۰۴ اسفند ۱۳۸۹ - ۱۰:۵۸

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح

کد خبر : ۱۷۴۱۶
خراسان

«وجدان عمومي» در انتظار اصلاح برخي احکام قضايي در جرايم خلاف عفت عمومي عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم  کورش شجاعي است كه در آن مي‌خوانيد:
«وجود برخي تاخيرها در برخورد با افراد شرور و متجاوزان به نواميس، آسايش و امنيت مردم موجب نشود که اين افراد شرور احساس کنند حاشيه امن دارند و قوه قضاييه بايد با شدت عمل، دقت و سرعت به اين موارد رسيدگي کند.» «دستگاه قضايي بدون هراس از بحث ها و جوسازي ها بايد نسبت به اعمال قانون و اجراي قاطعانه احکام قضايي و تامين امنيت و آسايش مردم اقدام کند. دستگاه قضايي امروز قاطعانه به متجاوزين به نواميس و امنيت مردم اخطار مي کند که در اسرع وقت به جرايم آنان رسيدگي و مجازات قاطع قانوني در مورد آنان به اجرا گذاشته خواهد شد.»
«تمامي متجاوزين به عنف و سارقان مسلح بدانند اين اقدامات از نظر قانون محاربه تشخيص داده شده و قوه قضاييه در کمتر از يک ماه به پرونده آنها رسيدگي مي کند و بدون شک حکمشان اعدام است.»

« در قانون، سلاح سرد عينا سلاح گرم است، اگر کسي با سلاح سرد موجب ترس مردم شود به عنوان محارب يا مفسد في الارض، حکمش اعدام است و اين جزا قطعي است. نفس چاقوکشيدن و ترساندن مردم مصداق محاربه است.»

اين عبارت ها بخشي از اظهارات آيت الله صادق آملي لاريجاني بالاترين مقام دستگاه قضايي کشور طي جلساتي در ??آبان، ??آذر و سوم بهمن ماه سال جاري است. آنچه مسلم است اين که وي اين سخنان را نه از روي غلبه احساسات و عصبانيت و نه بدون مبناي مستحکم قانوني بر زبان رانده است، چرا که وي اولا مجتهدي مسلم است و بر احکام و قواعد شرعي و فقهي تسلط کامل دارد ثانيا در موضوع مباحث حقوقي نيز از تسلط لازم برخوردار است.
بنابراين بيان چنين جملاتي نمي تواند جنبه اظهارنظر و توصيه داشته باشد بلکه با توجه به جايگاه گوينده، مي توان اين سخنان را دقيقا به مثابه بيان «مر» قانون و به منزله دستور صريح براي اجرايي شدن در دستگاه قضايي و محاکم و دادگاه هاي کشور دانست.

رئيس قوه قضائيه همچنين با اشاره به ماجراي حمله دو موتورسوار به جواني که کيفي در دست داشته و واردآوردن ??ضربه چاقو به او گفته است:  «من نمي گويم هيچ جاي دنيا جرم و جنايت وجود ندارد ولي عدم قاطعيت ما باعث شده تا اقداماتي که انجام مي دهيم بازدارندگي نداشته باشد. اگر در اين مسائل قاطعيت نشان دهيم حداقل تخفيف مي يابد. من از همکاران خود در دستگاه قضايي مي خواهم که به اين پرونده ها به سرعت رسيدگي کنند...»

اما علي الظاهر و بنابر خروجي برخي خبرها از بعضي محاکم قضايي به نظر مي رسد دستور صريح رئيس قوه قضاييه مبني بر رسيدگي سريع و «قاطعيت» در صدور و اجراي حکم، خصوصا درباره مجرماني که جان و ناموس و اموال مردم را مورد تعرض قرار مي دهند، آن چنان که بايد جنبه عملياتي به خود نمي گيرد، اگرچه دستور صريح رئيس قوه درباره رسيدگي سريع و برخورد قاطع با مجرمان پرونده هاي متجاوزان به نواميس مردم در چند نقطه کشور، توسط برخي محاکم قضايي کاملا جدي گرفته شد و پس از رسيدگي سريع و البته دقيق به پرونده اين جنايتکاران و متجاوزان به نواميس مردم که برخي با بي شرمي هرچه تمام تر در حضور برخي اعضاي خانواده ، ناموس مردم را مورد تجاوز قرار داده بودند، حکم اعدام اين جنايتکاران و متجاوزان صادر و اجرا شد اما انتظار به حق اين بوده و هست که رسيدگي سريع و برخورد قاطع با چنين جرم ها و جنايت هايي که «امنيت عمومي» جامعه را خدشه دار مي کند و به نوعي موجب ايجاد رعب و وحشت و «اخافه» در بين مردم مي شود، به دستور مستقيم ، توصيه و يا تاکيد رئيس قوه منوط نباشد بلکه هر محکمه اي در هر نقطه اي از کشور رسيدگي به چنين پرونده هايي را اولا به سرعت مورد رسيدگي قرار دهد ثانيا ضمن انجام دقت لازم ، در صدور و اجراي حکم نيز قاطعيت لازم را به خرج دهد، و ثالثا مجموعه دستگاه قضايي کشور، اخبار و اطلاعات مربوط به صدور و اجراي حکم چنين جرايم سنگين و خطرناک که برهم زننده نظم عمومي جامعه، به خطر انداختن احساس امنيت مردم و خلاف عفت عمومي است را در اسرع وقت در اختيار رسانه ها قرار دهند، چرا که اطلاع مردم از صدور دقيق، سريع و قاطع احکام قضايي خصوصا درباره چنين جرايمي اولا تا حدودي موجب تشفي خاطر مردم و به نوعي ايجاد آرامش و امنيت خاطر مردم از جهت اين که بالاخره مجرم و متجاوز براساس قانون، متناسب با جرم و جنايت انجام شده به مجازات مي رسد و علاوه بر اين موجبات اعتماد و اطمينان مردم را به دستگاه قضا بيشتر فراهم مي کند و ثانيا و مهم تر اين که رسيدگي سريع و دقيق به پرونده و صدور حکم قاطع و اجراي آن، قدر مسلم اثر «بازدارندگي» حکم را بيشتر مي کند و مي تواند تاثير به سزايي در کاهش وقوع جرايم داشته باشد.


كيهان

«... و حالا محاكمه!» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم حسين شريعتمداري است كه در آن مي‌خوانيد:
حضرت امير عليه السلام در خطبه اي ضمن اشاره به برخي از ابعاد يكي از فتنه هاي آن دوران خويش و راه برون رفت از آن، درباره علت سكوت-موقت- خود مي فرمايند «كسي كه ميوه را قبل از رسيدن و در حالي كه هنوز كال و نارس است بچيند مانند كشاورزي است كه در زمين ديگري كشت كرده است» (خطبه5 نهج البلاغه) حضرت امير(ع) در اين كلام كه مانند همه بيانات ايشان «حكيمانه» و راهگشاست، از يكسو سكوت خود را «موقت» معرفي مي كنند و از سوي ديگر با توجه به غبارآلودگي فضا كه باز هم به قول ايشان يكي از ويژگي هاي فتنه است، بازگو كردن واقعيت ها را به فرو نشستن غبارها و آشكار شدن واقعيت ها براي همگان موكول مي فرمايند. اين سخن هم از آن امام بزرگوار است كه «فتنه ها وقتي از راه مي رسند شبهه مي آفرينند و با حق شباهت دارند ولي هنگامي كه پشت مي كنند-پايان مي پذيرند- حقيقت آنگونه كه هست آشكار مي شود.(خطبه93نهج البلاغه)

فتنه 88 نيز اگرچه ابعادي گسترده تر از تمامي فتنه هاي 3 دهه اخير داشت و تمامي دشمنان ريز و درشت اسلام و انقلاب از داخل و خارج كشور در آن حضور مستقيم و بي پرده داشتند ولي از قاعده يادشده مستثنا نبود و دقيقاً با همان فرمول كه اميرمومنان(ع) ارائه فرموده اند انطباق داشت. سران داخلي فتنه با مديريت بيروني و بي پرده مثلث آمريكا، اسرائيل و انگليس در حالي به صحنه آمده بودند كه در آغاز پرچم اسلام و امام و انقلاب را در دست داشتند! «علي زمان» اما- كه خدايش به ظهور مراد غايبمان(ع) متصل گرداند- بلافاصله «نيزه داران معاويه» را شناخت. همان ها بودند كه در «بدر» با قرآن و رسول خدا(ص) جنگيده بودند و اكنون در «صفين» زير پاره هاي قرآن سنگر گرفته و با شمشير آخته به قرآن ناطق تاخته بودند! فضا، ولي، مه آلود و غبارگرفته بود و همگان را چراغ مه شكن و نگاه غبار شكاف نبود.

آنان كه بصيرت بيشتري داشتند، خروش برداشتند كه حراميان را مهلت ندهيد، «علي زمان» اما كه درايت از اميرمومنان(ع) به ارث برده بود، همان سخن حكيمانه مولاي متقيان را بركام دل مي سرود «كسي كه ميوه را قبل از رسيدن و در حالي كه هنوز كال و نارس است بچيند، مانند كشاورزي است كه در زمين ديگري كشت كرده است» هشدار مي داد كه مبادا به غفلت در زمين دشمن به بازي گرفته شويد!

او جرج سوروس صهيونيست را مي ديد كه پارچه اي وام گرفته از رنگ سبز جين شارپ- همان كاخ سبز معاويه- را به خاتمي سپرده است تا «سبزي» آن را به «گنبد سبز» رسول خدا(ص) تشبيه كرده و بر گردن موسوي- همان اشعث بن قيس كه با يهوديان پيمان پنهان داشت- بيندازد و ننگ وطن فروشي و خيانت را به فريب «رنگ» هموار كند. توده هاي عظيم مردم كه در مكتب امام راحل(ره) و خلف حاضر او بصيرت آموخته و در كوران فتنه هاي پيشين آبديده شده بودند، به وضوح مي ديدند كه فرعونيان، با نفوذ به ميان قوم موسي، بار ديگر «گوساله سامري» را به رقص آورده اند، اما هنوز بودند كساني كه در فضاي گرگ و ميش فتنه، «گرگ»ها را به تمام قد تشخيص نداده بودند. جلودار اين همه را مي ديد، در خشت خام و عجب آن كه برخي از خواص در آينه صاف هم نمي ديدند. و اين فاصله پرناشدني ميان «ولي فقيه» با ديگران است. جلودار بايد صبر مي كرد تا بقيه از راه ماندگان هم برسند. مانند مولايش و مولايمان حضرت امير مؤمنان(ع) كه با تحمل خار در چشم و استخوان در گلو، بصيرت افزايي ديگران را دنبال مي فرمود.

«فتنه» هرچه از نقطه آغاز خود فاصله مي گرفت، به علت برخورد با بصيرت رهبر و هوشياري مردم، چهره واقعي خود را بيشتر نمايان مي كرد و از سوي ديگر دشمنان بيروني كه به گواهي اسناد موجود و شواهد آشكار، مديريت فتنه را برعهده داشتند، با مشاهده حركت هوشمندانه امام و امت، «تاب مستوري» از دست داده و هر روز پرده ديگري از چهره نفرت انگيز خود و فتنه گران را به ناچار فرو مي انداختند. اهانت به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله عليه السلام، نفي وجود مبارك حضرت صاحب الزمان(عج)، پاره كردن عكس حضرت امام(ره)، شعار به نفع رژيم صهيونيستي در روز قدس كه با ديكته دو روز قبل سايت وزارت خارجه اسرائيل صورت پذيرفت، شعار به نفع آمريكا در روز مبارزه با استكبار جهاني و... سرانجام ماجراي 25 بهمن كه آشكارا با اشاره- كه نه- با دستور مستقيم و مشترك آمريكا، اسرائيل و انگليس تدارك شده و به اعتراف صريح «جو بايدن» معاون رئيس جمهور آمريكا در روز 23 بهمن - 12 فوريه- در سنا و تاكيد سايت وزارت خارجه اسرائيل- 24 بهمن/13 فوريه- هدف اصلي آن اعتراض به حمايت جمهوري اسلامي ايران از مردم مصر بود و همگان ديدند كه دقيقا چنين بود و براي ديرباورترين افراد- عمدتا از خواص- نيز كمترين ترديدي درباره هويت واقعي سران فتنه باقي نگذاشت.


جمهوري اسلامي

«حمام خون در ليبي و سكوت غرب» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد:
قذافي، ديكتاتور ليبي با قتل عام مردم معترض، چهره خون آشام و ماهيت جنايتكارش را كه بيش از 40 سال در پوشش ادعاي انقلابي گري و ضد استكبار بودن، مخفي كرده بود آشكار ساخت و نشان داد كه لقب سياستمدار ديوانه و مجنون به درستي براي او در نظر گرفته شده است.

براساس تازه‌ترين گزارش ها، نيروهاي تحت فرماندهي قذافي جمعيت هزاران نفري معترضان را در طرابلس، مركز اين كشور و بن غازي دومين شهر بزرگ آن به خاك و خون كشيده‌اند و علاوه بر حمله با توپخانه و خمپاره، جنگنده‌هاي اين كشور نيز بر سر تظاهر كنندگان بي دفاع بمب و گلوله فرو ريخته‌اند. با توجه به اينكه رژيم قذافي به هيچ منبع خبري مستقلي اجازه فعاليت و پوشش خبري در ليبي نداده است از حجم تلفات و عمق جنايات اين ديكتاتور ديوانه اطلاعات دقيقي دردست نيست ولي منابع مخالف دولت شمار تلفات را هزاران نفر اعلام كرده‌اند. قذافي با استفاده از دلارهاي نفتي، ارتشي يك ميليون نفري به وجود آورده است كه اين ارتش در تاريخ خود هيچ افتخاري در كارنامه‌اش ندارد و حتي تاكنون يك گلوله به سوي رژيم صهيونيستي، كه قذافي مدعي مبارزه با آن رژيم بود، شليك نكرده و حالا قذافي اين ارتش را براي كشتار مردم كشور خودش به كار گرفته است و اين يكي ديگر از خصوصيات اين ديكتاتور ديوانه و رژيم وي مي‌باشد.
اگرچه ماهيت اكثر ديكتاتورهاي منطقه كم و بيش شبيه هم است ولي قذافي در عين حال ويژگي‌هاي منحصر به فردي دارد.

قذافي در سال 1348، درحالي كه تنها 27 سال داشت با يك كودتاي خونين بر شاه وقت ليبي غلبه كرد و قدرت را در اين كشور پهناور آفريقايي دردست گرفت وي از همان ابتدا كوشيد با طرح شعارهاي ضد سرمايه‌داري و سوسياليستي و حمايت از فقرا و قشر ضعيف، خود را يك انقلابي جلوه دهد.

 تكرار شعارهاي ضد امپرياليستي و ضد صهيونيستي از ديگر شگردهاي قذافي بود تا وي در سايه اين شعارها هرگونه صداي اعتراضي را در داخل خاموش كرده و مخالفان خود را قلع و قمع نمايد. بدين ترتيب، عملكرد قذافي كاملاً خلاف ادعاي وي بود بطوري كه با عقب نشيني‌هاي خود، امتيازهاي خفت باري به قدرت‌هاي فاسد و سلطه گر غربي داد كه از جمله آنها تحويل شهروندان ليبيايي متهم به انفجار هواپيما در لاكربي و همچنين كنار گذاشتن كامل فعاليت‌هاي هسته‌اي است. اين عقب نشيني‌ها پرده از چهره قذافي برداشت و ثابت كرد كه شعارهاي وي توخالي و ژست‌هاي وي در دفاع از فلسطين و رهبري جبهه ضد آمريكايي اعراب، پوچ و دروغين بوده است.
اكنون اين ديكتاتور دغل باز و خون آشام در برابر قيام ملت مسلمان ليبي چهره خود را بيشتر نمايان نموده و با درنده‌خوئي و وحشي گري هرچه تمام‌تر به جان مردم افتاده و آنها را قتل عام مي‌كند. ديكتاتور ليبي اكنون تصور مي‌كند كه با مشت آهنين و قتل عام مردم مي‌تواند بار ديگر پايه‌هاي تخت و تاج حكومت 42 ساله خود را محكم ساخته و به ادامه حكمراني بپردازد! وي در سخنراني ديشب خود همين نكته را مورد تاكيد قرار داد.

قذافي در ارزيابي خود به حمايت‌هاي غرب نيز چشم اميد دارد چرا كه وي طي چند سال اخير با تسليم شدن در برابر خواسته‌هاي غربيها توانسته حمايت آنها را جلب نمايد. بي دليل نيست كه سيف الاسلام فرزند فاسد و جنايتكار قذافي در سخنانش ضمن تهديد آشكار مردم ليبي به قتل عام، به غربي‌ها نيز هشدار داد اگر رژيم پدرش سرنگون شود، جريانهاي اسلامي در ليبي به قدرت مي‌رسند كه كاملاً ضد غرب هستند.


رسالت

«فضيلت گمشده ميانه روي» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندري است كه در آن مي‌خوانيد:
ميانه روي سياسي فضيلت گمشده جامعه ايران در دوران کنوني است. ميانه روي شدايد سياسي را سهل و مسيرهاي صعب العبور را هموار مي کند.
دشواري ها بر آن که ميانه رو باشد سبک مي شود و پيروزي ها شيرين تر از عسل مي گردد. قرآن کريم، امت اسلام را امت ميانه و وسط مي نامد و مي فرمايد:  "و کذلک جعلناکم امه وسطا لتکونوا شهداء علي الناس و يکون الرسول عليکم شهيدا" (بقره/143)  و اين چنين شما را امتي ميانه (معتدل) ساختيم تا بر مردمان گواه باشيد و پيامبر (صلي الله عليه و آله) هم بر شما گواه باشد.‏

‏اما عده اي با تفسير و تاويل خاص خود از فضيلت اعتدال وميانه روي، آن را ضايع کرده اند به گونه اي که ميانه روان در مقطع فعلي متهم به بي بصيرتي و وابستگي هستند. تناقض گويي ها، دوگانگي ها، گفتن ها و نگفتن ها، سکوت ها و دوپهلوگويي هاي اين عده در فضايي که مطالبات مردم به شکل صريح مطرح مي شود و تصريحات مردم يک سره مطالبه مي شود فاقد هر گونه عقلانيت سياسي و دورانديشي مدبرانه است.
آنها نه مي دانند خود چه مي خواهند و نه مي دانند مطالبات مردم چيست. طرح سخنان ضد و نقيض، مغلق گويي و پرهيز از شفافيت نه تنها به اين عده کمكي نمي کند بلکه به حداقل پايگاه اجتماعي و نخبگي آنها نيز آسيب مي رساند.‏

آيت الله هاشمي رفسنجاني در زمره آن دست از سياستمداران کشور است که به درايت و آينده نگري مشهور عام و خاص بوده و هست. وي پيش از پيروزي انقلاب اسلامي از اصلى‌ترين افراد نهضت و از  مبارزين جدى و نستوه قبل از انقلاب بود. پس  از پيروزى انقلاب هاشمي رفسنجاني از مؤثرترين شخصيتهاى جمهورى اسلامى در كنار امام بود؛ بعد از رحلت امام هم در كنار مقام معظم رهبرى ايستاد و بارها از جانب معظم له مورد تحسين و تمجيد قرار گرفت.‏

هاشمي رفسنجاني در خصوص حوادث بعد از انتخابات سال 1388 اولين کسي بود که اين اتفاقات را تحت عنوان يک فتنه تحليل کرد و گفت:  "تحولات اخير فتنه‌اي پيچيده براي جدايي ميان مردم و نظام است." در آن مقطع بعيد به نظر مي رسيد وي که فتنه هاي مختلفي را توسط دشمنان از ابتداي انقلاب تا به آن روز تجربه کرده و آنها را خنثي نموده بود از اين آزمون بزرگ سربلند بيرون نيايد.‏

اما دفتر حوادث پس از انتخابات به گونه اي ديگر ورق خورد و فتنه دراماتيک 88 فراز و فرود ديگري يافت. هاشمي که تا آن روز در کنار رهبري گره گشاي مشكلات انقلاب بود خود به گره عمده داستان فتنه 88 تبديل شد. در اين درام پر برخورد قرار نبود هاشمي به يکي از اضلاع تبديل شود اما وي با سکوت و تعلل خود باعث شد آزمون موفقي را پشت سر نگذارد. امروز کمتر تحليلگر سياسي وابسته به هر جناح و گروهي عملکرد هاشمي رفسنجاني در فتنه 88 را دورانديشانه و داهيانه تلقي مي کند. وي طي يک دوره 20 ماهه خواسته يا ناخواسته در موضع انفعال قرار گرفت و رفتار و کرداري شتابزده و غير استراتژيک از خود نشان داد. اين دقيقا بر خلاف تمام سابقه درخشان وي در سياست ورزي بود. فاصله گرفتن هاشمي از "عقلانيت معطوف به معنويت" و رويکرد وي به عقلانيت ابزاري و احساسي اصلي ترين عامل در شکست اين نوع سياست ورزي تلقي مي گردد.‏

تجربه32 ساله مردمسالاري ديني نشان داده است كه روشها مثل ارزشها از اهميت دوچنداني برخوردارند. در اسلام روشها خيلي مهم هستند و كسب قدرت با توسل به هر روشي و به هر قيمتي وجود ندارد. سياست ورزي عملگرايانه در اين ساختار سياسي پاك نتيجه اي جز شكست هاي پي در پي نخواهد داشت.‏
اين روزها يک جريان ورشکسته سياسي که روزهاي زوال خود را سپري مي کند سعي دارد با توسل به هر تکيه گاه و هر کانون تاثيرگذاري در درون نظام، دوران احتضار سياسي خود را به تعويق بيندازد.‏

واقعا سنگين است شخصيت هاي بزرگي مثل هاشمي رفسنجاني با چنين سابقه ارزشمندي که هميشه در صف اول مبارزه با منافقان و دشمنان اسلام قرار داشته اند در اين مقطع تعيين کننده در تاريخ حيات سياسي جمهوري اسلامي سکوت کنند و يا به گونه اي ديگر موضع گيري کنند. مانند همان مواضعي که متاسفانه در قبال حوادث 25 بهمن اتخاذ شد! هاشمي ضمن استنکاف از محکوم کردن صريح فتنه اسرائيلي 25 بهمن سعي کرد مواضع آخرين نماز جمعه خود را زنده کند.‏


قدس

«موج بيداري اسلامي در خاورميانه» عنوان سرمقاله روزنامه قدس به قلم غلامرضا قلندريان است كه در آن مي‌خوانيد:
در هفته هاي اخير، حرکت شتابان تحولات سياسي و اجتماعي در خاورميانه نگراني غرب به رهبري آمريکا و همپيمانان واشنگتن را تشديد و دولتمردان کاخ سفيد را با سراسيمگي راهي منطقه نموده است تا از نزديک با ارائه راهبردهاي تجويزي واشنگتن، مانع سقوط همپيمانان منطقه اي خويش شوند. سفر رئيس ستاد مشترک ارتش آمريکا از اوايل هفته جاري به کشورهاي عرب حوزه خليج فارس، در همين راستا قابل ارزيابي است.

اکنون ملتهاي ستمديده در کشورهاي تونس، مصر، الجزاير، ليبي، بحرين، يمن، اردن و... با شجاعت، ايستادگي و نهراسيدن از مرگ، عرصه را بر دولتمردان فاسد تنگ نموده و با پذيرش هر گونه خطري بر برگشت ناپذيري اين اقدامها صحه گذاشته اند. راهبرد خشونت در کشورهاي ليبي، مصر و بحرين نتوانسته است مردم را از ادامه مسير منصرف نمايد و ملتهاي اسلامي با انگيزه بيشتر و اهتمام جدي تري به سير تحولات داخلي و پيراموني، تا تحقق کامل خواسته هايشان از پاي نخواهند نشست. بنيانگذار کبير انقلاب اسلامي در فرازي از بياناتشان در اين زمينه فرمودند:  «مردم شريف ايران و مسلمانان و آزاديخواهان تمامي جهان بايد بدانند که اگر بخواهند بدون گرايش به چپ و راست و مستقل از هر ابرقدرتي روي پاي خود بايستند، بايد بهاي گران استقلال و آزادي را بپردازند...»

سقوط پايگاه هاي آمريکا يکي پس از ديگري به دست مردم خشمگين، نکته ديگري است که در اين موج بيداري اسلامي، به وضوح قابل مشاهده است. دلارهاي واشنگتن و همپيمانان غربي اش، نتوانست اراده ملتها را منکوب نمايد، بلکه بيداري مردم و خروج از جو پليسي، هر گونه تصميم و پيشنهاد دولتمردان آمريکايي را فريبي براي حمايت از نوکران آنها ارزيابي مي کنند و به اين واقعيت رسيده اند که نسخه هاي تجويزي براي کشورهاي در حال تغيير با ادبيات رويکرد حفظ منافع است و حتي معرفي آلترناتيو همسويي با مردم نيست، بلکه براي مهار حرکت انقلابي ملتهاست.
افکار عمومي به خوبي به اين باور رسيده است که سير اظهارات اربابان خارج نشين و تعديل مواضع از حمايت مهره در مصدر، سکوت در مقابل مشت آهنين، همراهي نسبي با مطالبات مردم و در نهايت موافقت با خروج زمامداران، فرآيندي از استراتژيهاي گام به گام کاخ سفيد است که در هر کشوري با توجه به جو و التهابهاي عمومي در يکي از اين مراحل پروژه، حمايت از منافع را تثبيت مي کنند. لذا مردم با فاش شدن ديدگاه هاي نظام سلطه در کشورهاي مختلف، بر تحقق کامل خواسته هايشان تأکيد و هر گونه وعده از سوي بيگانگان را انحراف در حرکت انقلابي خود ارزيابي مي کنند.

بر کسي پوشيده نيست، مطالبات در خاورميانه رنگ و بوي مذهبي آن از خواسته هاي سياسي بيشتر است. در کشورهايي که اکثريت آن را مسلمانان تشکيل مي دهند، حکام مستبد حتي مردم را از آزادي در انجام فرايض ديني محروم نموده و حاکميت، نسبت به هر گونه تظاهر به هنجارهاي ديني، به شدت واکنش نشان داده و برخورد مي نمود. مردم دريافته اند که حکام وابسته عرب، به موازات ثروت اندوزي سرسپردگي آنها به حاکمان غربي نيز بيشتر گرديده است. لذا سردمداران ناگزيرند هر گونه فرياد آزادي خواهي و استقلال طلبي شهروندان را با اتکا به قدرتهاي بيگانه سرکوب نمايند که اين شيوه زمامداري حدود چهار دهه در برخي کشورها ادامه داشت. ساختار سياسي فرسوده ديکتاتوري نمي تواند پاسخگوي خواسته هاي نسل جوان در موج سوم ارتباطات باشد؛ در مقطعي که مفاهيمي از قبيل دولت الکترونيک، دموکراسي مجازي، شهروند مجازي آن هم در تعاملات يک ميليارد و سيصد ميليون کاربر در عرصه سايبري، به سرعت باورها را به يکديگر منتقل مي کند.

اذعان به اين نکته که منشأ آنچه اکنون رخ داده و يا در شرف وقوع است صرفاً تحولات تونس نيست، سخني به گزافه نيست. با اندکي تأمل و تعمق مي توان دريافت که ريشه اين جنبشهاي انقلابي به جنگ 33 روزه در سال 2006 بر مي گردد. زماني که قدرت چهارم نظامي جهان با وجود برخوردار بودن از فناوريهاي مدرن نظامي و حمايتهاي کامل حقوقي، نتوانست در مقابله با يک جنبش اسلامگراي شيعي به پيروزي دست پيدا کند، اين اعتماد به نفس در انديشه اسلامگرايان و گروه هاي مخالف ديکتاتورها به وجود آمد که مي توان با الگوي مقاومت لبنان، حقوق تضييع شده را خواستار گرديد.

تحولات کنوني را مي توان رويارويي دو استراتژي بين ايران و آمريکا قلمداد کرد. ايران با اتکا به ملتها و خودباوري مردم، معتقد است مي توان بدون اتکا به شرق و غرب، مسير استقلال را طي نمود؛ ولي ايالات متحده آمريکا به عنوان يکي از دو بلوک پيروز جنگ جهاني دوم و تدوين کننده نظم جهاني و ترتيبات امنيتي در جهان، با حمايت از زمامداران وابسته به خود، نتوانست در مقابل موج بيداري و خيزش ملتها دوام بياورد. در واقع، خروجي اتفاقها در کشورهاي بحران زده را مي توان شکست استراتژي آمريکا و پيروزي جمهوري اسلامي قلمداد کرد، زيرا مردمي اکنون به صحنه آمده اند که همان راهبردهاي مر دم ايران را در مقابله با نظام ستمشاهي پيگيري مي کنند.
اکنون بيش از هر کشور ديگري مقامهاي کاخ سفيد نگران جزيره بحرين هستند، زيرا ميزبان پايگاه دريايي اين کشور در خليج فارس، بحرين است. اين کشور کوچک پايگاه پنجمين ناوگان دريايي آمريکاست. حدود سه هزار وابسته نظامي آمريکايي در اين کشور مستقرند. آنها 30 کشتي و 30 هزار دريانورد را هدايت مي کنند که در خليج فارس و درياي سرخ گشت مي زنند و بحرين از اين نظر براي آمريکا بسيار مهم است.


ايران

«نقش امريكا در تحديد انقلاب اجتماعي ـ سياسي مصر» عنوان سرمقاله روزنامه ايران به قلم سردار سرلشكر سيد يحيي صفوي است كه د آن مي‌خوانيد؛در بررسي نقش امريكا در تحولات خاورميانه بعد از مبارک اين فرض كه نقش آفريني امريكا در انحراف انقلاب سياسي- اجتماعي مردم مصر و تغيير آن به يک رفرم سياسي است، بيان مي گردد. براي بررسي اين فرض، ابتدا به اهميت مصر در استراتژي خاورميانه اي امريكا در چارچوب نظم سياسي- امنيتي موجود پرداخته و سپس به رفتارشناسي امريكا در مورد تحولات مصر اشاره مي گردد و تلاش امريكا در سناريوهاي مختلف در انحراف انقلاب اجتماعي مصر به يك انقلاب سياسي صرف (تغيير فرماليستي) بررسي مي شود.

الف:  اهميت مصر براي استراتژي امريكا در خاورميانه
از نظر بنده، منطقه شمال افريقا و خاورميانه مکمل ژئوپليتيک، ژئواستراتژيک و ژئواکونوميک امريكاست. نكته مهم اينكه اين مکمل استراتژيک، حداقل تا چند دهه آينده غيرقابل جايگزين بوده و از اين‌رو اين كشور (مصر) به همراه عربستان، پس از رژيم صهيونيستي بزرگترين متحد استراتژيک امريكا در منطقه هستند.

بيشترين کمک هاي نظامي، سياسي و اقتصادي امريكا از سال 1981، يعني از زمان ترور انورسادات تاکنون طي 30 سال گذشته به رژيم مصر (به خاطر امضاي قرارداد کمپ ديويد) بوده است. اين كمك ها تقريباً معادل 3ميليارد دلار کمک بلاعوض سالانه بوده که حدود 2 ميليارد دلار آن به ارتش مصر واگذار مي شد. فهم اهميت مصر و تحولات اين كشور براي ايالات متحده را بدون در نظر گرفتن نظم موجود خاورميانه نمي توان فهميد. مصر در حقيقت پايه مهم جناح سازشگر و نقش كنترل گر جنبشهاي مقاومت در حوزه مديترانه را به عهده دارد. اين نقش با توجه به اهميت گذرگاه رفح در مرز با فلسطين اشغالي(نوار غزه، با مديريت حماس)، در گسترش يا كنترل گرايشات تحول خواه و مقاومت در منطقه موثر است. با توجه به اين شرايط مهمترين موارد اهميت مصر در استراتژي امريكا در خاورميانه عبارتند از:

1. پيشگام در پذيرش موجوديت رژيم صهيونيستي و تلاش براي تسري اين رويه به ديگر كشورها
2. تقويت مالي و لجستيكي از جناح سازش در فلسطين
3. كمك اطلاعاتي و امنيتي به ايالات متحده و غرب درجلوگيري از تهديدات احتمالي عليه منافع حياتي امريكا در شمال آفريقا و منطقه خاورميانه
4. شكل دهي محور سازش(مصر-اردن – عربستان) در مقابل محور مقاومت(ايران-سوريه-حزب الله/حماس)
5. كنترل جنبش مقاومت و همكاري با اسرائيل در نابودي آنها با بستن گذرگاه رفح
6. تلاش براي تحميل صلح اجباري/اسرائيلي به حماس در گفت‌وگوهاي سازش فتح/حماس
7. حمايت مصر از گروههاي معارض سني در عراق براي بي‌ثبات‌سازي دولت شيعي عراق
8. ايجاد و گسترش گفتمان ايران هراسي و شيعه هراسي با همكاري ملك عبدالله اردن در بحث هلال شيعي.

با توجه به موارد فوق هرگونه تغيير ساختارهاي سياسي-امنيتي مصر منجر به فروپاشي نظم منطقه اي و ضرورت بازسازي آن از سوي امريكا خواهد شد. طبيعي است كه در چنين روندي ايالات متحده در ابتدا از هرگونه تغييري ساختاري حمايت نكرده و براي اجتناب از تناقض دفاع از مبارك با شعارهاي اعلامي ليبرالي خود، نوعي اعلام حمايت از تغيير سياسي و در عمل، سياست انحراف تحولات اجتماعي مصر و تبديل آن به يك تغيير فرماليستي را در پيش گيرد. در بخش بعدي به سناريوهاي رفتاري ايالات متحده در مورد تحولات مصر پرداخته مي شود.

ب:  امريكا و تحولات مصر:  از غافلگيري تا كنترل تحولات؛ سناريوهاي مختلف امريكا
هفته اول شروع انقلاب سياسي-اجتماعي مردم مصر، از نظر اطلاعاتي و سياسي توأم با غافلگيري استراتژيک امريكا بود. از هفته دوم تلاش امريكايي ها براي مديريت بحران سياسي- اجتماعي مردم مصر و انحراف آن به سمت منافع دلخواه خود و صهيونيست ها شروع شد. اين تلاشها با کمک عوامل داخلي مصر و عوامل منطقه اي همراه بود. در اين مرحله به نظر مي رسد كه امريكايي ها توانستند چند سناريو را مدنظر داشتند:


مردم سالاري

«مصر پس از سقوط فرعون خود» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم سيدرضا اکرمي است كه در آن مي‌خوانيد:
در گوشه وکنار، از افراد گوناگون وقتي از سقوط حسني مبارک در مصر سخن به ميان ميآيد  مي شنويم که مي گويند، چه فايده، نظامي ها جاي مبارک را گرفته اند و قدرت را در دست دارند و معلوم نيست که آينده مصر چگونه خواهد بود، شايد ديکتاتور رفته باشد ولي ديکتاتوري باقي مانده است، بنابراين چون آينده معلوم نيست، خيلي خوشحال نباشيم. توضيح اينکه:

1- هرگز مصر را با ايران مقايسه نکنيم، در ايران رهبري چون امام خميني وجود داشت و پس از امام، «آيت الله خامنه اي دام عزه» وجود دارد و در مصر چنين سرمايه اي نبوده و نيست.

2-ايران اسلامي از ديرباز فرهنگ عاشورا و غدير و انتظار و اهل بيت را با خود داشته که امام خميني رحمت الله عليه مي فرمود:  ما هرچه داريم از محرم و صفر داريم، عاشورا را زنده نگه داريد تا به انقلا ب اسلا مي شما صدمه اي وارد نيايد. به ياد دارم در زمان طاغوت گفته مي شد، هر طرح استعماري در کشورهاي اسلامي اجرايي شود، در ايران 25 سال بعد عملياتي مي شود، چون ايرانيها شيعه اند و عاشورا و اهل بيت و انتظار را دارند. بنابراين انقلاب اسلامي ايران در محتوا و متن با انقلاب مصريها تفاوت دارد.

3-در ايران اسلا مي به روايتي انقلاب از سال 41 شروع شد و در سال 57 به پيروزي رسيد و به روايت ديگر از 19 دي سال 56 شروع شد و در 22 بهمن 57 به پيروزي رسيد و بيش از يک سال رمضان و محرم را پشت سرگذاشت تا به نتيجه رسيد، اکنون در مصر در 4 بهمن انقلاب شروع شده و هنوز يک ماه از شروع آن بيشتر نمي گذرد، چرا عجله و شتاب؟

4-همه مي دانيم وقتي امام خميني سه کلمه «شاه، بايد، برود» را فرمود و شاه در 26 دي ماه رفت بسياري از مسائل دگرگون شد و توي دل ارتش خالي گشت و زحمات هايزر آمريکايي به جائي نرسيد. در شب 22 بهمن 57 برخي ارتشي ها مي خواستند کودتا کنند که خنثي شد و در 22 بهمن ارتش اعلام بي طرفي کرد و همه چيز تمام شد و نظام شاهنشاهي سقوط کرد. اکنون از رفتن حسني مبارک کمتر از 10 روز مي گذرد و برخي مسائل و موانع برداشته شد و بي شک يک مرحله يعني سقوط ديکتاتور 30 ساله تحقق يافته است و مسائل بعدي «قانون اساسي، مجلس شوراي اسلا مي، رياست جمهوري» تحقق نيافته. بايد صبور بود واستقامت ورزيد و از خدا نصرت مردم  مصر را خواست تا بقيه امور تحقق يابد، ولي همين يک مرحله دستاوردهاي بسيار با خود دارد که مي شمرم:  طاغوت رفت و ديگر طاغوت نخواهد آمد، آمريکاي جهانخوار و اروپاي مکار واعراب غدار مبهوت شده اند و نمي دانند چرا بايد به اين سرعت مبارک از پاي درآيد؟ از همه مهم تر، تونس قبل از مصر را بنگريد، که با خودسوزي يک جوان فوق ليسانس سبزي فروش، چگونه بن علي فرار کرد و اکنون در کما به سر مي برد; آن هم تک و تنها. اين سقوط و زلزله به کشورهاي اردن و يمن و ليبي و الجزائر و بحرين و عمان و... رسيده و همه را متوحش ساخته است و اوباما از کارشناسان خود، مي خواهد بگويند دقيقا در خاورميانه چه مي گذرد. گذرگاه رفح ولو به طور موقت«سه روز» باز مي شود، زندانيان غزه آزاد مي شوند، سفارت اسرائيل در مصر بسته مي شود، نماز جمعه ميليوني در ميدان «التحرير» برگزار مي گرددو شعار «استقلا ل، لاآمريکا  لا  اسرائيل، لا  کمپ ديويد» مي دهند. تبعيد شده هاي مصر (يوسف  قرضاوي) به مصر  بر مي گردند،  مردم مصر 365 کشته دادند  و 5 هزار  مجروح دارند و به نظر  مي رسد  ارتش مصر،  ارتش  نجيبي  است که مقابله چنداني  با مردم نداشت.

اين موفقيت  اندک (سقوط مبارک)  اسرائيل  را  لرزانده و ترسانده و نگران از آينده مصر است و به شدت خود را آسيب پذير مي بيند، از اردن  نگران است و از لبنان و سوريه، حالت 30 سال قبل را دارد و هرگز احساس امنيت نمي کند. در جمعه 89/11/29 در ميدان التحرير گفته شد نمي گذاريم انقلا ب مصر مصادره شود. سيماي شرکت کنندگان در ميدان راملا حظه کنيد که اکثر نسل  جوان و خانواده ها به صحنه آمده اند و به تدريج آگاهي وبيداري و هشياري و مقاومت، فراگير مي شود و به جمعيت  75  ميليوني مصر مي رسد.

5- همين دستاورد  يک مرحله اي يعني سقوط  حسني مبارک 30 سال  براريکه  قدرت را دستاورد بزرگ بدانيم  و براي بقيه موارد، همکاري فکري و فقهي، بيانيه هاي حوزه هاي علميه  ديني، بيانيه هاي دانشگاهي و علمي و سياسي و مردمي  را دنبال کنيم و مردم مصر را تغذيه  فکري و سياسي بنماييم، الازهر مصر تحت سلطه دولت را حرکت دهيم، ائمه جمعه و جماعت مصر را به هشياري و افشاگري دعوت کنيم، ملت هاي اسلا مي  و عربي را به همراهي و همدلي و همکاري  مصريان، فرا بخوانيم، ملت مصر را به وحدت و اتحاد  و حضور  در صحنه و استقامت  و فداکاري توصيه  نمائيم  که «ان الذين قالوا  ربنا الله ثم استقاموا تتنزل  عليهم الملائکه، الاتخافوا ولاتحزنوا» را عملي سازند. احزاب به صحنه آيند و ايفاي وظيفه کنند، صداي مردم  مصر را به گوش مردم ديگر  برسانيم و کمک هاي مادي و معنوي بنمائيم.

6- پيروزي انقلا ب در مصر و نهادينه شدن آن برکات بسياردارد، زيرا در کشورهاي اسلا مي و عربي و آفريقايي مصر محور است و مرکز، سابقه  تاريخي دارد  و سابقه انقلا بي، الا زهر را دارد که مرکز  علمي و فرهنگي  دنياي عرب و قاره آفريقا است. همسايه ديوار به ديوار اسرائيل است که پايگاه جنايت استعمار و استکبار و صهيونيست ها مي باشد.  پيروزي  در چنين کشوري، براي آمريکا و ايادي وي، بسيار گران و سنگين است. هر سال 1/5 ميليارد دلار  آمريکا به اين کشور کمک کرده و حال همه را بر باد رفته مي بيند و براي هم پيمان خود اسرائيل، خطرناک. بنابراين  اگر بتوانند مي خواهند با حداکثر  هزينه و زيان مصر را با خود همراه سازند و نگذارند به ايران و لبنان  و عراق تبديل شود; که همه هزينه هاي خود را در عراق، از دست رفته مي دانند. بنابراين  برادران  نگران نباشيم و تا همين جا بگوييم «فقطع دابرالقوم الذين ظلموا، والحمدلله رب العالمين» و از خدا پيروزي را براي مسلمانان جهان از جمله مردم مصر  خواستار شويم.


تهران امروز

«جامعه مدرسين و دو دغدغه امروز» عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم محمد جعفر والاتبار است كه در آن مي‌خوانيد:
روحانيت به عنوان وامداران و حاملان ميراث ائمه معصومين(ع)؛ در تمام طول تاريخ پرفراز و نشيب شيعه ملجاء، پناهگاه و محل مراجعه عموم مردم بوده‌اند و پايداري اين نهاد و تقويت آن در طول زمان حاكي از آن است كه توانسته است پاسخي درخور به خواست‌ها و مقتضيات زماني ارائه كند.با ورود جامعه اسلامي به دوران معاصر و پيش آمدن مسائل نو، نه تنها شاهد حاشيه‌اي شدن روحانيت و حاملان سنت‌ها در جامعه‌اي چون ايران نبوديم كه شواهد نشان مي‌دهد كه در سايه چنين تحولات و مقتضياتي بود كه روحانيت به عنوان يك نيروي سياسي مستقل پابه عرصه گذاشت و به اتكاي ظرفيت‌هاي موجود در شرع مقدس به فعاليت در عرصه عمومي پرداخت. اوج اين تحول را مي‌توان در نهضت امام خميني(ره) و انقلاب اسلامي ديد كه براي نخستين بار در تاريخ معاصر جهان، روحانيت سررشته دار يك تحول بزرگ سياسي و ايجاد يك نظم سياسي مبتني بر دين شد.

همگان بر اين امر اذعان دارند كه امام(ره) همواره بر نقش ويژه روحانيت در سير انقلاب و پيروزي آن تاكيد داشتند و حضور و نقش آفريني فعال اين قشر را ضامن حفظ انقلاب از گزند حوادث و انحرافات مي‌دانستند، تاكيدي كه در نزد رهبر معظم انقلاب هم تداوم يافته است.طبيعي است كه منظور امام(ره) و رهبري از تاكيد بر موضوع حضور روحانيت در عرصه‌ها، صرفا حضور در عرصه فعاليت‌هاي اجرايي نبوده است، بلكه بيش از آن منظور حضور فعالانه در عرصه پشتيباني انقلاب و نظامي است كه متكي به آموزه‌هاي شريعت استقرار يافته و موظف به پاسخگويي كارآمد به معضلات و مقتضيات زمانه است.

اين محور را مي‌توان هسته مركزي تاكيداتي دانست كه رهبر معظم انقلاب اسلامي در طي سال‌هاي اخير و به‌ويژه در سفر اخير به قم توجهات را بدان جلب و خواستار برنامه‌ريزي و تدبير همه جانبه براي تحقق آن در حوزه‌ها شدند. با توجه به چنين ضرورت‌ها و دغدغه‌هايي اجلاسيه امروز و فرداي جامعه مدرسين حوزه علميه قم كه محور خود را بحث بررسي موضوع تحول در حوزه‌ها و محورهاي مدنظر رهبر معظم انقلاب قرار داده است، اهميت خاصي مي‌يابد.

جامعه مدرسين حوزه علميه قم، نهادي پرسابقه است كه در كنار جامعه روحانيت مبارز تهران، ضمن حضور محوري در فعاليت‌هاي انقلابي، در مقطع پس از انقلاب كشور نيز همواره نقشي محوري در جهت‌دهي به سياست‌ها، حركت كلان نظام و نهايتا هدايت جريان‌هاي سياسي ايفا نموده است.به رغم اين نقش آفريني تاريخي؛ در برخي مقاطع احساس شده است كه جامعه مدرسين تمايل كمتري براي حضور فعال در جهت دهي و ميدانداري در عرصه سياسي دارد. خوشبختانه با توجه به اقدامات چند وقت اخير جامعه مدرسين بخصوص در موضوع انتشار منشور اصولگرايي و نيز اقدام براي برگزاري اجلاسيه هفتم با موضوع بحث و بررسي يكي از دغدغه‌هاي مهم روز، احساس مي‌شود كه دور جديدي از فعاليت نهادهاي روحاني براي نظريه پردازي و همچنين مديريت فضاي سياسي آغاز شده است كه به‌طور قطع مي‌تواند منشا خيرات و بركات براي نظام اسلامي و در وهله بعد مجموعه اصولگرايان باشد.

علاوه بر ضرورتهاي موجود در حوزه نظريه پردازي و پشتيباني نظري انقلاب و نظام، دغدغه مهم موجود ميان اصولگرايان در مقطع كنوني مسئله وحدت ميان نيروهاي سياسي در وضعيت فعلي است. با توجه به سوابق و نيروهاي موجود در فضاي سياسي، ترديدي وجود ندارد كه نهادهاي روحاني باسابقه تنها گروهي هستند كه مي‌توانند محور وحدت و جهت دهي به فضاي سياسي امروز ما باشند.به نظر مي‌رسد كه در ادامه تلاش صورت گرفته مبني بر صدور منشور اصولگرايي از سوي جامعتين، اين نهادها بايد حركتي قوي و منسجم در راستاي وحدت اصولگرايان طراحي و اجرا كنند و زمينه ساز جرياني از بحث و رايزني براي تحقق وحدت باشند.


ابتكار

«سهم پول‌توجيبي ملت، از بودجه جيبي دولت» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم سيد علي محقق است كه در آن مي‌خوانيد:
سرانجام، پس از دو ماه‌ونيم تأخير و انتظار، يکشنبه گذشته‌، رئيس‌جمهور لايحه بودجه سال 90 را به مجلس برد و از اين هفته، نمايندگان مجلس کمتر از يک ماه فرصت دارند تا بودجه متفاوت سال آينده را بررسي و تصويب کنند.
رئيس‌جمهور که سال گذشته، هنگام ارائه لايحه بودجه 89 به مردم و نمايندگان قول داده بود، شيوه بودجه‌نويسي تغيير کرده و از اين پس، بودجه به‌صورت کتابي جيبي درآيد، امسال نيز در هنگام ارائه لايحه به رئيس مجلس گفت که لايحه، مختصر نوشته شده است و توي جيب جا مي‌شود!

بودجه تنظيمي دولت براي سال 90 ازاين‌رو، از همه بودجه‌نويسي دولت‌هاي پيشين متفاوت است که عرصه عمومي جامعه و تک‌تک خانوارها، فارغ از شغل و منصب و قشر، به ذي‌نفعان بي‌واسطه و بلافصل آن مبدل شده‌اند و در لابه‌لاي سطور آن، سهم نقدي خود را در قالب يارانه نقدي، ماهانه جستجو مي‌کنند؛ چيزي‌که مي‌توان آن‌را به چشم‌انتظاري فرزندان خانواده‌اي براي تعيين پول‌توجيبي توسط والدين، در ابتداي هر سال تشبيه کرد.

به‌عبارت‌ديگر، اگر تاکنون کارکنان دولت، مستمري‌بگيران نهادهاي مختلف تأمين‌اجتماعي، مديران شرکت‌هاي دولتي و سطوحي از اين دست، به‌واسطه تغييرات حقوق و دستمزد و ماليات و نرخ خدمات و... ذي‌نفعان مستقيم بودجه‌هاي ساليانه محسوب مي‌شدند، جامعه ذي‌نفعان مستقيم بودجه سال 90، با کل جمعيت کشور همپوشاني کاملي پيدا کرده است.
اعضاي خانواده‌هاي ايراني همه‌ساله، در حين بررسي لايحه بودجه در چنين ماه‌هايي، بي‌تفاوت، از کنارِ پخش مذاکرات مجلس مي‌گذشتند و کانال راديو يا تلويزيون خود را عوض مي‌کردند و کاري‌به‌کار مواد و تبصره‌هاي بودجه و قيل‌وقال حاکم بر صحن مجلس نداشتند؛ اما به‌طورقطع، امسال مسئله عمومي خانواده، ديگر تنها قيمت بنزين در بودجه نخواهد بود؛ چراکه هر ايراني‌اي از بودجه ساليانه سهم نقدي نيز خواهد داشت.

علاوه‌براين، اصلي‌ترين قانون بالادستي لايحه بودجه 90، برنامه پنجم توسعه است که با برنامه چهارم، تفاوت‌هاي مبنايي و رويکردي دارد و هنوز به‌اصطلاح، امضاي ابلاغ آن خشک نشده است و از سوي ديگر، بار اصلي اجراي هدفمندسازي يارانه‌ها در دل آن جاي داده شده است و جنس درآمدهاي دولت به‌واسطه اصلاح قيمت حامل‌هاي انرژي و... متفاوت از همه سال‌هاي گذشته خواهد بود.


آفرينش

«معادن کشور ثروت فراموش شده» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن مي‌خوانيد:
با وجودي که کشور ايران از لحاظ ذخاير معدني يکي از غني‌ترين کشورهاي دنياست و به نسبت جمعيت داراي سهم افزونتري از منابع خدادادي است اماعدم وجود چشم انداز و برنامه ريزي مدون در امر اکتشاف، استخراج و فرآوري معادن باعث شده است تا آنگونه که بايد از منابع طبيعي خدادادي به خوبي بهره نگيريم. وجود توامان منابع نفت و گاز و ساير معادن در كشورمان يك موهبت الهي است متاسفانه ما قدر اين موهبت را نمي دانيم و چنان در مسائل نفت وگاز غرق شده ايم كه ساير معادن را فراموش كرده ايم.

 کشور ما از لحاظ ذخاير معدني از کشورهاي برتر است زيرا از يک سو ذخاير معدني ما بالغ بر 57 ميليارد تن است و از سوي ديگر در حدود 70 نوع ماده معدني در کشور يافت مي شود لذا ايران هم از نظر ميزان و هم از نظر تنوع معدني جزو کشورهاي سرآمد در بين کشورهاي منطقه و دنياست.اين يک سرمايه و پتانسيل هنگفتي است که بايد با برنامه ريزي آن را مديريت کنيم.

بر اساس استاندارد جهاني سالانه بايد يک درصد از ذخاير معدني استخراج شود و بر اساس استاندارد و با توجه به ميزان ذخاير کشور بايد سالانه 570ميليون تن استخراج داشته باشيم. اما در سال‌هاي اخير توجه خوبي به اين بخش شده است و در سال 88 ميزان استحصال از معادن کشور در حدود 240ميليون تن بوده است.

يعني کمتراز نيمي از استاندارد معادن بوده است.متاسفانه اين بخش جزو مظلوم و مغفول اقتصاد کشور است و با توجه به اين ذخاير گسترده معدني، سهم معدن در توليد ناخالص داخلي 8/0 درصد است و اين بخش جاي زيادي براي کار کردن دارد و يکي از بخش‌هاي داراي مزيت اقتصادي است و بخش خصوصي مي تواند در اين بخش وارد شود.

در تمامي دنيا بحث استخراج و مديريت معادن با دولت ها است و دولت ها با توجه به شرايط امور استخراج و يا اکتشاف و فرآوري را به بخش هاي خصوصي واگذار مي کنند. در کشور ما سرمايه‌گذاري در بخش معدن به علت ريسک پذيري بالا و عدم حمايت هاي دولت مبني بر فراهم کردن امکانات و دادن تسهيلات از سوي بخش خصوصي مورد استقبال چنداني قرار نگرفته است.
در صورتي که اين بخش داراي پتانسيل هاي فراوان اقتصادي مي باشد. و ورود بخش خصوصي به اين عرصه باعث بارور شدن اين سرمايه هاي طبيعي خواهد شد. بخش خصوصي به علت کسب سود بيشتر مي تواند با پشتکار خود دولت را در امر اکتشاف و استخراج کمک فراواني نمايد.
اما مستلزم آن حمايت همه جانبه دولت از اين بخش مي باشد. نبايد با اتکا به صنعت نفت و گاز از ديگر منابع خدادادي کشورغافل شد و يا به فروش خام اين منابع بسنده کرد. علي‌الخصوص بخش معادن کشور که هر ماده معدني قابليت تبديل شدن به چندين کالا را دارد و بعضا ما مواد خام خود را صادر مي کنيم و مواد تبديل شده را با قيمتي چندين برابر از خارج وارد مي کنيم.

لازم است تا مسئولان و مديران محترم در بخش معادن کشور با توجه به اين سرمايه نهفته در کشور که قابليت تبديل شدن به يکي از اصلي ترين منبع درامد کشور را دارد با يک برنامه ريزي مدون و حساب شده موجبات رشد و شکوفايي اين صنعت را فراهم آورند.


حمايت

«موج اسلام خواهي در خاورميانه و بهت استکبار» عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت به قلم کريم افتخاري است كه در آن مي‌خوانيد:
با سقوط ديکتاتورهاي عربي يکي پس از ديگري اکثر تحليل گران در بهت وحيرت فرو رفتند. کمتر کسي باور مي کرد که خاورميانه به اين شکل دچار  بحران شود آن هم در زماني که حکام پادشاهي و مستبد فکر مي کردند تا هميشه بر اريکه قدرت خواهند بود.اين موضوع هم به مانند روزقيامتي است که خداوند در آيات مختلف وعده آن را داده است وبسياري از دنيا طلبان ورفاه طلبان آن را باور ندارند! اينها همه وعده هاي الهي هستند که در روز مبادا يار وياوري براي ظالمين فساد کنندگان نيست !در هر حال کمتر کسي باور مي کرد که خاورميانه به اين شکل دچار " بحران در بحران شود !" آن هم در زماني که حکام پادشاهي و مستبد فکر مي کردند تا هميشه بر اريکه قدرت خواهند بود.

خيزش اسلامي - مردمي چنان سريع وبرق آسا است که کاخ سفيد را در بهت وحيرت وشوک عظيمي فرو برد وکاخ سفيد را به مانند بن علي وحسني مبارک دچار سکته هم مغزي وهم قلبي کرد ! با بررسي چگونگي وقوع اين بحرانها در کشورهاي اسلامي مي مهمترين دلايل ذيل را بايد مورد توجه قرار قرار داد.

‏{يکم} بابررسي علل فروپاشي نظامهاي مختلف طي قرنها ودهه هاي اخير مي بينيم که دليل اصلي آن ناشي از وجود زندگي تجمل گرايي اشرافيگري وموروثي بودن حاکميت حکام آنها بوده است.با نگاهي به زندگي محمد رضا شاه در ايران صدام حسين در عراق بن علي در تونس ، حسني مبارک در مصر ،معمر قذافي در ليبي وعلي عبدالله صالح در يمن و.... مي بينيم آنها به انهاء مختلف وبوجود آوردن قوانين خلق الساعه در کشورها ي خود عملا جاده حاکميت را يک طرفه کردند ! صداي هر گونه اعتراض در کشور خود را جهت حفظ حکومت موروثي خود در نطفه خفه مي کردند.کشتار شيعيان عراق در دوره حاکميت صدام وکشتار آنها در يمن و....نمونه بارز تبعيض طبقاتي در اين کشورها بود. يکي از نکات مشترک اين حکام بردن ميليادها دلار سرمايه مملکت به خارج از کشور جهت خود و خانواده شان بوده است.‏

‏{دوم} فراموش شدن معنويات وپرداختن به ماديگري محض؛ يکي ديگر از علل اضمحلال تمدنها بوده است.. بابررسي وضعيت سياسي وفرهنگي برخي از کشورهايي که با خيزش اسلامي-مردمي روبرو شده اند ؛ هر چند در قوانين آن کشورها دين اسلام به عنوان دين رسمي شناخته مي شد. اما حکام اين کشورها چنان به فساد اخلاقي واقتصادي واداري روي آوردند که انسان شرمش مي آمد که در يک کشور اسلامي زندگي مي کند.نمونه بارز آن مرکز فساد اخلاقي شرم الشيخ در مصر و وجود کاهباره ها در تونس و...مي باشد.حتي در برخي از آنها به مانند مصر فروش دختران به آمريکاييها امري عادي شده بود. اين يعني توهين به هويت اصلي يک ملت وکشور !‏

‏{سوم } بانگاهي به تاريخچه برخي حکومتهاي خاورميانه عربي مي بينيم استقلال اين کشورها اکثرا بعد از جنگ جهاني دوم بوده است.نقش انگليس ،آمريکا وفرانسه در انتخاب حاکمان امري بديهي بوده است.زيرا اکثرا يا مستعمره انگليس يا آمريکا ويا فرانسه واسپانيا و..بوده اند.که استعمار بعد از استقلال آنها قبلا با تربيت افرادي جهت بدست گرفتن حکومت زمينه بيشتر سلطه را بر اي آنها بوجو دآورده است. واين حاکميت موروثي ميراث کهن استعمار بوده است!‏

‏{چهارم } تحولات اخير خاورميانه يک سوال براي خود دارد که اين حرکتهاي خودجوش داراي رهبري واحدنيست ! همين نوضوع باعث شده است با اينکه در مصر وتونس و... مردم نظامها را ساقط کردند اما هنوز توفاله هاي نظام کهنه قديمي در مرکز تصميم گيري قرار دارد. جهت پاکسازي اين توفاله ها راه درازي در پيش دارند.چنانچه انقلابيون دير بجنبند؛ فرصت طلبان وابسته به رژيم با ترفندهاي گوناگون حکومت را قبضه مي نمايند !‏

‏{پنجم} با خيزش مردمي در اين کشورها بغضاهاي چندين ساله در گلوها ترکيد و نشان داد که حکومتهاي ديکتاتوري پادشاهي طبلي توخالي هستند ومانند بيدي با هر بادي مي لرزند ! زيرا داراي پشتوانه مردمي نيستند.بنابراين مردم هستند که بايد قدرت تصميم گيري براي آينده خود داشته باشند.هيچ قدرتي حتي با داشتن پيشرفته ترين سلاح نمي تواند در مقابل قدرت مردم بايستد!‏

‏{ششم } وقوع بحرانهاي سياسي واجتماعي من را به ياد اين سخن ارزشمند اما خميني (ره) انداخته که فرموده که: " اسلام ابرقدرتها را به خاک مذلت مي نشاند."بله اسلام هم اکنون ابرقدرتها را به خاک مذلت نشانده است ! با بررسي علل ديگر وقوع بحرانها در اين کشورها مي بينيم که لبيک يا اسلام وپيامبر (ص) ويا حسين در اين کشورها به گوش مي رسد.اين پيامي بزرگ به دول غربي است که ديگر سلطه ليبراليسم بر اين کشورها تمام شده است! ومکتب اسلام يگانه منجي ونجات دهنده بشر است. و اين راه نجات بخش در برقراري قوانين اسلامي مي تواند جوامع را از فساد وفحشاء و... نجات دهد. ‏
  

آرمان

«اراده مردم» عنوان سرمقاله روزنامه آرمان به قلم حجت‌الله جودکي است که در آن می خوانید:
عصياني که اين روزها کشورهاي منطقه را در مي‌نوردد، چيزي به غير از اراده مردم نيست که سال‌هاست به نام مردم‌گرايي و خدمت به مردم سرکوب شده است.
اين قانون فيزيک يکي از سنت‌هاي خداست:  هرگاه فنري فشرده شود، انرژي که از آن حاصل مي‌شود به همان ميزان نيرومند خواهد بود. هر کس فقط نتيجه کِشتِه خود را درو مي‌کند. «از مکافات عمل غافل مشو/ گندم از گندم برويد، جو ز جو.» در سپتامبر سال 1969 آقاي قذافي به نام مردم، نظام سنوسي‌ها را با کودتا سرنگون کرد و هر روز شعار تازه‌اي عليه ستمگران در ابعاد جهاني سر داد.

 از نهضت‌هاي آزادي بخش در اقصي نقاط جهان حمايت کرد. از ارتش آزادي بخش ايرلند تا بسياري از نهضت‌هاي آفريقايي. شعارهاي ضدامپرياليستي و ضد صهيونيستي  قذافي همواره توسط خبرگزاري‌هاي جهاني مخابره مي‌شد.

کار وي به جايي رسيد که حکومت ريگان رسما به ليبي حمله کرد و اين کشور را بمباران کرد. نکته قابل توجه در ليبي اين بود که حکومت ايدئولوژيک قذافي در جهان کاملا بي‌نظير بود. وي کميته‌هاي مردمي تشکيل داد و نظام شورايي در ليبي بر سر کار آورد و تمام در و ديوار شهر از شعارهاي «حکومت از آنِ مردم است» همراه با تصاوير مختلف از قذافي پر شد.
وي خودش همراه با مردم به زندان‌ها حمله کرد و تمام زندان‌ها را با بلدوزر خراب کرد. اين چهره‌اي بود که مردم جهان از قذافي در ذهن داشتند. با اين وجود اين نماي ظاهري حکومت ليبي بود و در داخل و زير پوست اين حکومت چيز ديگري در جريان بود.

در ليبي تعداد اندکي روزنامه و مجله بود، ناشران انگشت شمار بودند. در مقابل کتاب سبز آقاي قذافي به همه زبان‌ها ترجمه و در شمارگان وسيعي پخش مي‌شد. اخبار مردمي حکايت از زندان‌هاي مخفي اين حکومت به ظاهر مردمي و ضد امپرياليستي داشت. خيزش اخير مردم ليبي نشانگر اراده مردم اين کشور است که از تضاد ميان ظاهر و باطن آن به ستوه آمده‌اند.
اگر چه قذافي و حکومت دست نشانده‌اش با سرکوب شديد مردم، چهره واقعي خود را نشان داد، اما ديکتاتور نمي‌پنداشت که ممکن است فرزندان مردم ليبي از دستورات او سرپيچي نمايند. پناهنده شدن هواپيماهاي جنگي ليبي به مالت و خودداري آنها از بمباران مردم و استعفاي بسياري از ديپلمات‌هاي اين کشور در جهان و... نشان مي‌دهند که ديکتاتور همراه با حکومت ايدئولوژيکش چاره‌اي جز تن دادن به خواسته مردم ندارد.

قطعا سرکوب شديدي که اکنون در ليبي جريان دارد، مانع مردم از رسيدن به مطالباتشان نخواهد شد، زيرا اين سنت خداست که زمين را بندگان صالح من به ارث خواهند برد. آيا صبح نزديک نيست؟ 


دنياي اقتصاد

«پايان حكومت آسان قذافي» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم محمود صدري است كه در آن مي‌خوانيد:
معمر قذافي، حاكم ليبي از جهات گوناگون نادر است. همه كارهاي او از جمله ادعاها، وضع ظاهري و گفتار و كردارش بي‌نظير است.
انسان‌هاي عجيب و غريب در همه جاي جهان يافت مي‌شوند، اما در ميان آنان فقط قذافي است كه با اين خصال، بر اريكه قدرت هم تكيه زده، آن هم نه روزگاري كوتاه بلكه بيش از چهل‌سال! چگونه آدمي با چنين ويژگي‌هايي اين همه سال بر كشور پهناور و ثروتمند ليبي حكم رانده است و حال چه شده كه روزگار بر او چنين تنگ آمده است؟

سال 1969 ميلادي (1348 خورشيدي) كه قذافي با كودتا عليه ادريس شاه به قدرت رسيد و نام كودتايش را انقلاب سوسياليستي گذاشت، ليبي در آغاز راه نوسازي سياسي- اقتصادي بود. سي‌سال قبل از كودتاي قذافي، جنبش اسلامگراي سنوسي موفق شده بود گسست‌هاي قبيله‌اي را در فرهنگ يكپارچه اسلامي مستحيل كند و اين تحول «ملت ليبي» را شكل داده و به راه توسعه انداخته بود. نخستين كار قذافي كه در قالب برنامه خيال‌پردازانه «كتاب سبز» اجرا شد، انهدام همه زيرساخت‌هاي پيشين بود. قذافي كه آسان به قدرت رسيده بود، راه آسان حكمراني را نيز پيشه كرد و به جاي بسط مناسبات نوين، قدرت خود را بر شالوده‌هاي قبيله‌اي استوار كرد. سازوكار اجراي اين برنامه نيز توزيع درآمدهاي سرشار نفت و گاز ميان جمعيت اندك شمار ليبي با واسطه‌گري سران قبايل بود. اين شيوه ملك‌داري كه ملغمه‌اي از بنيان‌هاي كهن و ظواهر سوسياليستي مدرن بود، حكومت قذافي را متقاعد كرد كه بي‌حضور احزاب و جمعيت‌ها، رسانه‌هاي جمعي، نهادهاي قانوني، تشكيلات مدني، حكومت كردن آسان‌تر و بي‌دغدغه‌تر است.

اما حاكم ليبي از واقعيت طبيعي ديگري كه در كنار اين واقعيت خودساخته او جريان داشت، غافل ماند. در هنگامه‌اي كه او نمايش شتران و خيمه‌ها را برپا مي‌كرد تا بين خود و «استعمار» خط تمايز و غيريت بكشد، درآمدهاي نفتي مردم ليبي، آنان را باسواد و به تبع آن با مفاهيم جديد آشنا مي‌كرد.

مردم ليبي كه در دهه 1960 عمدتا اعضاي قبايل دامپرور و كشاورز بودند تا ميانه دهه 1990 به كارگران صنايع نفت و گاز تبديل شدند و اين تحول، آنان را از جماعات پراكنده صحرانشين به جمعيت‌هاي بزرگ شهري و عمدتا متمركز در طرابلس و بنغازي تبديل كرد.
براساس آمارهاي سال 2010، تنها 17 درصد از ليبيايي‌ها در بخش كشاورزي و دامپروري شاغلند و سهم آنان از توليد ناخالص داخلي فقط 6/2 درصد است؛ حال آنكه 23درصد جمعيت در بخش صنعت كار مي‌كنند و 63درصد توليد ناخالص داخلي از اين بخش تامين مي‌شود.

شگفت‌انگيز اينكه ليبي با وجود اينكه از توليدكنندگان بزرگ نفت و گاز در جهان است و كمتر از 5/6 ميليون نفر جمعيت دارد، نرخ بيكاري آن حدود 30 درصد است و 33درصد جمعيت زير خط فقر قرار دارند. آگاهي سياسي در كنار فقر و بيكاري كه از سال 2004 ميلادي شتاب گرفته بود، اين پرسش را پديد آورد كه «پول نفت و گاز ملت ليبي كجا مي‌رود؟» اما اين پرسش بروز نمي‌يافت، زيرا در غياب نهادهاي مدني متشكل‌كننده و حضور دستگاه سركوب پرقدرت (كه حتي از بمباران تظاهرات‌كنندگان ابايي ندارد) اين پرسش خفه شده بود.


جهان صنعت

«بودجه عجيب 90» عنوان سرمقاله روزنامه جهان صنعت به قلم مريم باستاني‌ است كه در آن مي‌خوانيد:
لايحه بودجه سال 90 کل کشور در شرايطي به مجلس ارايه شده که حجم کلي آن بيش از 46 درصد رشد داشته است. اگرچه در نگاه اول به نظر مي‌رسيد که اين افزايش به دليل اجراي گام دوم هدفمندي يارانه‌هاست اما پس از نمايان شدن جزييات ماده واحده واقعيتي تلخ نمايان شد. متاسفانه بررسي بند به بند ماده واحده و جداول اين لايحه نشان مي‌دهد که بودجه 90 پرداخت بدهي‌ها و وعده‌هاي سال‌هاي گذشته دولت به مردم و بخش‌هاي مختلف اقتصادي کشور است.
به عنوان مثال بيش از 10 هزار ميليارد تومان از منابع اين بودجه چاق به عنوان افزايش سرمايه بانک‌ها در نظر گرفته شده، اين در حالي است که لايحه تامين منابع بانک‌ها چهار سال است که از مجالس هفتم و هشتم عبور نکرده و گنجاندن آن در لايحه بودجه به معناي پاسخ دولت به مطالبات زيرمجموعه‌هاي خود است. نمونه ديگر اين پرداخت بدهي‌ها در نظر گرفتن مطالبات پيمانکاران صنعت برق است.

چنين بودجه‌اي با اين ويژگي طي دو دهه اخير بي‌سابقه بوده و دولت را از هدف اصلي خود دور کرده است.از سوي ديگر بودجه شرکت‌هاي دولت رشدي عجيب داشته، اگر به قوانين جاري کشور رجوع شود در همان نگاه اول مشخص مي‌شود که رشد بودجه شرکت‌هاي دولتي مطابق با قوانين و برنامه‌هاي توسعه‌اي کشور نيست. اين به آن معناست که در لايحه بودجه 90 قانون‌گريزي هم ديده مي‌شود.

نکته ديگر آنکه اگر بنا بود که بودجه‌هاي سنواتي سال به سال بزرگ‌تر شود، چه نيازي به آزادسازي قيمت‌ها بود. دولت قرار بوده منابع حاصل از آزادسازي حامل‌هاي انرژي را به عنوان يارانه نقدي توزيع کند اما در نظر گرفتن منابع ديگر معنايي ندارد. باز هم در اين رابطه خواهيم گفت.