حال صادق بود؟!
بسیاری از سیاست ورزان در عمل به این سوال پاسخ منفی داده اند و برخی هم به صراحت اظهار کرده اند که این دو، دشمن قدیمی یکدیگرند و نباید انتظار همنشینی آنها را داشت. آنها اصولاً اخلاق را مغایر با سیاست ورزی می دانند، و معتقدند سیاستمداران فقط باید به «تدبیر مُدُن» بیندیشند؛ وظیفه ای که اگر نگوییم همیشه، حداقل در غالب مواقع، با رعایت ارزش های رفتاری قابل جمع نیست.
مشهورترین نظریه پرداز غربی که پس ازسپری شدن قرون وسطی وظهور رنسانس در اروپا با صداقت!! و صراحت تمام از این مکتب دفاع می کند « نيكولوماكياولي» است. انصاف آن است که باید این فیلسوف ایتالیایی را به دلیل بی پرده ترین تبیین از اعتقاداتش ستود؛ تا آنجا که صریحاً می گفت: بهترین شیوه و خط مشی زندگی، بی شرافتی است.
ماکیاولی در کتاب مشهورش، شهریار،با اشاره به اینکه «خود به چشم می بینيم که شهریارانی که .... رموز غلبه بر دیگران را به کمک حیله و نیرنگ خوب می دانسته اند، کارهای بزرگ انجام داده اند و وضعشان در آخر کار خیلی بهتر از آن کسانی بوده است که در معامله با دیگران صداقت و درستی به خرج داده اند»، به صراحت اعلام می کند:«در میان این شهریاران هر کدام که بازی کردن نقش روباه را بهتر بلد بوده اند، از اقران و همگنان کامیاب تر شده اند.»
او به همین جهت معتقد است و توصیه می کند که: «لازم است که شهریار این قسمت از طبیعت خود را که روبَه منشی است با کمال دقت، و در رنگی دنیا پسند، از انظار مخفی سازد و در پوشاندن خوی و نیت حقیقی اش استاد باشد.»
ماکیاولی ترحم، وفا، مهربانی، اعتقاد به مذهب و صداقت را پنج صفت خوب می نامد که البته با سیاست ورزی نمی سازد؛«پس براي فرمانروا، داشتن تمام آن صفات خوب که دربالا ذکرشد، چندان مهم نيست. مهم اين است كه او فن تظاهر به‌داشتن اين صفات را خوب بلد باشد. حتي از اين هم فراتر مي‌روم و مي‌گويم كه اگر او حقيقتاً داراي صفات نيك باشد و به آنها عمل كند به ضررش تمام خواهد شد در حالي كه تظاهر به داشتن اين‌گونه صفات نيك برايش سود آور است. مثلاً خيلي خوب است كه انسان دلسوز، وفادار، با عاطفه، معتقد به مذهب و درستكار جلوه كند و باطناً هم چنين باشد. اما فكر انسان هميشه بايد طوري معتدل و مخير بماند كه اگر روزي بكار بردن عكس اين صفات لازم شد به راحتي بتواند از خوي انساني به خوي حيواني برگردد و بي‌رحم و بي‌وفا و بي‌عاطفه و بي‌عقيده و نادرست باشد... پس شهريار بايد خيلي مواظب باشد كه حرفي مغاير با آن پنج صفتي كه در بالا شمرديم بر زبانش نگذرد به طوري كه انسان وقتي او را ببيند، يا گفتارش را بشنود كوچكترين ترديد برايش باقي نماند كه اين شهريار مظهر دلسوزي و وفا و درستي و اعتقاد به مذهب است و مخصوصاً تظاهر به داشتن صفت اخير، يعني مذهبي جلوه كردن از هر ظاهرسازي ديگر برايش مهمتر است، زيرا كه مردم دنيا بطور كلي با چشم قضاوت مي‌كنند نه با دست، به اين معني كه همگان مي‌توانند آنچه را كه در ظاهر هست به چشم ببينند ولي فقط عده معدودی قادرند كه باطن انسان را بدان‌سان كه هست لمس كنند...و اين عده معدود نيز وقتي كه ديدند او از اخلاص و محبت بي‌رياي اين همه ساده‌دلان كه مسحور شوكت سلطنت شده‌اند برخوردار است، هرگز جرات نمي‌كنند با عقيده جمعي كثير كه نسبت به وي حسن نظر دارند مخالفت ورزند.»
این گونه نگاه به سیاست، چنانکه گفته شد، مولود عصر جدید نیست و پیشینه ای طولانی دارد. علی علیه السلام در دورانی زندگی و حکومت می کرد، و با کسانی روبرو بود که ماکیاولی و امثال او باید نزد آنها شاگردی نمایند. معاویه که خود را جانشین رسول خدا می نامید و در مکاتباتش، امام را به تقوی و اخلاق دعوت می کرد!، در باطن و خفا، بلکه در ظاهر و عَلَن هیچ پایبندی به اصول اولیه دینی و انسانی نداشت. اودرعين حال چنان عوام فريب و مکّار بود ، که بسياری ازمردم را به اشتباه می انداخت؛ ودردناک تراينکه وی را زيرک، زرنگ وسياستمداری کارکشته هم می دانستند. فاجعه تا آنجا پيش رفته بود که اصولاً سياست را همين تلقی می کردند وامام متقيان را دعوت به هوشياری و تمرين سياست ورزی می نمودند!
درپاسخ به اين نيرنگ بزرگ بود که امام فرمود:« به خدا سوگند ، معاويه از من زيرك تر نيست . او پيمان‏شكنى مى‏كند و گنه‏كارى . اگر پيمان‏شكنى را ناخوش نمى‏داشتم ، من زيرك ترين مردم مى‏بودم . ولى پيمان‏شكنان ، گنه‏كارند و گنه‏كاران ، نافرمان . هر پيمان‏شكنى را در روز قيامت پرچمى است كه بدان شناخته گردد . به خدا سوگند ، مكر و خدعه مرا غافلگير نكند و در سختيها ناتوان نشوم .»
ابن ابی الحدید، شرح مفصلی بر این خطبه کوتاه دارد. او با اشاره به نظر کسانی که علی علیه السلام را متهم به ضعف در سیاست ورزی می کنند و رقیبان او را سیاستمدارتر! ارزیابی می نمایند، به دفاعی جانانه از آن بزرگوار می پردازد و ضمن اشاره به تک تک انتقاداتی که به ایشان کرده اند، به همه آنها پاسخ داده و اثبات می کند که آنچه امام انجام داده است، پایبندی کامل به شریعت و اخلاق و پیروی صادقانه از سنت رسول خدا (ص) است؛ و همین است راز دلدادگی مردم به علی (ع) و جان دادنشان در راه عشق به او.
او سپس به مقایسه رفتار آن حضرت و روش معاویه می پردازد و بحث طولانی خود را با این جمله به پایان می برد : «با آنچه گفته شد، نادرستی حرف کسانی آشکار گردید که تدبیر و سیاست علی (ع) را کافی نمی دانند؛ و معلوم شد که او صحیح ترین تدبیر و بهترین سیاست ها را داشته است؛ اما چه می توان کرد که تعصب و هواپرستی را چاره ای نیست»!!
آن بزرگوار به صراحت اعتقاد راسخ خود به پيوستگی اخلاق وسياست را چنين ابراز می کرد:« وفا همزاد راستى است. هيچ سپرى نمى‏شناسم كه بهتر از وفا آدمى را از گزند در امان دارد . و آنكه بداند ، كه پس از مرگ به كجا باز مى‏گردد ، هرگز راه بي وفايى نپويد . ما در زمانى زندگى مى‏كنيم كه بيشتر مردمش بي وفايى و غدر را گونه‏اى كياست مى‏شمرند و نادانان نيز ، چنين مردمى را زيرك و كارگشا مى‏خوانند . اينان چه سودى مى‏برند ؟ خدايشان نابود كناد ، مردم كار افتاده و زيركى هستند كه مى‏دانند در هر كارى چه حيلت سازند ، ولى امر و نهى خداوندى سدّ راه آنها است . اينان با آنكه راه و رسم حيله‏گرى را مى‏دانند و بر انجام آن توانايند ، گِرد آن نمى‏گَردند . تنها كسانى كه از هيچ گناهى پروايشان نيست ، همواره منتظر فرصت‏اند تا در كار مردم حيلتى به كار برند.»
امام نخست ما شیعیان بیست و پنج سال خانه نشین شد و بیش از نیمی از این مدت، یعنی ۱۳ سال (دوره خلافت عثمان) تنها به این دلیل بود که حاضر نشد یک وعده دهد که انجام آن را درست نمی داند. در همان زمان و هم اکنون نیز بسیاری می پرسند آیا بهتر نبود در آن دوران حساس حضرت امیر (ع) به یک پرسش ساده پاسخ مثبت می داد و به این ترتیب سرنوشت تاریخ را تغییر می داد و جامعه بشری را بیش از این از برکات و آثار حکومت خویش محروم نمی ساخت؟!
برای درک چرایی این پرسش، و اهمیت و عظمت کاری که پیشوای پرهیزکاران کرد، باید نگاهی کوتاه به آن قطعه استثنائی از تاریخ داشته باشیم . خليفه دوم درآستانه مرگ دستور داد تا شش نفر كه پيامبر در هنگام مرگ از آنان راضى بوده است!، را حاضر كنند تا گزينش خليفه مسلمانان را بر دوش آنان بگذارد. اين شش نفر عبارت بودند از: على (عليه السلام)، عثمان، طلحه، زبير، سعد وقّاص و عبد الرحمان بن عوف...
چون مردم از مراسم دفن عمر باز گشتند محمّد بن مسلمه، با پنجاه تن شمشير به دست، اعضاى شورا را در خانه اى گِرد آورد وآنان را از دستور عمر آگاه ساخت. درآن شورا ،نخستين كارى كه انجام گرفت اين بود كه طلحه به نفع عثمان كنار رفت و زبير به نفع امام(عليه السلام) ،و سعد وقّاص هم به نفع عبد الرحمان. سرانجام از اعضاى شورا سه تن باقى ماندند كه هركدام داراى دو رأى بودند وپيروزى از آنِ كسى بود كه يكى از اين سه نفر به او تمايل كند.
در اين هنگام عبد الرحمان رو به على(عليه السلام) وعثمان كرد وگفت: من خود را از صحنه خلافت بيرون مى برم تا يكى از شما را برگزينم. پس رو به حضرت كرد وگفت: با تو بيعت مى كنم كه بر كتاب خدا وسنّت پيامبر عمل كنى واز روش شيخَين پيروى نمايى.
على (عليه السلام) آخرين شرط او را نپذيرفت وگفت: من بيعت تو را مى پذيرم، مشروط بر اينكه به كتاب خدا وسنّت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) وطبق اجتهاد وآگاهى خود عمل كنم.
عبد الرحمان هم بلافاصله خطاب به عثمان همان سخن را تكرار كرد.عثمان فوراً گفت: آرى !يعنى پذيرفتم.آن گاه عبد الرحمان دست بر دست عثمان زد وبه او به عنوان «امير مؤمنان» سلام گفت! ونتيجه جلسه به مسلمانان كه در بيرون خانه منتظر رأى شورا بودند گزارش شد.
اکنون به پرسش آغازین برگردیم. می پرسند آیا مصلحت ایجاب نمی کرد علی علیه السلام با پذیرش صوری این خواسته، از چرخش قدرت به سوی خلیفه سوم جلوگیری می کرد؟! چه اشکالی داشت که با یک تعهد صوری، که حتی می توانست از نوع توریه و خالی از دروغ باشد، مسیر تاریخ را عوض می کرد؟!
پاسخ این است که خیر! اتفاقاً به دلیل همین حساسیت تاریخی است که آن حضرت باید بر موازین اخلاقی می ایستاد و نشان می داد که مروّت و شرافت انسانی قابل معامله نیست.
علی علیه السلام، علی است چون چنین نکرد و حاضر نشد ننگ مبادله اخلاق با قدرت را بر پیشانی شیعه بچسباند. او مقتدای همیشه انسان ها (و نه تنها مسلمان ها) است؛ چون تا این اندازه به موازین اخلاقی و انسانی پایبند بود. سَلامُ الله علیه یَومَ وُلِدَ و یومَ استُشهِدَ و یَومَ یُبعَثُ حَیّاً.