صراط:وقتی دیگر ناشران و کارگزاران آنها از نویسندهها پرس و جوی کار جدیدشان را
نمی کنند و خبرنگاران سرویسهای ادب و هنر خبرگزاریها و روزنامهها مثل
روز برایشان روشن است که خبرهای دست اول از نویسندگانی که سرگرم نوشتن کار
جدیدشان هستند، روزبه روز کمتر میشود، اين امر حکایت از چه دارد؟ پیش از
بحران کاغذ، مولفههای دیگری در این زمینه دخیل بود که تا به این اندازه
ناامیدکننده نبود. نویسندهها، دغدغه اوقات فراغتی را داشتند که اوضاع
اقتصادیشان، مجال های نوشتن را از آنها دریغ می داشت. این مولفه، البته
امروزه به اوج خود رسیده است، اما آن چیزی نیست که اوضاع نشر را به وضعیتِ
کنونی اش سوق داده باشد. هرچه بود ناشر، نویسنده را تشویق می کرد که
یکجورهایی کاری را به او برساند.
در این میان هنوز انگیزه ناشران برای سفارش دادن و رصدکردن کار نویسنده ها باقی بود. داستان ممیزی هم چیزی شبیه به این مسئله بود با این تفاوت که الزاما گریبانگیر همه نویسنده ها و همه آثار نمی شد و جای چانهزنی و امیدواری باقی بود. دو مولفه نبودن شرایط لازم برای نویسندگی حرفهای، یعنی فراهم بودن بسترلازم از لحاظ اقتصادی و موانع ممیزی، به اندازه مولفه جدید، یعنی گرانی کاغذ، برای دامن زدن به آن چه امروزه شاهدش هستیم، جدی نبود. با این اوصاف، توضیح دیگری بر شرایط پیش آمده لازم است.
گران بودن کتاب، عامل اصلی شرایط حاد امروز نیست، بلکه دلایل دیگری برای این مسئله باید برشمرد که چندین دهه است که تعداد نسخههای انتشارکتاب را در هر نوبت، به طرز مضحکی، کاهش داده است. وقتی گمانهزنیها حاکی از آن است که فعلا کالا قرار است قیمتش، درصدی افزایش پیدا کند، مصرفکنندگان برای ذخیره آن در حد امکان و توان شان برای تهیه آن به مراکز عرضه هجوم میبرند. درست و نادرست این عادت یومیه مردمان روزگارمان را کاری ندارم.
وقتی اعلام میشود کاغذ قرار است گران شود، کتابفروشها به جای این که تصور کنند با موجی از خریداران روبه رو خواهند شد و نگران هستند که با گران شدن کتاب، حتی آن تعداد کتابهای با قیمتهای پیشین نیز با استقبالی روبهرو نخواهند بود.
این مسئله، سالهاست دیگر ربطی به نویسنده مشهور یا ناشناس ندارد. چاپ های تازه ترین کتاب های شاعران و داستاننویسان مطرح و طراز اول کشورمان، به کمتر از 500 عدد رسیده است. برگردیم به سطرنخست که نویسندگان و شاعران با ادامه شرایط فعلی به تدریج فراموش خواهند کرد که حرفه شان، نوشتن است. چه کسی باید به آنها یادآوری کند که نویسنده اند؟ مخاطب، سال هاست که با مولف ایرانی، غریبه است و سراغی از او نمی گیرد. گویا هیچ کس را دغدغهاي از این بابت نیست. حتی اگر کاغذ هم ارزان باشد و مخاطب، عادت به خواندنش را فراموش نکرده باشد، نیاز او از طریق واردات کتاب های خارجی تامین خواهد شد. سال های سال است که ما مصرف کننده فرهنگ هزارتکه جهان هستیم و به آن فخر می فروشیم. چه باک ما را که بخواهیم از نویسنده و شاعر ایرانی، پرس و جوی کار جدیدش را بکنیم؟ و فراموش نکنیم که سال هاست ناشران و نویسندگان فعال و تاثیرگذار رصد می شوند تا به جای تشویق و حمایت، با مانعتراشی های نابلدان فرهنگی، از کارشان دست بکشند. آنان بهجای اعتماد سازی، با سنگ اندازی های خود، از دوست، دشمن فرضی می سازند.
در این میان هنوز انگیزه ناشران برای سفارش دادن و رصدکردن کار نویسنده ها باقی بود. داستان ممیزی هم چیزی شبیه به این مسئله بود با این تفاوت که الزاما گریبانگیر همه نویسنده ها و همه آثار نمی شد و جای چانهزنی و امیدواری باقی بود. دو مولفه نبودن شرایط لازم برای نویسندگی حرفهای، یعنی فراهم بودن بسترلازم از لحاظ اقتصادی و موانع ممیزی، به اندازه مولفه جدید، یعنی گرانی کاغذ، برای دامن زدن به آن چه امروزه شاهدش هستیم، جدی نبود. با این اوصاف، توضیح دیگری بر شرایط پیش آمده لازم است.
گران بودن کتاب، عامل اصلی شرایط حاد امروز نیست، بلکه دلایل دیگری برای این مسئله باید برشمرد که چندین دهه است که تعداد نسخههای انتشارکتاب را در هر نوبت، به طرز مضحکی، کاهش داده است. وقتی گمانهزنیها حاکی از آن است که فعلا کالا قرار است قیمتش، درصدی افزایش پیدا کند، مصرفکنندگان برای ذخیره آن در حد امکان و توان شان برای تهیه آن به مراکز عرضه هجوم میبرند. درست و نادرست این عادت یومیه مردمان روزگارمان را کاری ندارم.
وقتی اعلام میشود کاغذ قرار است گران شود، کتابفروشها به جای این که تصور کنند با موجی از خریداران روبه رو خواهند شد و نگران هستند که با گران شدن کتاب، حتی آن تعداد کتابهای با قیمتهای پیشین نیز با استقبالی روبهرو نخواهند بود.
این مسئله، سالهاست دیگر ربطی به نویسنده مشهور یا ناشناس ندارد. چاپ های تازه ترین کتاب های شاعران و داستاننویسان مطرح و طراز اول کشورمان، به کمتر از 500 عدد رسیده است. برگردیم به سطرنخست که نویسندگان و شاعران با ادامه شرایط فعلی به تدریج فراموش خواهند کرد که حرفه شان، نوشتن است. چه کسی باید به آنها یادآوری کند که نویسنده اند؟ مخاطب، سال هاست که با مولف ایرانی، غریبه است و سراغی از او نمی گیرد. گویا هیچ کس را دغدغهاي از این بابت نیست. حتی اگر کاغذ هم ارزان باشد و مخاطب، عادت به خواندنش را فراموش نکرده باشد، نیاز او از طریق واردات کتاب های خارجی تامین خواهد شد. سال های سال است که ما مصرف کننده فرهنگ هزارتکه جهان هستیم و به آن فخر می فروشیم. چه باک ما را که بخواهیم از نویسنده و شاعر ایرانی، پرس و جوی کار جدیدش را بکنیم؟ و فراموش نکنیم که سال هاست ناشران و نویسندگان فعال و تاثیرگذار رصد می شوند تا به جای تشویق و حمایت، با مانعتراشی های نابلدان فرهنگی، از کارشان دست بکشند. آنان بهجای اعتماد سازی، با سنگ اندازی های خود، از دوست، دشمن فرضی می سازند.