۱۸ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۱:۴۸

ریزش قبح گناه؛ از دهه 50 تا 90

مثلاً خاله‌شهین با همین هیکل چاق و موهای فرفری‌اش، لباس شوهرش اکبرآقا را پوشیده، لم داده به پشتی و در حالی که نخ سیگاری را به‌دست گرفته در حال تماشای فوتباله!
کد خبر : ۲۳۱۸۶۹
صراط: حفظ ظاهر جامعه از آلودگی‌ها، خود، سد بزرگی در برابر فساد است؛ اما اشاعه‌ فحشا و نشر گناه و تجاهر به فسق، این سد را می‌شکند، گناه را کوچک می‌کند و آلودگی به آن را، ساده نشان می‌دهد.

دهه‌ 1350؛

ندا، یک‌ریز حرف می‌زند و مجال صحبت کردن به هیچ‌کس را نمی‌دهد؛ هرچه صحبت‌های ندا جدی‌تر می‌شود؛ واکنش بچه‌ها هم بیش‌تر و بیش‌تر می‌شود. سحر، حرف ندا را قطع می‌کند و می‌‌گوید: «مگر می‌شود؟ یعنی به جایی می‌رسیم که همه‌چیز، رنگ و بوی دیگری به‌خود می‌گیرد و از شکل و شمایل عادی‌اش خارج می‌شود؟»

ندا سری تکان می‌دهد و می‌گوید: «بله، من هم وقتی شنیدم باور نمی‌کردم. فکرش را بکنید زن‌ها را در هیبت مردان و مردها را با ظاهر و پوششی نه در خور خودشان ببینیم؛ مثلاً خاله‌شهین با همین هیکل چاق و موهای فرفری‌اش، لباس شوهرش اکبرآقا را پوشیده، لم داده به پشتی و در حالی که نخ سیگاری را به‌دست گرفته در حال تماشای فوتباله!»

در همین موقع خاله‌شهین حلال‌زاده هم با یک سینی چای وارد می‌شود و می‌گوید: «باز به خودمان که به همه‌ کارها می‌رسیم. شما جوون‌های امروزی که جز هِرهِر کردن و خندیدن کاری بلد نیستید.»

سینی چای را روی تاقچه می‌گذارد و در حالی که از اتاق خارج می‌شود با همان صدای کلفتش می‌گوید: « حرف و حدیث‌هاتون که تموم شد یادتون نره این‌جا و آشپزخونه رو مرتب کنید!» همه با یک چَشم محکم و جانانه، خیال او را راحت می‌کنند .

دهه‌ 1360

عقربه‌های ساعت نشان می‌دهد که پنج ساعت دیگر تا اذان مغرب و افطار باقی مانده است و مریم که در قافله‌ روزه‌داران نیست، دیگر رمقی در خود نمی‌بیند. با دستان لرزان، بطری کوچک آبش را درمی‌آورد و جرعه‌ای از آن را بر لبان خشکش می‌گذارد. روح تازه‌ای می‌گیرد همچنان که از حرم فاطمه معصومه(س) خارج می شود سلامی می دهد وبه گام‌هایش هم شتاب تندتری؛ اما در همین خیز برداشتن و گردش سر، نگاه متعجب بی‌بی‌خانم او را میخکوب می‌کند. سرتاپای مریم گُر می‌گیرد و سرخی گونه‌هایش به بی‌بی‌خانم می‌فهماند که این روزه‌خواری را به‌پای چشم سفیدی و ضعف ایمان مریم نگذارد. جواب سلام لرزان و ضعیف مریم، علیک سلام سرد بی‌بی‌خانم می‌شود و بس! همین دل‌شوره‌ مریم را بیش‌تر و بیش‌تر می‌کند تا آن‌جا که نمی‌فهمد کی به در خانه رسیده است!

دهه‌ 1370

بوی نان داغ هوش و حواس همه را می‌پراند نرگس سراغ ناهار را از مادر می‌گیرد. مادر هم او را مطمئن می‌کند که همه‌چیز آماده است و از او و سایر بچه‌ها می‌خواهد در پهن کردن سفره و تدارک ناهار کمکش کند. به فاصله‌ کمی سفره پهن می‌شود. بی‌بی و آقاجون سر جای همیشگی و رأس سفره قرار می‌گیرند و بقیه‌ بچه‌ها هم کنارشان، با رد و بدل شدن محتواهای سفره بین اعضای خانواده، پدر سر صحبت را باز می‌کند و با نگاه معناداری، از نتیجه‌ جریان خواستگاری دیشب می‌پرسد. همه‌ نگاه‌ها به سمت نسرین می‌رود و او با شرم و حیایی دخترانه، بی‌آن‌که سرش را بالا بگیرد، نیاوردن پارچ آب را بهانه می‌کند و راهی آشپزخانه می‌شود. مادر هم با لبخند ملیحی، رضایت نسرین را به این وصلت اعلام می‌کند. صدای رسای پدر خطاب به ناصر، توجه‌ها را به‌سمت او می‌کشاند. باز ناصر، پایش را دراز کرده که این مسئله از نگاه پدر، بی‌احترامی به سفره، نان و برکت و بزرگان خانه و سایر اعضاست. مرور جریان‌ها و اتفاق‌های پیش‌آمده‌ ، نقل و نبات مجلس می‌شود و تا آن‌جا این گفت و شنود ادامه می‌یابد که دیگر چیزی برای خوردن و آشامیدن سر سفره باقی نمی‌ماند.

دهه‌ 1380

در چند قدمی خانه، با خود آرزو می‌کند کاش وقتی در را باز می‌کند کسی به استقبالش بیاید! مدت‌هاست که طعم خوش یک غذای گرم و خانگی را نچشیده، زنگ تلفن همراهش او را از این افکار خارج می‌سازد. مادر از آن طرف خط به او یادآوری می‌کند که امروز هم تا دیروقت سر کار است. پس باید از غذاهای فریز شده برای سیر کردن خود استفاده کند.

به‌یاد می‌آورد که امشب همگی خانه‌ مادربزرگ دعوت هستند؛ اما مطمئن نیست که همه، این دعوت را جدی بگیرند و سر وقت خود را به آن‌جا برسانند. در حقیقت، مدت‌هاست که دورهم بودن‌شان میسّر نشده؛ اما باز، مادربزرگ بر این آمدن‌ها اصرار می‌کند. شاید به‌این‌دلیل که می‌خواهد قابی دوباره برای تصور ذهنی خود از خانواده‌اش بسازد!

و اما دهه‌ 1390

سنگینی چمدان، نفسش را می‌برد. وارد می‌شود؛ اتاقی شش‌تخته و بی‌شباهت به اتاقش. می‌داند که نباید در پانسیون، انتظاراتی را که از خانه داشته جست‌وجو کند. طنین دل‌نشین اذان، حال و هوای شهر، کوچه و مسجد محله‌شان را تداعی می‌کند  به اتاق بازمی‌گردد.

سجاده‌ی نماز که پهن می‌شود، سنگینی نگاه‌ها او را دنبال می‌کند. سر تا پای خود را برانداز می‌کند؛ عیب و ایرادی در ظاهرش نمی‌یابد. نگاهی به ظاهر هم‌اتاقی‌‌هایش می‌اندازد، چهره، مو، لباس، آرایش و حتی زیورآلات آن‌ها برایش غریب به‌نظر می‌رسند. فارغ از افکار ناخوشایند، نمازش را به اتمام می‌رساند. می‌داند که فقط ساعاتی تا اذان مغرب و افطار باقی مانده؛ اما بوی سیگار در مشامش می‌پیچد. دلش می‌گیرد..!

«زهرا مقدم» یکی از بانوان طلبه مدرسه علمیه جامعةالزهرا معتقد است گاه مصائب، جنبه‌ دسته‌جمعی دارند و محصول گناهان جمعی هستند. «چرا امروز قبح گناه در جامعه‌ی کنونی از بین رفته است؟ چرا برخی میان حلال و حرام فرقی نمی‌گذارند؟ به چه‌علت امر به معروف و نهی از منکر کم‌رنگ شده؟ چرا نماز که ستون دین است، مورد بی‌توجهی قرار می‌گیرد و پرداخت خمس و زکات هم، گاهی به فراموشی سپرده می‌شود؟ چرا به حجاب و عفاف آن‌طور که باید پرداخته نمی‌شود؟ درحالیکه ناخواسته از ضروریات دین و ارزش‌های‌مان فاصله می‌گیریم. حال آن‌که در اسلام، از تظاهر به گناه به‌شدت منع شده و دستور عیب‌پوشی داده شده است. به‌این‌دلیل که گناه، همگانی نشود، در حقیقت گناه را همانند آتش عنوان کرده‌اند. پس وقتی این آتش در نقطه‌ای به نقطه‌ دیگر روشن شود باید کوشید تا آن را خاموش یا حداقل محاصره کرد؛ اما اگر به آن دامن زده شود، از نقطه‌ای به نقطه‌ دیگر سرایت و شعله‌ها همه‌جا را فرا خواهد گرفت. در‌این‌صورت است که دیگر کسی قادر به کنترل آن نخواهد بود.»

این بانوی مبلغ می‌افزاید: «حفظ ظاهر جامعه از آلودگی‌ها، خود، سد بزرگی در برابر فساد است؛ اما اشاعه‌ فحشا و نشر گناه و تجاهر به فسق، این سد را می‌شکند، گناه را کوچک می‌کند و آلودگی به آن را، ساده نشان می‌دهد. این در حالی است که گناهان روزمره‌ ما، دارای آثار فردی هم هست که دامن‌گیرمان می‌گردند و شاید مهم‌ترین آن‌ها، سختی و تنگ‌دستی در زندگی، زنگار قلب، کوتاهی عمر، فراموشی، مستجاب نشدن دعا، الحاد و انکار و عذاب الهی در آخرت است.

«سپیده شیرزاد» که چند سالی به دلیل تدریس در دانشگاه‌های شهر قم و بهره‌مندی از فضای معنوی به این دیار آمده است اظهار می‌کند: «برخی از ما انسان‌ها، نسبت به گناه بودن اعمال خودمان، آگاهی نداریم و از همین‌رو، گناه‌مان را نه در خفا که در ملأ عام انجام می‌دهیم. به‌ هر حال،افراد گناهان‌شان را چه سهوی و چه عمدی مرتکب ‌شوند آن‌ها را بروز یا تعمیم می‌دهند».

در نهایت، تمام ما شیعیان راستین، یک هدف والا و آرمانی را طلب و آرزو می‌کنیم که همانا، تعجیل در ظهور امام عصرمان مهدی موعود(عج) است؛ اما به‌راستی، تعجیل در ظهور ایشان، مقدماتی را نمی‌طلبد و نباید زمینه را برای این مهم مهیا کرد؟ آیا رواج گناه و تعمیم و نشر آن یا کم‌رنگ ساختن قبح انجام گناهان، به مطلوب دل‌مان می‌رسیم؟
منبع: فارس
برچسب ها: صراط گناه قبح