۱۶ بهمن ۱۳۹۲ - ۰۴:۰۰

روزگار تمام شده کیمیایی!

لحن کیمیایی سالهاست که بعد از فیلم بزرگ و همیشه جاودان سرب الکن است و نمی فهمیم که چرا در زمانه ما لغز و لنترانی نامش دیالوگ است. دعوای خیابانی سردستی پشت شیشه نامش چالش قهرمانی است ! شخصیت های ولنگاری که خواستگاهشان ریشه در ذهن خموده کارگردان دارد برای چه می آیند و برای چه می جنگند ؟ آرمان و هدفشان چیست ؟
کد خبر : ۱۶۱۷۲۵

صراط: سالهاست بسیاری از منتقدین سینما اذعان دارند که کیمیایی درفیلمسازی حرفی  دیگر برای گفتن ندارد و فیلمهایی اخیرش نعل های وارونه ای هستند که برای خود فیلمساز و قلم هایی که در خدمت اوست  تنها معنی سینما می دهد. هر  فیلمی از این کارگردان ساخته می شود ،از پرسه ساخت تا تولید طبل رسانه های در خدمت کیمیایی چنان هیاهو می کنند که گویا  او شاهکار قرن را می خواهد بسازد و با همین ترفندها توفیقی نسبی وظاهری نصیب این فیلمساز کهنه کار می شود . جهان فیلمسازان نسل دوم در ایران که متوسط 60 تا70 سال را دارند با فیلمسازان هالیوود با همین میانگین سنی بسیار متفاوت است.امروز مارتین اسکورسیزی،استیون اسپیلبرگ ،جورج لوکاس ،تیم برتون ، کلینت ایستود با شکوه ترین دوران خود را می گذارنند و فیلم های بهتری نسبت به گذشته کاری خود می سازنند . در سنی و سالی نزدیک به کیمیایی ،همتایان  فرنگی درخشان ترین آثارشان را می سازنند و کیمیایی و هم قطارانش همچون مهرجویی بدترین آثارشان را ارائه می کنند .مارتین اسکورسیزی گرگ وال استریت  می سازدکه جنجالی سیاسی – اجتماعی در ایالات متحده را موجب می شود اما کیمیایی همچنان گرفتار گرگ های عقب مانده لاله زار است.کارگردان فیلم قیصر با روالی که در دو دهه اخیر در پیش گرفته  پله های نزول را یکی پس از دیگری  طی می کند ونقصان های عظیم آثارش با قلم هایی که در خدمت اوست و کارنامه قبل از انقلاب این فیلمساز از مخاطبین سینما پوشیده می ماند . مسعود کیمیایی ذره ای شباهت به دوران فیلمسازی خودش در  دهه 40 و 50 ندارد.مهمترین مشکل کیمیایی جداماندن از شرایط اجتماعی امروز است. این نقصان را چگونه می توان ارزیابی  کرد؟ آیا کیمیایی می داند که قصه هایش هیچ تناسب اجتماعی با دوران معاصر ندارد؟ آیا می داند که جهان امروز آنچنان رنگ به رنگ شده که از جهان مرده لاله زاری قصه ای بر نمی خیزد ؟آیا  مخاطب امروز سینما که با متغیرهای اجتماعی فروانی مواجه است این جهان کوچک و عقب مانده از روزگار کنونی را درک می کند ؟! هزاران پرسش را می توان در مورد آثار اخیر  کیمیایی مطرح کرد .تا رسیدیم به متروپل .

داستان متروپل حتی با انگاره های قائم به ذات این فیلمساز تناسبی ندارد .قصه ای که در قالب متروپل عرضه می شود یک «ریوبراوو» خاله زنکی است که نمادهای مقاومت در آن زنانی رنجور هستند که ایستادگی و تقابل آنان با یک بحث خاله زنکی به اتمام می رسد.معنای تقابل و انتقام  در این جهان خاله زنکی به پوچ انگاری های مضحکی بدل می شود که کارنامه و نگرش فیلمساز را تحت الشعاع قرار می دهد.واقعا کیمیایی می داند که درام با آنچه او در چند فیلمش اخیرش ارائه کرده به هیچ وجه برای مخاطبین امروز سینما معنا و مفهومی ندارد ؟جرم ،حکم ،رئیس؛ حداقل استاندارهای شکوهمندی که متعلق به خود فیلمساز است را داراست ؛ اما متروپل چیست ؟ کجای جهان متروپل  اندازه و استاندارهای امروز سینمای بدنه به سیاق سایر آثار کیمیایی را داراست ؟در مترو پل با دو مجهولی به نام کاوه و امیر مواجهیم که در جهان لاله زاری کیمیایی گرفتارند و دو زن در دو سوی تقابل این جدال به جهان لاله زاری پا می گذارند، بی آنکه تناسبی با این جهان داشته باشند . آنقدر بوی تعفن وسترن شهری ، چالش های خاله زنکی  و دیالوگ هایی پراکنده -  پر طمطمراق لغز گونه  - در فیلم جاری است که مخاطب از درک یک قصه ساده باز می ماند. آیا کیمیایی می تواند ادعا کند متروپل یک فیلم سینمایی است . آیا نمایشی پر رنگ و لعاب از یک دعوای ساده خیابانی که دو قطب این دعوا نمی دانند برای چه می جنگند به چهارچوب های ساده یک درام نزدیک می شود ؟! کلیت اثر به هیچ تراژدی – به مثابه سایر کیمیایی –  خاصی ختم نمی شود و مقدمه و موخره روایت  صرفا به نبردهای دست چندم فیزیکی و کلامی ختم می شود . برای روایت متروپل  آغاز و پایانی نمی توان جست ،با این حساب متروپل یک فیلم سینمایی نیست بلکه نمایشی روحوضی با چند دلقک شیک و مدرن است  . فخر النساء با طنازی لغز گونه خاتون به زانو در می آید و می ماند این وسط تنش سرگردان که ابتدا و انتهای روایت و از همه اینها مهمتر ریشه هایش چندان اغنا کننده نیست . کتک و دعوای خیابانی  تاجران ورشکسته ای که از دوران گذشته تنها  تماشای فیلم های وسترن خاطره بزرگ زندگی آنهاست چه نیروی انگیزشی ایجاد می کنند که ناگهان جوش می آورند تا جوششی دراماتیک خلق کنند ؟!.شخصیت کاوه در جهان فیلم متروپل ، مردی ورشکسته است که از جهان فیلم محاکمه در خیابان با شمایلی متفاوت تر به جهان متروپل قدم نهاده است . فیلم آکنده از کلیشه های سردستی و کهنه شده کیمیایی است و کلیت اثر از حیث محتوا یک ورشستگی تمام عیار برای شخصیت پردازی در جهان فیلم است که روزی از شاخصه های مهم فیلم های کیمیایی به شمار می رفت . محمدرضا فروتن در نقش کاوه همان شمایل به آخر خط رسیده ای  را ایفا می کند  که روزی شکل قابل قبول تر آنرا در فیلم  محاکمه در خیابان اجرا کرده بود اما متروپل کاوه گنگ و نامفهوم است و رفاقتش با امیر با در نظر گرفتن کلی گویی همیشه کیمیایی هیچ تناسب جذاب روایی ندارد . سرکشی و لبخند مصنوعی پولاد با شمایل عشق سینمایی نوستالوژیک زده  به شدت مضحک و زننده است و با این همه تنگ نظری روایی جایی برای شخصیت پردازی باقی نمی ماند و مهناز افشار که می بالید خاتون کیمیایی شده است به همراه شقایق فراهانی نقش زنان جیغ جیغویی را ایفا می کنند که  لگد می زنند به اعصاب مخاطب .شمایلی که بعداز محاکمه در فیلم هایی کیمیایی کلیشه شده و کلیشه جیغ جیغویی زنانه  همچنان چاشنی اغلب فیلمهای کیمیایی به شمار می رود . مخاطب در پایان خطابه خاتون در مقابل فخر النساء به انگیزه های جهان زنانه این به دو چنان می خندد که کارگردان برای تطهیرش خودش تنها راهی که برایش باقی می ماند این است که از اکران فیلم پرهیز کند تا ته مانده این حیثیت حرفه ای باقی بماند و بتوانند برای این چند دهه عمرهمچنان استاد خطابش کنند . آری دیگر کیمیایی ،کیمیایی نیست و هیات انتخاب چگونه به مقدمه و موخره فیلمنامه ای نا معلوم و مجهول رای می دهد تا  فرصت حضور در بخش مسابقه را داشته باشد .شاید سازنده اش همچنان توهم دارد سیمرغ امسال منتظر اوست و حالا کیمیایی تصور می کند جان فورد زمانه ماست اما فیلم متروپل حتی قابل مقایسه با آثار رضا صفایی در دوران فیلمفارسی نیست .بی شک کیمیایی با این شیوه روایتگری اد وود زمانه ماست تا جان فورد و هاکس .

لحن کیمیایی سالهاست که بعد از فیلم بزرگ و همیشه جاودان سرب الکن است و نمی فهمیم که چرا در زمانه ما لغز و لنترانی نامش دیالوگ است. دعوای خیابانی سردستی پشت شیشه نامش چالش قهرمانی است !   شخصیت های ولنگاری که خواستگاهشان ریشه در ذهن خموده کارگردان دارد برای چه می آیند و برای چه می جنگند ؟ آرمان و هدفشان چیست ؟

اگر کمی  مطبوعات همراه با خالق متروپل یار نبودند و عکس های روی جلد سفارشی ،تقدیر و جایزه جشنواره بیست و نهم ،قلم زنی در مسیری غیر منصفانه و جماعت مجیزگوی رسانه ای اطرافش نبودند نمی دانستیم امروز بر سر کیمیایی چه نمی آمد . در صورت عدم امکانات مذکور امروز  فیلمساز مهجوری بود همچون اد وود که مخاطبین برای ندیدن آثارش تیغ بروی یکدیگر می کشیدند .آنچه که به نگارش درآمد دیگر هشدار برای کیمیایی نیست ،باید پایان راهش را در این حرفه را اعلام کرد و تنها راه نجاتش اتکا به  روایتگری با سیاق نوین  است . 

نویسنده :هانیه رهگ

منبع: فارس