۲۷ آبان ۱۳۹۲ - ۱۰:۱۳

دعوا بر سر شعر طاهره صفارزاده

بیست‌وهفتم آبان‌ماه زادروز طاهره صفارزاده است؛ شاعری که در دوران فعالیت ادبی‌اش با واکنش‌های ضد و نقیض و عجیبی از جانب منتقدان و دیگر شاعران مواجه شد.
کد خبر : ۱۴۳۲۴۶
صراط: بخش مهمی از این واکنش‌ها بعد از انتشار «سد و بازوان» رخ داد. شمس لنگرودی در این‌باره می‌نویسد: «طاهره صفارزاده دست کم تا «سد و بازوان» – سال 1350 - خود را نیافته و خوانندگان شعرش امیدوارند که او زبان ویژه خود را پیدا کند. مشکل نقد شعر او نیز از همین‌جا آغاز می‌شود. از این‌جاست که نظر صمیمانه، با بغض و حسادت معمول، در هم آمیخته، یکی می‌شود و مجموعه «سد و بازوان» که با مقدمه مفصل و جانبدارانه محمد حقوقی منتشر شده است، در غبار هیاهو، در حوزه نقد و نظر بلاتکلیف می‌ماند.

حقوقی که در مقدمه‌ای طولانی، اشعار «سد و بازوان» را یک اتفاق مهم در شعر نوِ پیش‌رو دانسته بود، با اعتراض شدید شاعران و منتقدانی چون محمود آزاد، جواد مجابی، محمدعلی سپانلو، اسماعیل نوری علاء و... روبه‌رو می‌شود.

محمدعلی سپانلو طی یادداشتی تحت نام «شاعره‌ای که به زبان خارجی چیز می‌نویسد» معتقد است که: «مجموعا قطعات «سد و بازوان» در سطح متوسطی جریان دارد، چون اولا تجربه‌های خانم طاهره اغلب نقلی است. علی‌رغم این‌که مناظر بسیار دیده و اقالیم درنوردیده است، ذهنش عکس‌برداری کرده و رتوش مختصری در محفوظات صورت داده است. ثانیا حتا یک استنباط مدرن نیز کافی نیست از مدرنیسم فقط به دیگر بودن قانع است؛ این استنباط باید در بوته جان آدمی گداخته شده، فرم اصیل بگیرد...»

اسماعیل نوری علاء هم در پاسخ به مقاله حقوقی، در مقاله‌ای با عنوان «انسان-خدایان معاصر» و عنوان فرعی «شعبده‌بازی لفظی برای اشعاری بی‌اعتبار» و «روشنفکران ما خانم‌های جدی را بیش‌تر دوست دارند»، نوشته است: «در دوره ما، سرپیچی آگاهانه در برابر سنت‌های شعر نیمایی را، نه اشعار بی‌فروغ و ترجمه‌یی خانم طاهره صفارزاده، بلکه شعر سرشار از تمثیل غنی احمدرضا احمدی به چنان قدرتی ممکن ساخته است که شعر معاصر، ادبیات معاصر، سینمای معاصر، و حتا کاریکلماتورنویسی رایج این روزها به آن آغشته است...مشکل روشنفکران ما در برابر احمدی - و نه شعر احمدی - این است که نامش فروغ یا طاهره یا «لیلی» نیست و چند سالی را در فرنگ به سر نبرده است...»

ضیاء موحد هم مقاله «بررسی شعر احمدرضا احمدی در مقایسه با شعر طاهره صفارزاده» را در رودکی نوشت.

رضا براهنی که پیش‌تر در جریان «جایزه کتاب شعر سال»، در برابر رأی کمیته داوران ایستاده بود و در رد رأی آنان، شعر طاهره صفارزاده را قرار داده و نوشته بود که: «اگر کمیته، شاعره‌ای برای جایزه پیدا نکرد، دلیلش این نیست که چنین شاعره‌ای نداریم. طاهره صفارزاده یکی از بهترین شاعره‌های معاصر است...» در بحبوحه حملات دسته‌جمعی شاعران و منتقدان به طاهره صفارزاده، نظرش عوض می‌شود و می‌نویسد: «اشکال بزرگ شعرواره‌های طاهره صفارزاده در این نیست که این شعرها در مقام مقایسه با شعر جدید جهان، به راستی جدید هستند؛ چراکه اصلا جدید نیستند و اگر کسی شعر غرب را خوانده باشد و تمایلات شعر جدید جهان را هم شناخته باشد، خواهد دانست که شعرواره‌های طاهره صفارزاده، در مقام مقایسه با آن‌ها اتفاقا بسیار کهنه هم است، و این شعرواره‌ها، به عنوان شعرهای جدید و جدا از شعرهای جدید دیگر، اشخاصی را فریب می‌دهد که شعر جدید غرب را - که شعرواره‌های صفارزاده، توسری‌خورده آن شعر است - نشناسند.»

و م. آزاد، یادداشتی با عنوان «شعری انباشته از اداهای روشنفکرانه» در صفحات «هنر و اندیشه روزنامه کیهان» می‌نویسد و شعر صفارزاده را مردود می‌شمارد...

در چنین فضایی است که محمدرضا فشاهی، شاعر موج نوییِ جامعه‌گرا، در نامه سرگشاده‌ای به طاهره صفارزاده - که در فردوسی چاپ می‌شود - می‌نویسد: «خانم صفارزاده عزیز! چرا به شعر شما می‌تازند؟»... و او علت این حملات یکپارچه را، یکی، نداشتن روابط عمومی قوی با شاعران و منتقدان؛ و دیگر، ترس آن شاعران - منتقدان از ظهور یک شاعر قوی می‌داند... و سرانجام می‌نویسد: "تو شعرت را بنویس! همان‌گونه که الیوت‌وار نوشته‌ای: هیچ توفانی به پراکندن برگ‌های غایب‌شان قادر نیست."» (جلد چهارم تاریخ تحلیلی شعر نو، اثر شمس لنگرودی)

به گزارش ایسنا، طاهره صفارزاده 27 آبان‌ماه 1315 در سیرجان به دنیا آمد و در کودکی پدر و مادرش را با فاصله زمانی اندکی از دست داد. طاهره نخستین شعرش را در 13سالگی سرود و نخستین جایزه شعر را نیز در سال چهارم دبیرستان به پیشنهاد محمدابراهیم باستانی پاریزی که دبیر دبیرستان بهمنیار بود، از رییس آموزش و پرورش استان گرفت.

او در جوانی با یک پزشک ازدواج کرد. مدتی بعد آن‌ها صاحب پسری شدند، اما طاهره کمی بعد از ازدواج به دلیل اعتیاد همسرش از او جدا شد و پسرش علیرضا را به تنهایی بزرگ کرد. چند سال بعد صفارزاده که در استخدام شرکت نفت بود، برای گذراندن دوره سه‌ماهه روزنامه‌نگاری بورسیه شد و به انگلستان رفت. او پسر پنج‌ساله‌اش را به خواهرش سپرده بود، اما در همان دوره علیرضا به دلیل اشتباه پزشکی با تزریق آمپول از دنیا رفت.

چندی بعد صفارزاده که لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی را در ایران گرفته بود، با بورس تحصیلی به آمریکا رفت. در آن‌جا مدرک معادل دکترا گرفت و کتاب شعری نوشت و چاپ کرد. او پس از بازگشت به ایران زندگی ساده‌ای را در یک آپارتمان اجاره‌ای آغاز کرد.

صفارزاده که در مبارزه علیه حکومت پهلوی فعال بود، پس از پیروزی انقلاب، به‌عنوان رییس دانشگاه شهید بهشتی و نیز رییس دانشکده ادبیات این دانشگاه انتخاب شد. او در سال 61 با خواستگار ثروتمندش، دکتر وصال ازدواج کرد، مدتی در باغ 10هزار متری او در شیراز ساکن شد و بعد دوباره به تهران بازگشت. به گفته برادرش (جلال صفارزاده) این ازدواج بر سبک زندگی طاهره تأثیری نداشت و بعد از ازدواج نیز همچنان ساده‌زیست باقی ماند.

در سال 1367 طاهره صفارزاده در فستیوال بین‌المللی شعر «داکا» به عنوان یکی از پنج عضو بنیان‌گذار کمیته ترجمه آسیا و در سال 2005 میلادی به‌عنوان برترین زن مسلمان از سوی انجمن نویسندگان آفریقایی و آسیایی در مصر برگزیده شد.

از طاهره صفارزاده، شاعر، نویسنده، محقق و مترجم قرآن به زبان انگلیسی، کتاب‌های متعددی در زمینه‌های ادبیات، علوم، علوم قرآنی و ویراستاری منتشر شده است. مجموعه‌های شعر «رهگذر مهتاب»، «طنین در دلتا»، «سد و بازوان»، «سفر پنجم»،‌ «حرکت و دیروز»، «بیعت با بیداری»، «مردان منحنی»، «دیدار صبح»، «در پیشواز صلح»، «هفت‌ سفر»، «روشنگران راه» و «جلوه‌های جهانی» نیز از آثار این شاعرند.

طاهره صفارزاده چهارم آبان‌ماه سال 1387 از دنیا رفت و پیکرش در زیرزمین صحن امام‌زاده صالح (ع) به خاک سپرده شد، اما اخیرا برادرش جلال صفارزاده ابراز تمایل کرد، روزی پیکر طاهره صفارزاده به سیرجان منتقل و در کنار مزار پدر و مادرش دفن شود.


منبع: ایسنا