۲۲ تير ۱۳۹۳ - ۱۰:۲۵

در "ماه عسل" دیشب چه گذشت؟

"ماه عسل "شب گذشته شاهد یک دادگاه خانواده بود که در این دادگاه نظاره گر شکسته شدن بغض های مداوم یک پدر بودیم.
کد خبر : ۱۸۷۱۹۹
صراط: شب گذشته در چهاردهمین روز از ماه مبارک رمضان، ویژه برنامه "ماه عسل" برگ دیگری از قصه‌هایش را در مقابل چشمان مخاطبان ورق زد.

علیخانی پس از سلام به روی ماه هوطنان عزیز و مخاطبان گران قدر،خوش سلیقه و البته وسواسی ماه عسل گفت: ممنونم که ما را انتخاب کردید، با شما همراهیم.

پس از پخش تیتراژ آغازین، علیخانی ذکر یک مسئله را ضروری دانست و افزود: تصویر عجیب و غریبی از شهادت بچه‌ها در غزه تماشا کردید. من کار به مسئله‌ی سیاسی ماجرا ندارم، چرا که خود من کمترین دانش، فهم و عمق به مسائل سیاسی در دنیا را دارم اما از یک عکس به سادگی نمی‌توان گذشت.

جنگ جنگ است اما مشروعیت دارد یا نه؟ این یعنی چه که من خجسته و خوشحال یک تصویر تماشا کنم و بعد از کشته شدن بچه‌‌ها دست و کف بزنم. این اندازه سنگ دلی از کجا می‌آید که من، تماشاگر کشته شدن انسان‌ها باشم و سوت بزنم. این مسئله از کجا نشات می‌گیرد و دنیا به چه سمتی می‌رود. در این ثانیه ها و روزها دعا کنیم، دنیا مسیر عجیبی را طی می‌کند. هر انسانی نمی‌تواند این تصاویر را تماشا کند، امیدوارم صلح دائمی برقرار باشد و سپس تصریح کرد: ذکر این نکته را ضروری دانستم چون خیلی دردناک بود.

پس از پخش کلیپی از شب گذشته علیخانی گفت: ما در ماه عسل شما را با برشی از جامعه آشنا می‌کنیم. قاب ماه عسل شاید تلخ و غمگین باشد ولی افرادی که از درد فرار می‌کنند، بعدها این درد برای آن‌ها تبدیل به رنج خواهد شد و آن زمان دیگر نمی‌شود کاری کرد. به طور حتم افرادی شاید با مواجه یک عکس، قصه، داستان تکانی بخورند، پس به طور حتم در آن خیر است. شما کمک کنید از پس موج‌های ماه عسل برکت دیدیم نه به خاطر وجود من، بلکه به خاطر تعامل. امیدوارم این خیر جاری شود وبه درد همگان بخورد.

بر روی صندلی ماه عسل چهاردهم سه مهمان نشسته بودند. علیخانی در ابتدا رو به مهمانان با این پرسش که گرفتن تصویر باز از شما ممنوعیت دارد یانه، حس کنجکاوی مخاطب را برانگیخت، چرا که تا کنون این روند سوال از مهمانان در برنامه وجود نداشت و این حس کنجکاوی تا بخش مهمان بعدی با مخاطبان همراه بود.

علیرضا 35 ساله، خطاط و خوش نویس قصه‌ی زندگی خود را این گونه عنوان کرد: من و همسرم همسایه بودیم،‌ درسن 26سالگی ازدواج کردم، از همان ابتدا با همسرم با مهری ای 14 سکه به توافق رسیده‌ایم ولی روز خواستگاری آن‌ها 1014 سکه را عنوان کردند. من هم برای اینکه هدفم زندگی بود پذیرفتم و اصلا به دادگاه فکر نمی‌کردم.

امیر 27 ساله که راننده ی وانت بود اینگونه به شرح قصه‌ی خود پرداخت: من با همسرم همکار بودیم و از طریق یکی از همکاران بزرگترم از او خواستگاری کردم. از لحظه‌ای که برای خواستگاری وارد خانه‌ی همسرم شدم، متوجه تفاوتمان از لحاظ خانواده و سطح اجتماعی شدم، چرا که آن ها خیلی از ما بالاتر بودند. بنابراین من هم صادقانه همه چیز را گفتم و اصلا فکر نمی‌کردم آن‌ها به من پاسخ مثبت بدهند و دلیل پاسخ مثبتشان را اینگونه عنوان کردند که مسئله‌ی مالی برایمان اهمیت چندانی ندارد اما همسر دخترم باید مرد زندگی باشد. با 350 تا مهریه ازدواج کردم. پس از ورود به زندگی به مشکل مواجه شدم چرا که من باید یک شخصیت دیگری می‌شدم ولی من دوست داشتم خودم باشم.

وی افزود: من هم در این زندگی مقصر بودم، الان با داشتن یک فرزند حدود 5 سال از همسرم جدا شدم و فرزندم با مادرش زندگی می‌کند.

پیام 26 ساله که در کارخانه‌ی دایی خود مشغول به کار بود،‌ او هم اینگونه شرایط زندگی خود را توصیف کرد: در سن 19 سالگی ازدواج کردم، مشکل اصلی زندگی ما اعتماد همسرم بود چرا که او به من شک داشت. علیخانی از پیام پرسید علت شک همسرت به تو چه بود؟ پیام پاسخ داد ناراحتی من از این است که کاری نکردم و بعد افزود: پسرم طاها 5 ماهه بود که به طور توافقی از هم جدا شدیم. مقداری از مهریه را به ازای حضانت فرزندم به او دادم. در 6 ماه اول بعد از طلاق همسرم به دیدن طاها می‌آمد ولی الان حدود 2 سال است که برای دیدن فرزندش نیامده است. در اینجا پیام که نمی‌توانست بغض مردانه‌ی خود را نگه دارد، پی در پی اشک از چشمانش سرازیر شد که دل هر بیننده‌ای را به درد می آورد.

علیخانی در مواجهه با بغض و اشک‌های مهمانش با ناراحتی و پس از کمی مکث رو به پیام گفت: تو اصلا خودت را مقصر نمی‌دانی؟ که پیام پاسخ می‌دهد چرا می‌دانم و نباید به صورت توافقی جدا می‌شدم، این اشتباه من بود چون آن زمان نمی‌دانستم طاها با مشکل مواجه می‌شود. هفته‌ای یک بار از من سراغ مادرش را می‌گیرد و من جوابی ندارم واین مسئله من را آزار می‌دهد.

علیخانی در برابر صحبت‌های پیام و بغض‌های و اشک‌های پیاپیش گفت: چرا تلاشی برای برگشتن همسرت نکردی؟ پیام گفت: وقتی حتی هیچ عاطفه‌ای برای دیدن فرزندش ندارد من چه باید بکنم؟

علیخانی با عدالت تمام می‌گوید چرا همسرت را قضاوت می‌کنی؟ شاید به قدری او را رنجاندی که همسرت توان برگشت ندارد. پیام پاسخ داد: اگر من او را رنجاندم، چرا عاطفه‌ی مادری برای دیدن فرزندش ندارد؟ چند بار برای دیدن طاها زنگ زد ولی نیامد.

پیام ادامه داد: من ناراحت پسرم طاها هستم. علی خانی به دلیل اینکه همسر مهمانان برنامه، یعنی طرفین دوم ماجرا در برنامه حضور نداشتند، بنابراین با رعایت حق اعتدال ذکر کرد: چرا به خاطر فرزندت به دنبال همسرت نرفتی؟ چرا مادران باید خیلی کار‌ها را انجام دهند؟ پیام در برابر این پرسش علیخانی گفت: آن زمان مادرم بود و من فکر نمی‌کردم هنگام بزرگ شدن طاها به بحران بخورم. ولی وقتی طاها به مهد می‌رود و مادران دوستانش به استقبال فرزندانشان می‌آیند، عذاب می‌کشد. من چیز زیادی از همسرم نمی‌خواهم،‌ تنها اینکه به دیدن فرزندش بیاید.

امیر در ادامه دلیل طلاق و اختلاف با همسرش را اینگونه توصیف کردم: من و همسرم با هم خیلی تفاوت داشتیم و همدیگر را درک نمی‌کردیم. بچه دار شدیم تا زندگی مان درست شود اما اصلا مبنای کار اشتباه بود.

علیخانی از امیر پرسید: تا چه اندازه خودت را مقصر این ماجرا می‌دانی که با پاسخ 50 درصد مواجه شد.

امیر در ادامه گفت: 6 سال است که دخترم را ندیده‌ایم. بارها برای دیدنش رفتم ولی هرگز اجازه‌ی دیدنش را به من نداد و هربار حکم جلبم را گرفت.

علیخانی پرسید چند بار برای دیدن فرزندت رفتی و امیر گفت 3 بار. علیخانی که پاسخ امیر را قانع کننده ندانست گفت:‌ تو تنها 3 بار برای دیدن فرزندت رفتی. یک پدر برای دیدن فرزندش این گونه باید تلاش کند؟ امیر در پاسخ به گفته‌ی علی خانی عنوان کرد: همه‌ی پدران فرزندانشان را دوست دارند، اصلا پدری سراغ نداریم که حاضر به دیدن فرزندش نباشد. علیخانی با حاضر جوابی تمام پاسخ داد: چرا،‌داریم، اگر نمونه خواستید من نشانت می‌دهم و با تاکید ذکر کرد: این گونه مطلقا نظر نده ولی بی مهری در مورد مادران را باید با ذره بین پیدا کرد.

امیرعلت طلاق از همسرش را عدم تفاهم و درک متقابل تلقی کرد. علیخانی از او پرسید همسرت چه می کرد که تو او را درک نمی‌کردی و آیا برای برگشت به زندگی و عدم طلاق اقدامی کردی و بعد افزود: بدان که برای یک زن رفتن خیلی مسئله‌ی کمی نیست که امیر پاسخ داد: او خود طلاق گرفت و بعد من متوجه شدم. علیخانی با خنده‌ی کنایه‌ آمیز گفت: تو در هیچ کدام از مقاطع زندگی‌ات نبودیا!

و سپس برای رعایت انصاف و منطق متذکر شد:‌برای پسران حق طلاق خیلی کمتر است اما دختر بیشترین ضرر را از این مسئله می‌برد. حتما همسرت دلیل محکمی برای رفتن داشته، تو دلیل آن را می‌دانی؟ که امیر گفت: هنوز نمی‌دانم، چند بار اقوام ودوستان را برای برگشتنش فرستادم اما اثری نداشت. علیخانی با حرص گفت: هرچه درزندگی‌ات میکشی بابت این است که هیچگاه خودت نبودی و تنها دیگران را واسطه کردی و بعد با حرص تمام گفت: می‌رفتی و عشقت را طلب می‌کردی.

علیرضا مابقی داستان خود را اینگونه شرح داد: یک مرد برای زندگی، ازدواج می‌کند. علیخانی با قاطعیت متذکر شد: به همان اندازه هم دختر.

علیرضا در ادامه گفت: ما زندگی فوق العاده، سالم و قشنگی را شروع کردیم و هنوز هم به هم تو نگفتیم. آرامش درزندگی حرف اول و آخر را می‌زند که من آن آرامش را در زندگی نداشتم. ما حتی در شب عروسی با هم قهر بودیم.

وی تصریح کرد: مشکل ما تنها لج و لجبازی و حق و حقوق بود. زندگی مان هم قربانی حق و حقوق شد. بعد از پخش پیام‌های بازرگانی یک مهمان خانم به جمع مهمان‌های ابتدایی اضافه شد، خانمی که خواسته‌ی او در همان ابتدا به پخش نشدن تصویرش بود و اینجا بود که سوال ابتدایی علیخانی از مهمانان بخش اول و جواب حس کنجکاوی مخاطبان مشخص شد.

شرح زندگی این خانم به این گونه بود: در سن 18 سالگی با یک مرد 15 سال بزرگتر از خودم ازدواج کردم. پدر ابتدا به من گفتند 25 سال سن دارد ولی روز عقد متوجه شدیم 32 ساله است و حتی بیماری او را هم از من پنهان کردند که بعد از ازدواج متوجه شدم. بعد از دو سال با آوردن بچه خواستم زندگی‌مان درست شود ولی نشد. بعد از دو سال 3 قولو‌هایم به دنیا آمده که پس از به دنیا آمدن آن‌ها مشکلاتمان بیشتر شد. بزرگترین زندگی‌ام این بود که همسرم محبت را از من دریغ می‌کرد، درحالی که خیلی چیزها با محبتش قابل جبران بود.

علیخانی رو به خانم سوال کرد: شما در زندگی مقصر نبودید، که مهمان پاسخ داد: چرا در خیلی از مسائل لج کردم ولی من اصلا به جدایی فکر نکردم. شاید من بی تجربه بودم ولی خانواده همسرم به خاطر معصومیت فرزندم حتی با یک تماس جویای جدایی‌مان نشدند.

وی خاطرنشان کرد: من تن به طلاق توافقی دادم و همه‌چیز را بخشیدم. من حتی بعد از جدایی از او خواستم تنها پرستار فرزندانم باشم ولی او قبول نکرد. او الان در تدارک ازدواج است. با تمام بدی هایش دوستش دارم. صحبت‌های این خانم همراه با بغض و التماس بود. علیخانی خطاب به همسر این خانم اظهار کرد: خیلیه این حرف‌ها را بشنوی و واکنش نشان ندهی، آن 4 بچه آینده دارند و بو کشیدن مادرشان را می‌خواهند.شب گذشته در چهاردهمین روز از ماه مبارک رمضان، ویژه برنامه "ماه عسل" برگ دیگری از قصه‌هایش را در مقابل چشمان مخاطبان ورق زد.

علیخانی پس از سلام به روی ماه هوطنان عزیز و مخاطبان گران قدر،خوش سلیقه و البته وسواسی ماه عسل گفت: ممنونم که ما را انتخاب کردید، با شما همراهیم.

پس از پخش تیتراژ آغازین، علیخانی ذکر یک مسئله را ضروری دانست و افزود: تصویر عجیب و غریبی از شهادت بچه‌ها در غزه تماشا کردید. من کار به مسئله‌ی سیاسی ماجرا ندارم، چرا که خود من کمترین دانش، فهم و عمق به مسائل سیاسی در دنیا را دارم اما از یک عکس به سادگی نمی‌توان گذشت.

جنگ جنگ است اما مشروعیت دارد یا نه؟ این یعنی چه که من خجسته و خوشحال یک تصویر تماشا کنم و بعد از کشته شدن بچه‌‌ها دست و کف بزنم. این اندازه سنگ دلی از کجا می‌آید که من، تماشاگر کشته شدن انسان‌ها باشم و سوت بزنم. این مسئله از کجا نشات می‌گیرد و دنیا به چه سمتی می‌رود. در این ثانیه ها و روزها دعا کنیم، دنیا مسیر عجیبی را طی می‌کند. هر انسانی نمی‌تواند این تصاویر را تماشا کند، امیدوارم صلح دائمی برقرار باشد و سپس تصریح کرد: ذکر این نکته را ضروری دانستم چون خیلی دردناک بود.

پس از پخش کلیپی از شب گذشته علیخانی گفت: ما در ماه عسل شما را با برشی از جامعه آشنا می‌کنیم. قاب ماه عسل شاید تلخ و غمگین باشد ولی افرادی که از درد فرار می‌کنند، بعدها این درد برای آن‌ها تبدیل به رنج خواهد شد و آن زمان دیگر نمی‌شود کاری کرد. به طور حتم افرادی شاید با مواجه یک عکس، قصه، داستان تکانی بخورند، پس به طور حتم در آن خیر است. شما کمک کنید از پس موج‌های ماه عسل برکت دیدیم نه به خاطر وجود من، بلکه به خاطر تعامل. امیدوارم این خیر جاری شود وبه درد همگان بخورد.

بر روی صندلی ماه عسل چهاردهم سه مهمان نشسته بودند. علیخانی در ابتدا رو به مهمانان با این پرسش که گرفتن تصویر باز از شما ممنوعیت دارد یانه، حس کنجکاوی مخاطب را برانگیخت، چرا که تا کنون این روند سوال از مهمانان در برنامه وجود نداشت و این حس کنجکاوی تا بخش مهمان بعدی با مخاطبان همراه بود.

علیرضا 35 ساله، خطاط و خوش نویس قصه‌ی زندگی خود را این گونه عنوان کرد: من و همسرم همسایه بودیم،‌ درسن 26سالگی ازدواج کردم، از همان ابتدا با همسرم با مهری ای 14 سکه به توافق رسیده‌ایم ولی روز خواستگاری آن‌ها 1014 سکه را عنوان کردند. من هم برای اینکه هدفم زندگی بود پذیرفتم و اصلا به دادگاه فکر نمی‌کردم.

امیر 27 ساله که راننده ی وانت بود اینگونه به شرح قصه‌ی خود پرداخت: من با همسرم همکار بودیم و از طریق یکی از همکاران بزرگترم از او خواستگاری کردم. از لحظه‌ای که برای خواستگاری وارد خانه‌ی همسرم شدم، متوجه تفاوتمان از لحاظ خانواده و سطح اجتماعی شدم، چرا که آن ها خیلی از ما بالاتر بودند. بنابراین من هم صادقانه همه چیز را گفتم و اصلا فکر نمی‌کردم آن‌ها به من پاسخ مثبت بدهند و دلیل پاسخ مثبتشان را اینگونه عنوان کردند که مسئله‌ی مالی برایمان اهمیت چندانی ندارد اما همسر دخترم باید مرد زندگی باشد. با 350 تا مهریه ازدواج کردم. پس از ورود به زندگی به مشکل مواجه شدم چرا که من باید یک شخصیت دیگری می‌شدم ولی من دوست داشتم خودم باشم.

وی افزود: من هم در این زندگی مقصر بودم، الان با داشتن یک فرزند حدود 5 سال از همسرم جدا شدم و فرزندم با مادرش زندگی می‌کند.

پیام 26 ساله که در کارخانه‌ی دایی خود مشغول به کار بود،‌ او هم اینگونه شرایط زندگی خود را توصیف کرد: در سن 19 سالگی ازدواج کردم، مشکل اصلی زندگی ما اعتماد همسرم بود چرا که او به من شک داشت. علیخانی از پیام پرسید علت شک همسرت به تو چه بود؟ پیام پاسخ داد ناراحتی من از این است که کاری نکردم و بعد افزود: پسرم طاها 5 ماهه بود که به طور توافقی از هم جدا شدیم. مقداری از مهریه را به ازای حضانت فرزندم به او دادم. در 6 ماه اول بعد از طلاق همسرم به دیدن طاها می‌آمد ولی الان حدود 2 سال است که برای دیدن فرزندش نیامده است. در اینجا پیام که نمی‌توانست بغض مردانه‌ی خود را نگه دارد، پی در پی اشک از چشمانش سرازیر شد که دل هر بیننده‌ای را به درد می آورد.

علیخانی در مواجهه با بغض و اشک‌های مهمانش با ناراحتی و پس از کمی مکث رو به پیام گفت: تو اصلا خودت را مقصر نمی‌دانی؟ که پیام پاسخ می‌دهد چرا می‌دانم و نباید به صورت توافقی جدا می‌شدم، این اشتباه من بود چون آن زمان نمی‌دانستم طاها با مشکل مواجه می‌شود. هفته‌ای یک بار از من سراغ مادرش را می‌گیرد و من جوابی ندارم واین مسئله من را آزار می‌دهد.

علیخانی در برابر صحبت‌های پیام و بغض‌های و اشک‌های پیاپیش گفت: چرا تلاشی برای برگشتن همسرت نکردی؟ پیام گفت: وقتی حتی هیچ عاطفه‌ای برای دیدن فرزندش ندارد من چه باید بکنم؟

علیخانی با عدالت تمام می‌گوید چرا همسرت را قضاوت می‌کنی؟ شاید به قدری او را رنجاندی که همسرت توان برگشت ندارد. پیام پاسخ داد: اگر من او را رنجاندم، چرا عاطفه‌ی مادری برای دیدن فرزندش ندارد؟ چند بار برای دیدن طاها زنگ زد ولی نیامد.

پیام ادامه داد: من ناراحت پسرم طاها هستم. علی خانی به دلیل اینکه همسر مهمانان برنامه، یعنی طرفین دوم ماجرا در برنامه حضور نداشتند، بنابراین با رعایت حق اعتدال ذکر کرد: چرا به خاطر فرزندت به دنبال همسرت نرفتی؟ چرا مادران باید خیلی کار‌ها را انجام دهند؟ پیام در برابر این پرسش علیخانی گفت: آن زمان مادرم بود و من فکر نمی‌کردم هنگام بزرگ شدن طاها به بحران بخورم. ولی وقتی طاها به مهد می‌رود و مادران دوستانش به استقبال فرزندانشان می‌آیند، عذاب می‌کشد. من چیز زیادی از همسرم نمی‌خواهم،‌ تنها اینکه به دیدن فرزندش بیاید.

امیر در ادامه دلیل طلاق و اختلاف با همسرش را اینگونه توصیف کردم: من و همسرم با هم خیلی تفاوت داشتیم و همدیگر را درک نمی‌کردیم. بچه دار شدیم تا زندگی مان درست شود اما اصلا مبنای کار اشتباه بود.

علیخانی از امیر پرسید: تا چه اندازه خودت را مقصر این ماجرا می‌دانی که با پاسخ 50 درصد مواجه شد.

امیر در ادامه گفت: 6 سال است که دخترم را ندیده‌ایم. بارها برای دیدنش رفتم ولی هرگز اجازه‌ی دیدنش را به من نداد و هربار حکم جلبم را گرفت.

علیخانی پرسید چند بار برای دیدن فرزندت رفتی و امیر گفت 3 بار. علیخانی که پاسخ امیر را قانع کننده ندانست گفت:‌ تو تنها 3 بار برای دیدن فرزندت رفتی. یک پدر برای دیدن فرزندش این گونه باید تلاش کند؟ امیر در پاسخ به گفته‌ی علی خانی عنوان کرد: همه‌ی پدران فرزندانشان را دوست دارند، اصلا پدری سراغ نداریم که حاضر به دیدن فرزندش نباشد. علیخانی با حاضر جوابی تمام پاسخ داد: چرا،‌داریم، اگر نمونه خواستید من نشانت می‌دهم و با تاکید ذکر کرد: این گونه مطلقا نظر نده ولی بی مهری در مورد مادران را باید با ذره بین پیدا کرد.

امیرعلت طلاق از همسرش را عدم تفاهم و درک متقابل تلقی کرد. علیخانی از او پرسید همسرت چه می کرد که تو او را درک نمی‌کردی و آیا برای برگشت به زندگی و عدم طلاق اقدامی کردی و بعد افزود: بدان که برای یک زن رفتن خیلی مسئله‌ی کمی نیست که امیر پاسخ داد: او خود طلاق گرفت و بعد من متوجه شدم. علیخانی با خنده‌ی کنایه‌ آمیز گفت: تو در هیچ کدام از مقاطع زندگی‌ات نبودیا!

و سپس برای رعایت انصاف و منطق متذکر شد:‌برای پسران حق طلاق خیلی کمتر است اما دختر بیشترین ضرر را از این مسئله می‌برد. حتما همسرت دلیل محکمی برای رفتن داشته، تو دلیل آن را می‌دانی؟ که امیر گفت: هنوز نمی‌دانم، چند بار اقوام ودوستان را برای برگشتنش فرستادم اما اثری نداشت. علیخانی با حرص گفت: هرچه درزندگی‌ات میکشی بابت این است که هیچگاه خودت نبودی و تنها دیگران را واسطه کردی و بعد با حرص تمام گفت: می‌رفتی و عشقت را طلب می‌کردی.

علیرضا مابقی داستان خود را اینگونه شرح داد: یک مرد برای زندگی، ازدواج می‌کند. علیخانی با قاطعیت متذکر شد: به همان اندازه هم دختر.

علیرضا در ادامه گفت: ما زندگی فوق العاده، سالم و قشنگی را شروع کردیم و هنوز هم به هم تو نگفتیم. آرامش درزندگی حرف اول و آخر را می‌زند که من آن آرامش را در زندگی نداشتم. ما حتی در شب عروسی با هم قهر بودیم.

وی تصریح کرد: مشکل ما تنها لج و لجبازی و حق و حقوق بود. زندگی مان هم قربانی حق و حقوق شد. بعد از پخش پیام‌های بازرگانی یک مهمان خانم به جمع مهمان‌های ابتدایی اضافه شد، خانمی که خواسته‌ی او در همان ابتدا به پخش نشدن تصویرش بود و اینجا بود که سوال ابتدایی علیخانی از مهمانان بخش اول و جواب حس کنجکاوی مخاطبان مشخص شد.

شرح زندگی این خانم به این گونه بود: در سن 18 سالگی با یک مرد 15 سال بزرگتر از خودم ازدواج کردم. پدر ابتدا به من گفتند 25 سال سن دارد ولی روز عقد متوجه شدیم 32 ساله است و حتی بیماری او را هم از من پنهان کردند که بعد از ازدواج متوجه شدم. بعد از دو سال با آوردن بچه خواستم زندگی‌مان درست شود ولی نشد. بعد از دو سال 3 قولو‌هایم به دنیا آمده که پس از به دنیا آمدن آن‌ها مشکلاتمان بیشتر شد. بزرگترین زندگی‌ام این بود که همسرم محبت را از من دریغ می‌کرد، درحالی که خیلی چیزها با محبتش قابل جبران بود.

علیخانی رو به خانم سوال کرد: شما در زندگی مقصر نبودید، که مهمان پاسخ داد: چرا در خیلی از مسائل لج کردم ولی من اصلا به جدایی فکر نکردم. شاید من بی تجربه بودم ولی خانواده همسرم به خاطر معصومیت فرزندم حتی با یک تماس جویای جدایی‌مان نشدند.

وی خاطرنشان کرد: من تن به طلاق توافقی دادم و همه‌چیز را بخشیدم. من حتی بعد از جدایی از او خواستم تنها پرستار فرزندانم باشم ولی او قبول نکرد. او الان در تدارک ازدواج است. با تمام بدی هایش دوستش دارم. صحبت‌های این خانم همراه با بغض و التماس بود. علیخانی خطاب به همسر این خانم اظهار کرد: خیلیه این حرف‌ها را بشنوی و واکنش نشان ندهی، آن 4 بچه آینده دارند و بو کشیدن مادرشان را می‌خواهند.