۲۸ مهر ۱۳۹۲ - ۰۸:۵۵

گزارشی از زندان مرکزی سنندج

بندها جدای از اینکه یک درب در داخل راهرو ورودی داشت، یک درب دیگر به حیاط بیرونی که اصطلاح آن در زندان «هواخوری» است، راه داشت.
کد خبر : ۱۳۷۷۲۹
صراط:  چهره‌های زندانیان متفاوت از چهره‌هایی است که هر روز در کوچه و خیابان‌ دیده می‌شوند، چهره‌هایی که غم روی آنها سایه افکنده و نگرانی دوری همسر و فرزند در آنها موج می‌زند.

نام زندان که می‌آید همه از شنیدن آن واهمه دارند، هر کس به نوعی زندان را برای خود مجسم می‌سازد، یکی می‌گوید زندان جای کتک‌کاری و کتک‌خوردن است، به تصور یکی دیگر، زندان جایی برای ندامت و پشیمانی است و خلاصه هر کس به گونه‌ای زندان را در فکر و خیالش نقاشی می‌کند.

مدت‌های زیادی بود می‌خواستم از نزدیک با داخل زندان و زندانیان آشنا شوم، می‌خواستم ببینم آیا زندان همان چیزی است که من آن را برای خود تصور می‌کنم، جایی که جز میله و درب‌های آهنین و قفل‌های بزرگ، زندانبان و دستبند چیز دیگری وجود ندارد، جایی که افرادی در آنجا به اجبار ساکن می‌شوند که انواع و اقسام جرائم را مرتکب شده‌اند و جایی که افرادی در یک چاردیواری و تک و تنها شب و روز را به امید دیدن یک کور سوی روشنایی سپری می‌کنند.

بازدید نماینده سنندج، دیواندره و کامیاران در مجلس شورای اسلامی از زندان‌های شهر سنندج فرصتی شد تا به انتظار دیدن داخل زندان پایان دهد و آنچه را که در ذهن خود مجسم می‌کردم به عینه ببینم.

دلهره عجیبی داشتم، با ماشین شخصی خود پشت سر نماینده سنندج و مسئولان زندان حرکت می‌کردم، درب اول زندان که باز شد ماشین جلوی داخل شد و من را نگه داشتند، خیال می‌کردم که ورود من به داخل ممنوع است اما بعد از یک دقیقه دوباره درب اولی زندان باز شد و من وارد زندان شدم.

دو در به فاصله طولی یک خودرو و کمی بیشتر تا داخل حیاط زندان وجود داشت، تا درب اولی بسته نمی‌شد، درب دومی باز نمی‌شد، خلاصه من هم وارد حیاط زندان شدم. داخل حیاط اگر اسم زندان از روی آن برداشته شود، فضای جالبی بود، تمیز و باصفا و مثل حیاط خانه‌های بزرگ.

 
اینجا داخل زندان مرکزی سنندج است با دیوارهای بلند و فنس‌کشی روی دیوارها. با راهنمایی مسئولان بازدید از بندهای زندان آغاز شد. من هم به اتفاق مسئولان به داخل بندها می‌رفتم و از نزدیک چهره‌های زندانیان را می‌دیدم، چهره‌هایی متفاوت از آنچه که هر روز در کوچه و خیابان‌های شهر دیده می‌شوند، چهره‌هایی که غم روی آنها سایه افکنده بود و چهره‌هایی که نگرانی دوری همسر و فرزند در آنها موج می‌زد.

 
بندهای قرآنی، اشتغال، مشاوره و قرنطینه. درب بندها داخل راهروی دراز قرار داشت و در هر بندی تعداد زندانیان متفاوت بود، از 100 نفر تا 120 نفر داخل بندها زندگی می‌کردند اما متفاوت از آنچه که آدم‌ها داخل خانه خود زندگی می‌کنند چون آدم‌های داخل زندان از خود اختیاری ندارند و نمی‌توانند هر جوری که می‌خواهند زندگی کنند.

 
زمان‌های روز و شب برای افراد در بند برنامه‌ریزی شده است، بیدارباش، صبحانه، کار در کارگاه‌های فنی و حرفه‌ای، ورزش، کلاس‌های مشاوره، تماشای برنامه‌های تلویزیونی و کلاس‌های قرآن.

 
بندها متشکل از اتاق‌هایی با تخت‌های دو طبقه و سه طبقه بود، دیوار حائل اتاق‌ها در بندها بیشتر از یک متر نبود و داخل هر اتاق‌ برای افراد ساکن در اتاق بغلی مشاهده می‌شد. فضای داخلی بندها با حفظ شأنیت و کرامت انسان متناسب بود چرا که درب و دیوارهای تمیز و مرتب و فرش‌های نو کفپوش اتاق‌ها شده بود.

 
بندها جدای از اینکه یک درب در داخل راهرو ورودی داشت، یک درب دیگر به حیاط بیرونی که اصطلاح آن در زندان «هواخوری» است، راه داشت.

 
با ورود به بند اول قرآنی، همه ساکنین آن به صورت منظم و ایستاده بعد از ختم صلوات بر پیامبر گرامی و آل ایشان، اشعاری در مدح رسول اکرم(ص) سرودند. در چشمان برخی از آنها اشک جاری می‌شد، انگار که پیامبر را واسطه قرار داده بودند تا از خداوند متعال بخواهد تا گناهان آنان آمرزیده شود و یا زمینه رهایی آنان از چهاردیواری زندان را فراهم نماید.

 
جرائم مختلفی داشتند، از قتل گرفته تا بدهی دیه و چک بلامحل، سارق و فروشنده مواد مخدر و کلاهبرداری و جرائم دیگر. فردی به نام «ش . ه» دو و نیم سال در زندان کامیاران به دلیل سرقت و جرم مواد مخدر حبس کشیده بود اما هفت روز پس از آزادی دوباره به جرم سرقت او را به زندان انداخته بودند.

 

می‌گفت: سه برادر هستند که هر سه نفر آنها در زندان مرکزی سنندج هستند، دو نفر از آنها به جرم سرقت و حمل و فروش مواد مخدر و دیگری به جرم قتل.

 

اسدالله گرجی‌زاده مدیرکل زندان‌های استان کردستان بیشتر جرائم زندانیان استان را مواد مخدر و سرقت عنوان کرد و گفت: بیشترین آمار زندانیان در کردستان افرادی هستند که به جرم تهیه، توزیع و فروش مواد مخدر و سرقت با حکم قضایی وارد زندان شده‌اند.

 

بند مشاوره یکی دیگر از بندهایی بود که از آن بازدید به عمل آمد. در این بند افراد شرور و کسانی که رفتارهای خشنی داشته‌ بودند حضور داشتند که آموزش‌های لازم در زمینه سبک زندگی، چگونگی کنترل خشم، ارتباط موثر با دیگران و دوست‌یابی توسط روانشناسان و پزشکان به آنها داده می‌شد.

 

به گفته محمد رزلانسری فوق‌لیسانس روانشناسی و مسئول بند، مددجویان این بند به 4 گروه 30 نفره در مرحله آموزش مهارت‌های زندگی تقسیم می‌شوند و بعد از 6 ماه آنها را به گروه‌های 10 تا 12 نفر تقسیم کرده و وارد مرحله روان‌درمانی می‌شوند. افراد آموزش دیده بعد از یک سال به بند قرآنی ارجاع داده می‌شوند.

 

در بند اشتغال هم زندانیان به کارهایی از قبیل انواع منجق‌دوزی، قالی‌بافی، گیوه‌بافی و کفش‌دوزی مشغول بودند. 20 ساله گرفته تا پیرمرد بالای 50 سال سن در این بند دیده می‌شد.

 

به آرامی گره‌های قالی را می‌بست. می‌گفت با این کار زمان را برای خود کوتاه می‌کنم. می‌گفت با هر گره گوشه‌ای از خاطرات بیرون از زندان را برای خود مرور می‌کنم و حسرت آن را می‌خورم.

 

می‌گفت ضرب‌المثل (قدر عافیت را کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید) برای مجموعه زندانیان مصداق دارد، و اکنون افسوس آن روزها را می‌خوریم ولی خودکرده را تدبیر نیست.

 

خیلی ادیبانه صحبت می‌کرد، اما شاید سرنوشت چنین چیزی را برای وی رقم زده است که اینچنین گرفتار آمده بود و زندگی در حبس را تجربه می‌کرد.

 

روبروی درب اول بند قرآنی زندان، تابلویی ما را به طبقه بالایی هدایت می‌کرد، آنجایی که اهل فن و کار سخت مشغول بودند، کارگاه‌های معرق‌کاری، مکانیکی، رایانه، مشبک‌سازی، نازک‌کاری و فیلترسازی برای مددجویان راه‌اندازی شده بود.

 

در کارگاه نازک‌کاری چوب‌ها را به شکل‌های زیبا و قابل استفاده درمی‌آوردند، طوری روی چیدن تارهای نازک چوب تمرکز کرده بود که بعد از چند ثانیه متوجه حضور افرادی در اطرافش شد.

 

می‌گفت: با درست کردن هر یک کلمه قرآنی بر روی پارچه‌های مخملی، از خداوند طلب آمرزش می‌کنم چون می‌دانم که خداوند بخشنده است و با آمرزیدن از پشت دیوارهای زندان خلاص می‌شوم.

 

مشغول اره‌کاری بود، وقتی دید دارم مطالبی را یادداشت می‌کنم گفت: درد من هم بنویس، بنویس دخترم در آستانه ازدواج است، نمی‌تواند بدون من به خانه بخت برود چون توان خرید جهیزیه ندارد، مادرش در یک انجمن مشغول بکار است، بنویس که خانواده‌ام آسیب‌پذیر است و مسئولان به من کمک کنند.

 

یکی دیگر که در کارگاه معرق‌کاری مشغول بکار بود، بعد از هفت سال فرار بعد از انجام یک قتل، عذاب وجدان گرفته و خود را تسلیم نیروی انتظامی کرده بود. می‌گفت در پرونده‌اش قتل عمد نوشته‌اند.

 

اهل یکی از روستاهای دیواندره بود، 14 سال پیش در حین شکار برادر خانم خود را کشته بود و اکنون هفت سال است که در زندان بسر می‌برد، 8 فرزند دارد که برادران وی مخارج آنها را تامین می‌کنند.

 

صدای مرشد و یا علی گویان ورزشکاران داخل گود زورخانه ما را به زورخانه زندان برد، مرشدی کهنه‌سوار با سبیل‌های بلند و صدایی دلنشین شعر «علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را» همراه با ضرب و صدای زنگ ‌می‌خواند و ورزشکاران با انجام حرکاتی، ورزشکار بودن خود را به رخ بازدیدکنندگان می‌کشاندند.

 

در مسجد زندان صدای قرائت قرآن می‌آمد، کنجکاو شدم و خود را به آنجا رساندم، کلاسی متشکل از حدود 50 مددجوی زندان تشکیل شده بود و همنوا همراه با مدرس کلاس قرآن را تلاوت می‌کردند.

 

حال و هوای عجیبی داشت، کلاس هوشمند بود و زندانیان با استفاده از تکنولوژی‌های نوین احکام قرآنی را فرا می‌گرفتند. قرائت قرآن به روش حنجی کردن(شیوه‌ای که ماموستایان و مدرسان در زمان قدیم برای آموزش روانخوانی قرآن استفاده می‌کردند) یکی دیگر از روش‌هایی بود که سیدبهاءالدین حسینی قرآن را بر اساس آن را تدریس می‌کرد.

 

در زندان مرکزی سنندج 400 حافظ قرآن سه جزء به بالا وجود داشت، 45 نفر از آنها در آستانه حفظ کل قرآن بودند. 130 نفر آنها برای تدریس قرآن به عنوان مربی تربیت شده بودند و می‌توانستند بعد از آزادی به عنوان مدرس در بیرون تدریس نمایند.

 

عفو کامل، تخفیف مجازات، مرخصی و مزایای دیگر مشوق گرایش زندانیان به حفظ قرآن است، احکام اعدام و حبس‌های طولانی چندین زندانی با حفظ کردن قرآن تقلیل یافته بود.

 

سالن آمفی‌تئاتر زندان نیز مورد بازدید قرار گرفت، حدود 20 نفر در قالب گروهی برنامه دف‌نوازی اجرا کردند، می‌گفتند اعضای این گروه 200 نفر است که در فضایی مناسب و باز به صورت هماهنگ قابلیت اجرای برنامه دارند.

 

انتظار من برای دین زندان بسر رسید اما واقعا متاثر شدم از اینکه افرادی خواسته و یا ناخواسته پشت دیوارهایی از جنس ندامت و پشیمانی گرفتار شده‌اند که ساعت‌ها و یا شاید دقیقه هم برای آنها سالیان درازی است که عمر آنان را کاهش می‌دهد.

 

افرادی در پشت دیوارهای بلند زندان زندگی می‌کنند که همت خیران می‌تواند آنان را به آغوش گرم خانواده بازگرداند اما کمی همت می‌خواهد، امید است افرادی که از مکنت و توانایی مالی برخوردارند در کمک به آزادی زندانیان جرایم غیرعمد کوتاهی نکنند.
منبع: فارس
نظرات بینندگان
عرفان زند سلیمی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۰:۳۵ - ۳۱ خرداد ۱۳۹۸
۰
۰
سلام من یکی از زندانیان زندان مرکزی سنندج هستم و الان در مرخصی هستم تمامی نوشته های این بزرگوار حقیقت دارد زندان مرکزی سنندج یک دانشگاه است نه یک زندان واقعا جایی برای تغییر و برگشتن از گناه است از ریاست محترم زندان تا مأمورین و بویژه مسئولین قسمت فرهنگی زندان باید تشکر کرد که‌چنین فضایی را بوجود آورده اند.