صراط:او که پیش از این "وحی" را زیر سوال برده و کتاب
خدا را اشعار پیامبر اکرم خوانده بود، روز گذشته در یادداشتی حضرت محمّد(ص)
را "راوی رویاهای رسولانه" توصیف کرد.
این نویسنده غربزده در این یادداشتی جسارت آمیز، نوشته است: قرآن، «خوابنامه»ای است که زبانش، زبانِ بیداری نیست، بلکه زبانِ خواب است و آن را معادل زبانِ بیداری گرفتن، خطایی مهلک و عظیم است.
سروش در ادامه قرآن کریم را کلام پیامبر(ص) و توصیف ایشان را از آنچه دیده، تلقی کرده است: محمّد(ص) راوی است، یعنی مخاطب و مخبر نیست. چنان نیست که مخاطب آواهایی قرار گرفته باشد و در گوش باطنش سخنانی را خوانده باشند و فرمان به ابلاغ آن داده باشند، بل محمّد(ص) روایتگر تجارب و ناظر مناظری است که خود دیده است و فرقی است عظیم میان ناظر راوی و مخاطب خبر.
نظریه هتاکانه سروش درباره رابطه با محارم
به ادعای او "این تصوّر که فرشتهای آیهها را به قلب محمّد(ص) فرو میریخته است و او آنها را بازخوانی میکرده است، باید جای خود را به این تصوّر دهد که در قرآن محمّد(ص) ناظر است و محمّد(ص) راوی است."
سروش پیشتر هم عصمت رسول الله(ص) را زیر سوال برده و نتیجه گرفته بود که او هم همانند دیگر انسان ها ممکن است خطا و اشتباه کند. این مقدمه چینی سروش کار را بدان می رساند که پس ممکن است بخش هایی از قرآن خطا و اشتباه باشد که قابل پیروی نیست و...
سروش؛ از سراب روشنفکری دینی تا مُرداب دینستیزی
البته جواب این ادعاهای من درآوری سروش پیشتر داده شده است اما گویا راه دیگری برای خودنمایی به ذهن او نمی رسد. به عنوان نمونه «سيدمحمدعلي ايازي»، قرآنپژوه، بهمن ماه ۸۶ پاسخ ادعاهای مشابه سروش را داده است اما او بدون توجه به این پاسخ ها بر ادعاهای شعرگونه خود اصرار می ورزد.
پاسخ ادعاهای سروش
ایازی گفته است: دراين باره كه قرآن كلمات آن قدسي و الهي و بيرون از شخصيت پيامبر و مستقل از او، وفروفرستاده از سوي خداوند برقلب پيامبرو به زبان عربي است، قرآن اصرار دارد و آيات بسياري هم دلالت دارد. ازقبيل : وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعالَمِينَ. نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ بِلِسانٍ عَرَبِي مُبِينٍ.(شعراء/۱۹۵) . إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ(يوسف/۲). اين سخن به صراحت اين نظريه را كه پيامبرخود اين الفاظ را گزينش كرده، رد مي كند، چون نزول و فروفرستادن با وصف زبان عربي يادشده است. وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيا وَ صَرَّفْنا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يتَّقُونَ أَوْ يحْدِثُ لَهُمْ ذِكْراً .(طه/ ۱۱۳.). كِتابٌ فُصِّلَتْ آياتُهُ قُرْآناً عَرَبِيا لِقَوْمٍ يعْلَمُونَ.( فصلت/ ۳ ). كِتابٌ فُصِّلَتْ آياتُهُ قُرْآناً عَرَبِيا لِقَوْمٍ يعْلَمُونَ.(زمر/ ۳ ). وَ كَذلِكَ أَوْحَينا إِلَيكَ قُرْآناً عَرَبِيا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُري وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ يوْمَ الْجَمْعِ لا رَيبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ.( شوري/ ۷). إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ.( زخرف/ ۳ ). و آيات ديگري كه همين معنا را دلالت دارد.
به گفته او "كلماتي مانند: قُل و تَقول و يا نقل قول هايي غائبانه از اشخاص، حاكي از همين جدايي بافت زباني در بيان حقايق از مصدر وحي با سخنان معمولي آن حضرت است. اين كه گفته شده : الهام را به زباني كه خود ميداند، و به سبكي كه خود به آن اشراف دارد، و با تصاوير و دانشي كه خود در اختيار دارد، منتقل ميكند؛ نيست. موضوع نه الهام است و نه زبان شخصي و نه در دست و اختيار او، تا سبكي كه خود مي خواهد برگزيند. اين معنا براي اطرافيان حضرت از مخالفان نيز روشن بوده كه قرآن مستقل از شخصيت اوست. به عنوان نمونه، كفار آيات قرآن كه خوانده مي شد، درخواست مي كردند كه آيات ديگري غير اينها براي آنها خوانده شود، و او مي گويد من ازپيش خود چيزي نمي توانم بياورم، من تنها ازآنچه به من وحي مي شود، پيروي مي كنم: (وَإِذَا تُتْلَي عَلَيهِمْ آياتُنَا
سروش پیشتر هم عصمت رسول الله(ص) را زیر سوال برده و نتیجه گرفته بود که او هم همانند دیگر انسان ها ممکن است خطا و اشتباه کند. این مقدمه چینی سروش کار را بدان می رساند که پس ممکن است بخش هایی از قرآن خطا و اشتباه باشد که قابل پیروی نیست
بَينَات قَالَ الَّذِينَ لاَ يرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآن غَيرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يوحَي إِلَي إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيتُ رَبِّي عَذَابَ يوْم عَظِيم) (يونس/ ۱۵)."
شرط نبویان برای دادن سکه به سروش
این قرآن پژوه می گوید: حتي قرآن خبر مي دهد كه كفار اميدوار بودند بتوانند در وحي پيامبر ـ كه از شخصيت خودش مستقل بود ـ تصرفي بكنند و كاري نمايند تا پيامبر به اشتباه بيافتد و ميان كلمات خود و قرآن امتزاجي ايجاد شود، اما از آنجا كه خداوند نگه دار پيامبر بود و عصمت او را با اين مواظبت ها تضمين كرده بود - و بارها به اين معنا تأكيد نموده بود - جلوگيري كرد: (وَإِنْ كَادُوا لَيفْتِنُونَكَ عَنْ الَّذِي أَوْحَينَا إِلَيكَ لِتَفْتَرِي عَلَينَا غَيرَهُ وَإِذاً لاَتَّخَذُوكَ خَلِيلا) (اسراء/ ۷۳). يا منافقين از اينكه سوره اي نازل شود و اسرار آنها آشكار گردد، همواره در ترس و هراس بودند: "يحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَيهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ" (توبه/ ۶۴)."
ایازی می افزاید: اين وحي به اراده و اختيار پيامبر نبوده است، كه چه بگويد، چه وقتي بگيرد و چه وقتي تمام كند. گاهي وحي را مي گرفته، بدون آنكه انتظار آن را داشته باشد، يا درخواست وحي مي كرده و مي خواسته پاسخ سئوال و حل مشكلي بيايد، اما وحي نمي آمده و گاهي انتظار آمدن، چنان طولاني و جان لبريز مي شده است: (وَبَلَغَتْ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ) (احزاب/ ۱۰). يا مانند آنچه در حديث افك و اتهام ناپاكي به همسرش وارد شده است. كه در اين موارد مي گفته است: من منتظر وحي هستم و در اين باره چيزي نمي دانم. گاهي وحي مي آمده، اما برخلاف گفته اوليه خودش بوده و حتي تصور نمي كرده چنين پاسخي توسط وحي برسد، مانند آنچه در سوره مجادله و در قضيه ظهار و اصرار زن مجادله كننده رسيده است. گاهي وحي را مي گرفته، ولي پاسخ وحي برخلاف رويه هميشگي، مبهم يا معلق بوده است، مانند: (وَيسْأَلُونَكَ عَنْ الرُّوحِ قُلْ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي) (اسراء/ ۸۵) (وَيسْأَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَينِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيكُمْ مِنْهُ ذِكْراً) (كهف/ ۸۳). (نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ) (كهف/ ۱۳). و آيات ديگري كه پاسخ ها و توضيحات مطابق خواسته پرسش كنندگان صريح و تفصيل دهنده نيست. در جاهايي وحي رفتاري از پيامبر را تصحيح مي كند و گفتار او را به جهت خاصي راهنمايي مي كند: (وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَيء إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَداً * إِلاَّ أَنْ يشَاءَ اللهُ)(كهف/ ۲۳)، يا برخلاف انديشه او سخن گفته است: (يا أَيهَا النَّبِي لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاةَ أَزْوَاجِكَ) (تحريم/ ۱). چيزي را پنهان كرده: (وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَي النَّاسَ وَاللهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ)(احزاب/ ۳۷)
جریان ضدانقلاب یا ضداسلام!
وی افزوده است: اينكه گفته شده: پيامبر، باز هم مانند يك شاعر، اين الهام را به زباني كه خود ميداند، و به سبكي كه خود به آن اشراف دارد، و با تصاوير و دانشي كه خود در اختيار دارد، منتقل ميكند. شخصيت پيامبر پيش از بعثت در بيان و ابداع نثر و شعر ميان مردم عصر خودش معروف نبوده است. هر چه از اين شخصيت ديده مي شود، حالات و كمالاتي است كه به طور ويژه پس از وحي حاصل شده و نمود پيدا كرده است. از سوي ديگر با گزارش خود قرآن هم سازگاري ندارد. قرآن اين كتاب را، با همين وصف ، نازله اي عربي مي داند. مي گويد: توسط فرشته وحي ، يعني روح الامين بر قلب پيامبر فرو فرستاده شده است : نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِي عَلي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ بِلِسانٍ عَرَبِي مُبِينٍ. (شعراء/۱۹۵) او در اين باره اختياري ندارد وحق تصرفي هم نمي تواند بكند. به قول قرآن، اين گفتار فرستاده كريم (روح الامين) است، نه گفتاري ازخود . واگر پاره اي گفته ها برما بسته بود، دستش را سخت مي گرفتيم، سپس رگ قلبش را پاره مي كرديم : إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ ۴۰. وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِيلاً ما تُؤْمِنُونَ. ۴۱ وَ لا بِقَوْلِ كاهِنٍ قَلِيلاً ما تَذَكَّرُونَ۴۲. تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ ۴۳. وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَينا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ ۴۴. لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالَْيمِينِ ۴۵ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ۴۶ .(الحاقه/۴۰-۴۶).
ايازي درباره بخش ديگري از سخنان عبدالكريم سروش گفت: اگر آن جور كه ايشان ميگويد: اما پيامبر به نحوي ديگر نيز آفرينندهي وحي است، يعني دخيل درچگونگي وحي است، با اين كلمات قرآن سازگار نيست . قرآن به صراحت يادآوري مي كند كه او پيش ازخود سخن نمي گويد، چيزي جز وحي نيست، آنچه بايد به او وحي شود، فرستاده شده است : وَ ما ينْطِقُ عَنِ الْهَوي. إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْي يوحي . عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوي. ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوي .وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلي . ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّي . فَكانَ قابَ قَوْسَينِ أَوْ أَدْني . فَأَوْحي إِلي عَبْدِهِ ما أَوْحي .( نجم /۲-۹). براي دفع اين شبه است.
این نویسنده غربزده در این یادداشتی جسارت آمیز، نوشته است: قرآن، «خوابنامه»ای است که زبانش، زبانِ بیداری نیست، بلکه زبانِ خواب است و آن را معادل زبانِ بیداری گرفتن، خطایی مهلک و عظیم است.
سروش در ادامه قرآن کریم را کلام پیامبر(ص) و توصیف ایشان را از آنچه دیده، تلقی کرده است: محمّد(ص) راوی است، یعنی مخاطب و مخبر نیست. چنان نیست که مخاطب آواهایی قرار گرفته باشد و در گوش باطنش سخنانی را خوانده باشند و فرمان به ابلاغ آن داده باشند، بل محمّد(ص) روایتگر تجارب و ناظر مناظری است که خود دیده است و فرقی است عظیم میان ناظر راوی و مخاطب خبر.
نظریه هتاکانه سروش درباره رابطه با محارم
به ادعای او "این تصوّر که فرشتهای آیهها را به قلب محمّد(ص) فرو میریخته است و او آنها را بازخوانی میکرده است، باید جای خود را به این تصوّر دهد که در قرآن محمّد(ص) ناظر است و محمّد(ص) راوی است."
سروش پیشتر هم عصمت رسول الله(ص) را زیر سوال برده و نتیجه گرفته بود که او هم همانند دیگر انسان ها ممکن است خطا و اشتباه کند. این مقدمه چینی سروش کار را بدان می رساند که پس ممکن است بخش هایی از قرآن خطا و اشتباه باشد که قابل پیروی نیست و...
سروش؛ از سراب روشنفکری دینی تا مُرداب دینستیزی
البته جواب این ادعاهای من درآوری سروش پیشتر داده شده است اما گویا راه دیگری برای خودنمایی به ذهن او نمی رسد. به عنوان نمونه «سيدمحمدعلي ايازي»، قرآنپژوه، بهمن ماه ۸۶ پاسخ ادعاهای مشابه سروش را داده است اما او بدون توجه به این پاسخ ها بر ادعاهای شعرگونه خود اصرار می ورزد.
پاسخ ادعاهای سروش
ایازی گفته است: دراين باره كه قرآن كلمات آن قدسي و الهي و بيرون از شخصيت پيامبر و مستقل از او، وفروفرستاده از سوي خداوند برقلب پيامبرو به زبان عربي است، قرآن اصرار دارد و آيات بسياري هم دلالت دارد. ازقبيل : وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعالَمِينَ. نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ بِلِسانٍ عَرَبِي مُبِينٍ.(شعراء/۱۹۵) . إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ(يوسف/۲). اين سخن به صراحت اين نظريه را كه پيامبرخود اين الفاظ را گزينش كرده، رد مي كند، چون نزول و فروفرستادن با وصف زبان عربي يادشده است. وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيا وَ صَرَّفْنا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يتَّقُونَ أَوْ يحْدِثُ لَهُمْ ذِكْراً .(طه/ ۱۱۳.). كِتابٌ فُصِّلَتْ آياتُهُ قُرْآناً عَرَبِيا لِقَوْمٍ يعْلَمُونَ.( فصلت/ ۳ ). كِتابٌ فُصِّلَتْ آياتُهُ قُرْآناً عَرَبِيا لِقَوْمٍ يعْلَمُونَ.(زمر/ ۳ ). وَ كَذلِكَ أَوْحَينا إِلَيكَ قُرْآناً عَرَبِيا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُري وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ يوْمَ الْجَمْعِ لا رَيبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ.( شوري/ ۷). إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ.( زخرف/ ۳ ). و آيات ديگري كه همين معنا را دلالت دارد.
به گفته او "كلماتي مانند: قُل و تَقول و يا نقل قول هايي غائبانه از اشخاص، حاكي از همين جدايي بافت زباني در بيان حقايق از مصدر وحي با سخنان معمولي آن حضرت است. اين كه گفته شده : الهام را به زباني كه خود ميداند، و به سبكي كه خود به آن اشراف دارد، و با تصاوير و دانشي كه خود در اختيار دارد، منتقل ميكند؛ نيست. موضوع نه الهام است و نه زبان شخصي و نه در دست و اختيار او، تا سبكي كه خود مي خواهد برگزيند. اين معنا براي اطرافيان حضرت از مخالفان نيز روشن بوده كه قرآن مستقل از شخصيت اوست. به عنوان نمونه، كفار آيات قرآن كه خوانده مي شد، درخواست مي كردند كه آيات ديگري غير اينها براي آنها خوانده شود، و او مي گويد من ازپيش خود چيزي نمي توانم بياورم، من تنها ازآنچه به من وحي مي شود، پيروي مي كنم: (وَإِذَا تُتْلَي عَلَيهِمْ آياتُنَا
سروش پیشتر هم عصمت رسول الله(ص) را زیر سوال برده و نتیجه گرفته بود که او هم همانند دیگر انسان ها ممکن است خطا و اشتباه کند. این مقدمه چینی سروش کار را بدان می رساند که پس ممکن است بخش هایی از قرآن خطا و اشتباه باشد که قابل پیروی نیست
بَينَات قَالَ الَّذِينَ لاَ يرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآن غَيرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يوحَي إِلَي إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيتُ رَبِّي عَذَابَ يوْم عَظِيم) (يونس/ ۱۵)."
شرط نبویان برای دادن سکه به سروش
این قرآن پژوه می گوید: حتي قرآن خبر مي دهد كه كفار اميدوار بودند بتوانند در وحي پيامبر ـ كه از شخصيت خودش مستقل بود ـ تصرفي بكنند و كاري نمايند تا پيامبر به اشتباه بيافتد و ميان كلمات خود و قرآن امتزاجي ايجاد شود، اما از آنجا كه خداوند نگه دار پيامبر بود و عصمت او را با اين مواظبت ها تضمين كرده بود - و بارها به اين معنا تأكيد نموده بود - جلوگيري كرد: (وَإِنْ كَادُوا لَيفْتِنُونَكَ عَنْ الَّذِي أَوْحَينَا إِلَيكَ لِتَفْتَرِي عَلَينَا غَيرَهُ وَإِذاً لاَتَّخَذُوكَ خَلِيلا) (اسراء/ ۷۳). يا منافقين از اينكه سوره اي نازل شود و اسرار آنها آشكار گردد، همواره در ترس و هراس بودند: "يحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَيهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ" (توبه/ ۶۴)."
ایازی می افزاید: اين وحي به اراده و اختيار پيامبر نبوده است، كه چه بگويد، چه وقتي بگيرد و چه وقتي تمام كند. گاهي وحي را مي گرفته، بدون آنكه انتظار آن را داشته باشد، يا درخواست وحي مي كرده و مي خواسته پاسخ سئوال و حل مشكلي بيايد، اما وحي نمي آمده و گاهي انتظار آمدن، چنان طولاني و جان لبريز مي شده است: (وَبَلَغَتْ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ) (احزاب/ ۱۰). يا مانند آنچه در حديث افك و اتهام ناپاكي به همسرش وارد شده است. كه در اين موارد مي گفته است: من منتظر وحي هستم و در اين باره چيزي نمي دانم. گاهي وحي مي آمده، اما برخلاف گفته اوليه خودش بوده و حتي تصور نمي كرده چنين پاسخي توسط وحي برسد، مانند آنچه در سوره مجادله و در قضيه ظهار و اصرار زن مجادله كننده رسيده است. گاهي وحي را مي گرفته، ولي پاسخ وحي برخلاف رويه هميشگي، مبهم يا معلق بوده است، مانند: (وَيسْأَلُونَكَ عَنْ الرُّوحِ قُلْ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي) (اسراء/ ۸۵) (وَيسْأَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَينِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيكُمْ مِنْهُ ذِكْراً) (كهف/ ۸۳). (نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ) (كهف/ ۱۳). و آيات ديگري كه پاسخ ها و توضيحات مطابق خواسته پرسش كنندگان صريح و تفصيل دهنده نيست. در جاهايي وحي رفتاري از پيامبر را تصحيح مي كند و گفتار او را به جهت خاصي راهنمايي مي كند: (وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَيء إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَداً * إِلاَّ أَنْ يشَاءَ اللهُ)(كهف/ ۲۳)، يا برخلاف انديشه او سخن گفته است: (يا أَيهَا النَّبِي لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاةَ أَزْوَاجِكَ) (تحريم/ ۱). چيزي را پنهان كرده: (وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَي النَّاسَ وَاللهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ)(احزاب/ ۳۷)
جریان ضدانقلاب یا ضداسلام!
وی افزوده است: اينكه گفته شده: پيامبر، باز هم مانند يك شاعر، اين الهام را به زباني كه خود ميداند، و به سبكي كه خود به آن اشراف دارد، و با تصاوير و دانشي كه خود در اختيار دارد، منتقل ميكند. شخصيت پيامبر پيش از بعثت در بيان و ابداع نثر و شعر ميان مردم عصر خودش معروف نبوده است. هر چه از اين شخصيت ديده مي شود، حالات و كمالاتي است كه به طور ويژه پس از وحي حاصل شده و نمود پيدا كرده است. از سوي ديگر با گزارش خود قرآن هم سازگاري ندارد. قرآن اين كتاب را، با همين وصف ، نازله اي عربي مي داند. مي گويد: توسط فرشته وحي ، يعني روح الامين بر قلب پيامبر فرو فرستاده شده است : نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِي عَلي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ بِلِسانٍ عَرَبِي مُبِينٍ. (شعراء/۱۹۵) او در اين باره اختياري ندارد وحق تصرفي هم نمي تواند بكند. به قول قرآن، اين گفتار فرستاده كريم (روح الامين) است، نه گفتاري ازخود . واگر پاره اي گفته ها برما بسته بود، دستش را سخت مي گرفتيم، سپس رگ قلبش را پاره مي كرديم : إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ ۴۰. وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِيلاً ما تُؤْمِنُونَ. ۴۱ وَ لا بِقَوْلِ كاهِنٍ قَلِيلاً ما تَذَكَّرُونَ۴۲. تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ ۴۳. وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَينا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ ۴۴. لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالَْيمِينِ ۴۵ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ۴۶ .(الحاقه/۴۰-۴۶).
ايازي درباره بخش ديگري از سخنان عبدالكريم سروش گفت: اگر آن جور كه ايشان ميگويد: اما پيامبر به نحوي ديگر نيز آفرينندهي وحي است، يعني دخيل درچگونگي وحي است، با اين كلمات قرآن سازگار نيست . قرآن به صراحت يادآوري مي كند كه او پيش ازخود سخن نمي گويد، چيزي جز وحي نيست، آنچه بايد به او وحي شود، فرستاده شده است : وَ ما ينْطِقُ عَنِ الْهَوي. إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْي يوحي . عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوي. ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوي .وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلي . ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّي . فَكانَ قابَ قَوْسَينِ أَوْ أَدْني . فَأَوْحي إِلي عَبْدِهِ ما أَوْحي .( نجم /۲-۹). براي دفع اين شبه است.