صراط: پس از پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری با اختلاف 7 دهم درصد آراء، جماعت اصلاح طلبانی که هرگز به مخیله شان خطور نمیکرد گزینه آنها و حتی آقای روحانی رأی بیاورد، به تکاپو افتادند تا این پیروزی را فوراً به نام خود ثبت کرده و از آن وسیلهای برای رونمایی مجدد افکار قدیمی خود بسازند.
اما طیفی از آنهایی که با نگاه تحلیل و واقع بینی این انتخابات را رصد کردند، واقفند که انتخاب حسن روحانی به معنای پیروزی اصلاح طلبان نبوده و نخواهد بود؛ گزینه اصلی اصلاح طلبان در این انتخابات بدون شک محمدرضا عارف بود که به اعتدال در میان اصلاح طلبان شهره است.
وی با امید به اینکه اصلاحات بر روی ایشان اجماع کرده و نماینده تفکر اصلاح طلبی در انتخابات باشد، نامزد شده و به تناوب از رهبران و متنفذان اصلاحات خواهان اجماع روی خود بود؛ حتی برخی گروهها و اشخاص مطرح در گفتمان اصلاحات، از خاتمی و هاشمی درخواست اجماع روی تنها نامزد اصلاح طلب انتخابات داشتند.
محمدرضا عارف که در مناظرهها و برنامههای تبلیغاتی خود در صدا و سیما از کوپن خاتمی زیاد خرج میکرد، قسم خورده بود که تا آخر میماند و حاضر به ائتلاف با هیچ کس نیست!َ وی حتی در بیانیه انصراف خود که آن را تلویحاً دستور سید محمد خاتمی نامیده بود، حاضر نشد نام حسن روحانی را بیاورد تا معلوم شود اولاً این انصراف از روی میل نبوده و ثانیاً اعتقاد قلبی به حسن روحانی ندارد!
اصلاح طلبان به خوبی میدانستند تفکر اصلاح طلبی و شخص عارف مورد اقبال مردم قرار نخواهد گرفت؛ لذا با تدبیر خود، عارف را وادار به کناره گیری کرده و بر روی روحانی ائتلاف کردند؛ این اقدام برای آنها دو سر برد بود؛ اگر روحانی رأی آورد که به نام خود ثبت میکردند (که کردند) و اگر روحانی رأی نمیآورد، کسی نمیگفت اصلاح طلبان رأی نیاوردند چراکه روحانی اساساً اصلاح طلب نیست!
روحانی گزینه اول و آخر هاشمی بود و در واقع باید اذعان کرد که هاشمی رفسنجانی اصلاح طلبان را بازی داد و توانست نظر خود را بر آنها تحمیل کند.
نکته بعدی بحث مشارکت بالای 70 درصد مردم و به خصوص اصلاح طلبان در انتخابات است؛ جماعتی که در سال 88 پس از شکست سنگین موسوی به بهانه پوچ و بیخود «تقلب» دست به شورش و اغتشاش زده و فتنه عظیم اجتماعی و سیاسی را در کشور بوجود آوردند، نشان دادند که واقعاً اعتقاد قلبی به تقلب در سال 88 نداشتند و آن بیآبرویی بزرگ تنها به خاطر عدم تحمل شکست بوده است.
البته نگارنده معتقد است آن فتنه که با حمایت مستقیم آمریکا و صهیونیسم و کشورهای استعمارگر اروپایی هدایت میشد، از قبل برنامهریزی شده و با نقشه قبلی بوده است و علی رغم هشدارهای مکرر رهبری و برخی خواص، عدهای در داخل، در زمین بازی آنها مشغول بازی شده بودند؛ لذا حضور مجدد مردم پای صندوقهای رأی، نتیجهای جز تأیید جمهوریت نظام و بیاساس بودن شبهه اصلاح طلبان مبنی بر تقلب در انتخابات 88 ندارد.
در عین حال وقتی محمدرضا عارف، معاون اول خاتمی (گرچه پس از 4 سال) به این مسئله اعتراف میکند، به معنای عقب نشینی اصلاح طلبان از موضع قبلی خود برداشت میشود؛ نکته بعدی سابقه حسن روحانی است؛ وی که همچنان عضو جامعه روحانیت مبارز است، یک راست سنتی شناخته شده و همراهی مؤکدی با اصلاح طلبان نداشته است.
در واقع شاید این اولین بار است که اصلاح طلبان یا همان جناح چپ، روی یک جناح راستی اجماع کرده و به او رأی میدهند! گرچه وی با تفکر اصولگرایی نیز میانه تنگانگی ندارد و بر عکس اصلاح طلبان که با فرصت طلبی حاضرند خود را به یک راست سنتی وصله کنند، اصولگرایان هرگز چنین حرکتی نمیکنند.
علاوه بر این، پاسخ قابل تحسین روحانی در اولین نشست خبری خود به خبرنگار روزنامه شرق، (من رئیس جمهور همه ایرانیان هستم) آب سردی بر سر افراطیهای اصلاحات بود و امیدهای واهی بسیاری را ناامید کرد.
به هر ترتیب، انتخابهای مردم در طول 34 سال عمر انقلاب اسلامی، معنا و مفهوم خاصی داشته که بیشتر نیازمند تحلیلهای جامعهشناسانه است تا برداشتهای سیاسی.
منصفان اصلاح طلب نیز خود واقفند که پیروزی روحانی در انتخابات 92، نه تنها پیروزی اصلاحات قلمداد نمیشود، بلکه با عقب نشینی آنها به نوعی بر شکستهای قبلی شان نیز میافزاید.
منبع:وبلاگ پابرهنگان