۱۸ تير ۱۳۹۲ - ۱۱:۳۱

خدایا مهمان نمی‌خواهی؟

این همه کار را که از صبح تا شب تمرین کردیم تازه وقت آن است که خدا چیزی علی الحساب به عنوان پاداش همان روز هدیه مان کند، این پاداش پایان چندین ساعت انتظار برای خوردن و آشامیدن است، می‌توانی یک سفره بزرگ پهن کنی از شیر و چای و آب جوش، از عسل و خرما، حلیم دارچینی و آش داغ در آن بچینی و با چشیدن اولین غذا پس از این همه ساعت، لذت دنیا را به خود هدیه کنی.
کد خبر : ۱۲۱۸۸۳

صراط فاصله بین دو بار بالا آمدن ماه است، فاصله بین این‌که ماه اول با هزار سختی و بدبختی و به کار گرفتن انواع و اقسام چشم مسلح و غیر مسلح در آسمان پیدا شود و بعد کم کمک بزرگ شود و داسی شکل و بعد هلالی و بعد قرص کامل و بعد باز به زوال برود تا اینکه ناپدید شود و بتوانیم عید فطر را در بوق و کرنا کنیم.

قرار است خدا یک سفره بزرگ پهن کند، گوش به گوش پیر و جوان و زن و مرد و غنی و فقیر و گدا و دولتمند کنار هم یک ماهی دور این سفره بنشینیم و مهمان خدا جان باشیم.

یک مهمانی بزرگ، همه جوره هم از همه‌مان پذیرایی خواهند کرد، وقت خواب و خوراک، اصلا می‌گویند توی این روزها خواب هم که باشی باز از این مهمانی پاداش می گیری.

30 روزی خدا تصمیم می‌گیرد هر آنچه که در دارد و گاهی ز رحمت می‌گشاید و ز حکمت می‌بندد برای همه باز کند که برای 11 ماه دیگر سال توشه رحمت و برکت و خوشبختی داشته باشند.

چند شبی که خدا اصلاً سنگ تمام می‌گذارد، هرچه که از فرشته و نویسنده خیر دارد می‌فرستد ماموریت پیش ما اهالی زمین که تند تند پرونده اعمالمان را از رنگ‌های سفید پر کنند و خوبی بنویسد و حواله بدهند به خدا که چند برابرش کند.

خود ما هم حسابی برنامه داریم، برنامه ساعت کوک کردن و زودتر از وقت اذان صبح از خواب بیدار شدن، برنامه اینکه ساعت سه و چهار صبح بوی خورش و برنج و نیمرو در خانه راه بیندازیم و سماور را بگذاریم که قل قل کند و چند چای خرما پهلو بخوریم.

مدام هم چشممان به ساعت باشد و گوشمان به رادیو و تلویزیون که "تا اذان صبح چند دقیقه وقت باقیست" و نگران باشیم که وقت کم نیاوریم و بعد نماز و هر روزی که دعای خاص خودش را دارد، بعد از این دعا هم به عربی بگوییم خدا هوای فقیران و در راه ماندگان و زندانی‌ها و مریض‌ها را داشته باش و هدایتمان کن.

بعد اصل ماجرا شروع می‌شود، ساعت‌ها استراحتی بدهیم به این دهانی که صبح تا شب می‌جنبد، یا می خورد یا می آشامد یا حرف می زند و غیبت می کند و ناروا می گوید و تهمت می زند.

قرار است ببینیم آدم‌هایی که ندارند راه به راه بخورند و شکم سیر بخوابند و بیدار شوند چه حالی دارند، قرار است ببینیم آدمهایی که در قحطی و جنگ به سر می برند چطور روزها را با گرسنگی به شب می رسانند.

قرار است استراحتی به این بدن بیچاره بدهیم که مدام باید 365 روز غذا بخورد و انرژی بدهد و اصل کار هم کمی این نفس گرامی را تزکیه کنیم.

که یاد بگیریم هر حرفی را نزنیم، هر چیزی را نبینیم، گوش‌هامان هر چیزی را نشنود، دست‌هامان به هر کاری نرود و پاهامان به هر جایی و خلاصه آخر این 30 یا 29 روز کمی بنده تر باشیم برای خدا، کمی خدمتگزار و مهربان تر برای خلق و کمی آدم تر برای خودمان.

این همه کار را که از صبح تا شب تمرین کردیم تازه وقت آن است که خدا چیزی علی الحساب به عنوان پاداش همان روز هدیه مان کند، این پاداش پایان چندین ساعت انتظار برای خوردن و آشامیدن است، می‌توانی یک سفره بزرگ پهن کنی از شیر و چای و آب جوش، از عسل و خرما، حلیم دارچینی و آش داغ در آن بچینی و با چشیدن اولین غذا پس از این همه ساعت، لذت دنیا را به خود هدیه کنی.

"رمضان" از کودکی برای همه ما یادآور ربناست، یادآور زولبیا و بامیه و حلیم دارچینی، یادآور دور هم جمع شدن‌های سحر و افطار، یاد آور لحظه شماری برای شنیدن "الله اکبر" اول اذان.

یادآور بی حالی‌های نزدیک غروب و دلتنگی‌های شدید روزهای آخر ماه رمضان، یادآور اینکه اولین روزهای بعد از تمام شدن ماه رمضان هم هنوز فکر کنیم روزه هستیم و نباید چیزی بخوریم.

کاش آخر همه روزه گرفتن‌ها که رسید و باز روزهای خوردن و آشامیدن شروع شد و مهمانی خدا تمام، یک عالمه چیز خوب یاد گرفته باشیم.

کاش وقتی ماه را دیدند و عید فطر اعلام شد و بساط جمع کردیم که برویم برای آن نماز با قنوت‌های طولانی یاد گرفته باشیم دارایی هایمان را با گرسنه‌ها تقسیم کنیم، یاد گرفته باشیم برای خوب شدن آدمهای ناخوش هم قنوت بگیریم و دست به دعا برداریم.

کاش یاد گرفته باشیم زبان به غیبت و دروغ و تهمت نچرخانیم، کاش ذهنمان آنقدر ادب شده باشد که زود قضاوت نکند، کاش، ...

کاش ماه رمضان دیگر همه باز زنده باشیم و با دلی خوش و اندیشه‌ای آرام باز مهمان خدا شویم.

منبع: ایسنا