۲۶ اسفند ۱۳۹۱ - ۰۸:۱۶

عرضه «ضد» در نمایشگاه‌کتاب+عکس

فاضل نظری گفت: قیصر امین‌پور به من گفت «گریه‌های امپراتور» بیشتر به درد یک رمان می‌خورد، الان فکر می‌کنم حرف قیصر درست بود، اما بالاخره به نظر من آن اسم خوب بود.
کد خبر : ۱۰۰۹۱۵
به گزارش صراط، در آستانه انتشار تازه‌ترین مجموعه خود است، مجموعه اشعار او به تازگی در یک نظرسنجی عمومی به عنوان برترین معرفی شد تا در اختتامیه هفتمین جشنواره بین‌المللی شعر فجر تقدیر شود.

زبان شعریش خاص خود اوست، شعر را تفنن می‌داند، گرایش و تحصیلاتش جدای ادبیات است، از تفکراتش گفت، از آنچه او را در حوزه هنری پایبند کرد، از استعفا پس از یک دهه فعالیت در حوزه هنری استان تهران حرف‌هایی زد، از فرهنگ برگزاری جشنواره در ایران و در ادامه از او پیرامون شعر فروشی جویا شدیم، استدلال‌های خاص خود را داشت و سعی می‌کرد نهایت مطلب را به خواننده برساند.

در ذیل این مطلب می‌خوانید آنچه از «فاضل نظری» پرسیدیم و او پاسخ داد.

  

 

* آقای نظری از ابتدای فعالیت خود در حوزه شعر بفرمایید. از چه زمان شعر گفتن را شروع کردید؟

یادم نیست دقیقاً از کی با شعر آشنا شدم؛ از دوران نوجوانی شاید، شعر اما همیشه از نظر من تفنن بوده، هیچ‌گاه به عنوان یک فن پیگیرش نبودم، ولی کم‌کم شاید جدی‌تر شده و احساس می‌کنم بخشی از زندگی و فکرهای امروز را تشکیل می‌دهد.

  

* به شعر همانند یک موضوع کنار زندگی نگاه می‌کنم

 

* از چه سالی شعر برایتان جدی شد؟

 به نظرم هنوز هم خیلی جدی نشده، یعنی از گذشته به شعر همانند یک موضوعی در کنار زندگی نگاه می‌کردم و هنوز هم بخشی از زندگی را تشکیل می‌دهد. به نظرم شعر یک طیف و مسیر است که گاهی کمتر و گاهی بیشتر می‌شود، مثل مسیری که از کنار جاده عبور می‌کنی گاهی سرسبز است  و گاهی درختان کمتری دارد، قانون نیست و فراز و نشیب دارد.

  

* از چه زمان به فکر انتشار مجموعه اشعار خود افتادید؟

 حالا سال و ماه خیلی مهم نیست.  همان سال‌های تحصیلات کارشناسی . بالاخره علاقه طبیعی هم در این سنین وجود دارد. کتاب اول را «گریه‌های امپراتور» دفتر شعر جوان برای نخستین بار منتشر کرد که البته پس از یک سال  به یک ناشر دیگر سپرده شد..

  

* برای انتخاب نام مجموعه با کسی مشورت کردید؟

 نمی‌دانم چه شد که این نام را انتخاب کردم، خودم هم یادم نیست.

  

 

* اگر باز هم بازگردید باز هم همین نام «گریه‌های امپراتور» را انتخاب می‌کنید؟

آن موقع مرحوم قیصر امین‌پور به من گفت این اسم بیشتر به درد یک رمان می‌خورد، الان هم فکر می‌کنم حرف قیصر درست بود، اما بالاخره به نظر من آن اسم خوب بود، یک مبناهایی برای نام مجموعه باشد،یک تعریف یا دلیل. مثلا «گریه‌های امپراطور»؛ امپراطور همان خلیفه‌ای است که از بهشت رانده شده و به زمین آمده، فکر می‌کند اسلحه‌های زیادی دارد اما سلاح اصلی‌اش گریه است «و سلاحه البکاء»، البته پشت کتاب نوشتم و توضیح دادم که مخاطب متوجه شود که از آن فراز اخذ شده است.

 

 * خود کتاب می گوید مرا منتشر کن/ خبر انتشار تازه‌ترین مجموعه در نمایشگاه کتاب

 

* برای انتشار مجموعه‌های دیگر چه نکاتی را مدنظر قرار می‌دهید؟

به نظرم  فضای جامعه و برخی شرایط، زمانی را برای یک اتفاق فراهم می‌کنند، چاپ کتاب هم اینگونه است. مثلاً کتاب و مجموعه آخر را سال گذشته می‌خواستم منتشر کنم، اما احساس کردم هنوز به آن حسی که از کتاب جدید می‌خواهم نرسیده‌ام، خود کتاب است که می‌گوید من را منتشر کن؛ مثل خریدن یک لباس می‌ماند، گاهی شما دنبال خرید یک لباس می‌روید گاهی هم نیاز به خریدن لباس ندارید، اما برخی لباس‌ها به شما می‌گویند مرا انتخاب کن؛ احساس می‌کنم اینگونه است، من نمی‌خواهم کتاب چاپ کنم یعنی برنامه ای برای چاپ ندارم، اما گاهی برخی خوانندگان، مخاطبان و دوستان لطف می‌کنند و من می‌فهمم که این لطفشان است و می گویند زودتر مجموعه‌ را منتشر کنم، اما آن کتاب هنوز نگفته که می‌خواهد منتشر شود.

مجموعه‌ای از شعرها دارم که وقتی احساس کنم یک حال و هوای مشترکی بین عده‌ای از آنها وجود دارد که می‌تواند در قالب یک کتاب تجمیع شود، آنها را جمع می‌کنم. اتفاقاً در این مجموعه اخیر شعرهایی برای دوره قبل از گریه‌های امپراطور هم هست، اما زمان ندارند، زمان سرایش آن زمان بود، اما زمان انتشار اکنون است. من هم چون خیلی دنبال اتفاقات خارق‌العاده نمی‌گردم  و علاقه‌ای به تردستی ندارم خیلی دنبال وقت و بخت نیستم،  خود اثر اگر بگوید کی منتشر شود بهتر است تا اینکه من بخواهم زمانی را مشخص کنم..

  

* حالا که صحبت به اینجا رسید، درباره کتاب جدید خود «ضد» صحبت کنید، خبر بدهید که چه زمان منتشر می‌کنید؟

 سال گذشته به دوستان اعلام شد که قرار است به چاپ برسد و با نام «ضد» منتشر شود. اول درباره نام این مجموعه توضیح دهم و آن اینکه در تعابیر اسلامی از آن به عنوان نفس اماره یاد می‌شود، آن چیزی که تو را امر می‌کند به مخالفت با خودت و در نمی‌یابی که آن دشمن توست. می‌خواهم بگویم فرازی از دعای کمیل است که می‌گوید: «خدایا من از خودم به تو شکایت آورده‌ام» (پشت کتاب هم خواهد آمد) منظورم این است که از ضدم برای تو شکایت آورده‌ام.

دوستی در پیرهن دارم که با من دشمن است

این کتاب را گفته بودم پیشتر منتشر می‌کنم، اما نهایی نشد، بالاخره چند غزلی از آن را در گزینه غزلی که انتشارات مروارید منتشر کرد چاپ کردم. در «ضد» 50 غزل آمده  است چند شعر آئینی چند شعر هم با مضمون عاشقانه و عارفانه در آن هست/

  

* چه زمانی منتشر می‌شود؟ سوره مهر منتشر می‌کند؟

 بله  احتمالا برای نمایشگاه سال بعد.

  

 

* آقای نظری به هر حال مخاطبان خاص خودتان را دارید و اغلب مجموعه‌ های شما جزء پرفروش‌ترین‌ها است، چقدر به ذائقه و خواسته مخاطبانتان اهمیت می‌دهید؟

البته آنچه مردم می‌خواهند برای من مهم است، اما آیا همیشه آنچه که همه می‌خواهند چیز درستی است یا آنچه من می‌توانم یا باید انجام دهم درست است؟! وقتی جواب این چند سؤال را در کنار آنچه  اهمیت دارد قرار می‌دهیم، متوجه می‌شویم که ما آدم‌ها به طورکلی برخلاف همه اختلاف‌نظرهامان مطالبات مشترک زیادی داریم؛ یعنی فصل مشترک‌های زیادی داریم و می‌شود درباره آن اشتراکات حرف زد. ترجیح می‌دهم در حوزه اشتراک نظرها با خودم و هم نسل‌ها و هم‌زبان‌هایم حرف بزنم، شعر را برای چاپ یا خوش آمد ذائقه ها نباید سرود، اما من حرف خودم را می‌زنم و باور خودم را می‌گویم، بسیاری از افراد گاهی درباره شعری جویا می‌شوند که چرا فلان بیت را سروده‌ای؟ مثلاً عده ای در برابر یک بیت موضع دارند، توضیح می‌دهم که پس و پشت قصه چیست و دلیل چه بوده است، اما دیگران زبان شاعرانه را گاهی جدی می‌پندارند، باید مراقب بود، چرا که مردم به شعر به گونه‌ای دیگر می‌نگرند و می‌تواند بر شکل‌گیری هندسه ذهنی و باورهای مردم اثرگذار باشد.

بنابراین، بهتر انسان حرفی را نزند و اگر می‌زند به آن باور داشته باشد یا حداقلش این است که آن را قبول داشته باشد. اگر به شهود درنیافته به مشاهده آموخته باشد اگر برای خود تجربه نشده در جهان دیده باشد یا خوانده باشد، البته به عنوان شاعر باید به این موارد توجه داشت. از این حیث مردم مهم اند و هر حرفی را نمی‌توان گفت؛ ولو اینکه مردم دوست داشته باشند، اما به عنوان شاعر باید حرف درست بزنی؛ حرف درست یعنی دست کم حرفی که به آن باور داشته باشی.

  

* روزگار الگو داشتن به سر آمده است/ از جلسات شعری پرهیز می‌کنم

* الگوی خاصی در شعر دارید؟

 من فکر می‌کنم روزگار پیدا کردن الگو با آن معنای سنتی‌اش یعنی به دنبال یک الگوی تمام‌عیار بودن، در بین آدم ها سر آمده است و آدم‌های امروز هم از نقص و اشتباه پر و هم از نقاط مثبت سرشارند. هر دو در کنار هم معنا می‌دهد، فرق آدم با ملائک همین است، یک ملک با یک اشتباه به شیطان می‌تواند مبدل شود، اما یک انسان می‌تواند هزار بار توبه کند

گفت؛ هزار بار خطا را به توبه‌ای شستیم/ ولی فرشته به یک اشتباه شیطان شد. همه انسان‌ها ممکن است اشتباه ‌کنند.

  

* پس از انتشار کتاب‌ها چه شد، از آن زمان بگویید با شاعران رفت و آمد بیشتری داشتید؟

 بیش و کم. البته من از جلسات شعری قدری پرهیز دارم.

  

* چرا پرهیز دارید؟

 شاعران آدم‌های خوبی هستند من در جماعت شاعران دوستان خوبی دارم که به دوستی با آنها می‌بالم و افتخار می‌کنم، اما از اجتماعات شعری قدری پرهیز دارم، شاید به دلیل عدم سنخیت روحیات من یا ویژگی‌های آن جلسات باشد.

  

* آقای نظری تحصیلات‌تان چیست و چه خوانده‌اید؟

 دکتری تولید و عملیات. از گرایشهای مدیریت صنعتی است.

  

 

میزان و رشته تحصیلی/ اشعار خوب می‌خوانم

 

* رشته‌ای که در راستای ادبیات نبود شما را به دنیای جدا از این فضا پرت نکرد؟

زندگی انسان ابعاد مختلف دارد، نباید همه بخش‌های زندگی از همه جا به هم متصل باشند، می‌توانند تفاوت‌ها و اشتراکاتی داشته باشند،انسان علائق مختلف دارد، سعی می‌کند علائق را جمع کند مضاف بر اینکه هیچ فیلمساز بزرگی از دانشگاه‌های فیلمسازی بیرون نیامده است. اصولاً علم مدیریت شرح حال آدم‌های موفقی است که علم مدیریت را نخوانده‌اند. ادبیات هم اینگونه است.

کارشناس بودن در ادبیات بسیار خوب است؛ خیلی ارزشمند و مهم است، اما با شعر نسبت مستقیم ندارد، الزاماً هم‌افزایی ایجاد نمی‌کند، مهم این است که علاقه در کنار استعداد باشد. اگر فردی مستعد کاری هست آن را بشناسد تا به نکته مثبت مبدل شود.

بخشی از این موضوع به شکل فکر کردن ما باز می‌گردد. روزی به دوستی گفتم مدیریت یعنی به نظم درآوردن رفتارها و شعر یعنی به نظم درآوردن کلمات، اینکه امروز برخی می‌گویند شاعر یعنی شیدایی، البته شعر تجلی شیدایی است، اما این به آن معنی نیست که شیدایی یعنی گیج و گنگ بودن و جهان را نشناختن و راه خانه را گم کردن، تجلی‌ها شکل‌های متفاوت دارد، ممکن است در فردی به شکلی و فردی دیگر به نحوی دیگر بروز یابد، فردی با گریه‌های شبانه، دیگری با نوشتن متن ادبی، فکر کردن، سکوت کردن و... اما هر یک بخش خاصی از زندگی هستند.

  

* چقدر شعر می‌خوانید؟

من شعر خوب را خیلی می‌خوانم، به نسبت علاقه‌ام، مثلا شعر حافظ را بارها و بارها می‌خوانم و زمزمه می‌کنم، اشعار صائب و مولوی را دوست دارم، در میان شاعران معاصر آنها را که بیشتردوست دارم درگذشته‌اند، اما شاعران دیگری هستند که گاهی اشعارشان شوق ایجاد می‌کند و انسان لذت می‌برد،ولی بیشتر ترجیح می‌دهم کتاب های شعر امروز را بی زمینه نخوانم، اول سعی می‌کنم از افواه و زبان مردم شعرهای خوب را بشنوم بعد به سراغ مطالعه می‌روم، امروز شعر زیاد شده است مثلاً در نمایشگاه کتاب صدها عنوان کتاب شعر تازه منتشر شود گاهی هم سره و ناسره آمیخته می‌شود. من با این رویکرد که از شعر استفاده کنم وقت می‌گذارم. نمی شود همه را خواند. شعر باید آدم را بخواند.

  

* شما تفکرات خاص خود را دارید، تاکنون شده برای جشنواره‌ای اثر ارسال کنید؟

 در دوره جوانی در دو یا سه جشنواره شرکت کردم، یادم نیست این موارد برای سال‌های گذشته 83ـ81 است پس از آن یادم نمی آید.

  

* هدف جشنواره‌ها گم شده/ عده‌ای خاص جشنواره را پاتوق کرده‌اند

 

* جشنواره شعر فجر را چگونه می‌بینید؟

 به نظرم می‌آید جشنواره‌ها محل حضور عده‌ای خاص شده اند. ممکن است در بدنه افراد مختلف شرکت کنند، اما قله‌ها یعنی برگزیده‌ها را اگر نگاه کنیم می‌بینیم تعداد خاصی انتخاب می‌شوند، اتفاقاً اشعار خوبی هم دارند، اما می‌خواهم بگویم این کار ثمری ندارد. به نظرم می‌آید هدف جشنواره‌ها در کشور ما گم شده است، کشور ما فرهنگ برگزاری جشنواره را ندارد، برگزاری جشنواره خود مبدل به هدف شده است، اما بسیاری از نهادهای فرهنگی اقدام به برگزاری می‌کنند.

امروز جشنواره‌ها هدف‌هایشان را گم کرده‌اند، جشنواره یک وسیله برای انجام هدف است، اما امروز خود هدف شده، مثلاً اگر جشنواره فجر را جشنواره ملی برای شعر می‌دانم، نمی‌دانم هدف اصلی برگزارکنندگان چه بوده، اما من فکر می‌کنم ترویج شعر می‌توانسته یکی از اهداف آن باشد. برای ارزیابی جشنواره، براساس اهداف باید وارد شویم، خیلی از جشنواره‌ها در حد وسیله و ابزار باقی مانده‌اند. از این رو، ملاک‌های ارزیابی آنها هم ملاک‌های ابزاری می‌شود. ملاک هایی مثل اینکه  چقدر مسئولان در جشنواره شرکت کرده‌اند، چقدر رسانه‌ها آن را منعکس کرده‌اند، کیفیت جوایز و حضور میهمانان چگونه بوده... در حالی که این اصلاً روش صحیحی نیست، جشنواره را باید با هدف بسنجیم. اگر یک کار نمایشی یا پر سر و صدا می‌خواهیم انجام دهیم باید در پیشانی فعالیت‌ها بنویسیم که می‌خواهیم یک مانور فرهنگی انجام دهیم، بعد ارزیابی کنیم که تا چه میزان در انجام این مانور موفق بوده‌ایم وگرنه از ابتدا باید به دلیل کارهایمان بیشتر فکر کنیم.

  

 

جشنواره شعر فجر عرصه رقابت جوانان/ ما در برابر جامعه مسئولیم/ هنوز ظرفیت برگزاری جشنواره را نداریم

* وقتی عنوان فجر در کنار جشنواره‌ای قرار می‌گیرد، اعتباری خاص می‌بخشد، جشنواره شعر فجر نسبت به سایر جشنواره‌های فجر جوان‌تر است، باید چه اهدافی را یدک بکشد.

 فکر می‌کنم ایجاد یک جریان در عرصه شعر است؛ یعنی راهبری جریان‌های شعری، معرفی آثار ممتاز به جامعه ادبی و عموم مخاطبان کشور، معرفی شعر امروز به دیگر کشورها و معرفی فارسی‌‌زبانان به شعر ایران، ایجاد یک داد و ستد فرهنگی در زبان و... اینها مطالبی است که می‌توان برشمرد. معرفی چهره‌های شاخص، ایجاد انگیزه در میان شاعران برای انتشار آثار یا تعالی و رقابت همه این موارد در طول سال می‌تواند زمینه‌ساز روشن‌تر شدن شعله شعر باشد، ولی متأسفانه شاید به دلیل تأخیر یا عدم استقبال از سوی چهره‌های شاخص تبدیل به جشنواره‌ای مانند سایر جشنواره‌ها شده که عرصه‌ای برای رقابت جوان‌ترها است.

 

* امسال بخش مردمی برای انتخاب شاعر و مجموعه به جشنواره افزوده شد، مجموعه شما انتخاب شد. از این به بعد مسئولیت شما چیست؟

 این احساس مسئولیت در چگونه گفتن و چه گفتن همیشه همراه آدم هست، گاهی دوستان می‌گویند حال که دوربین ضبط می‌کند، فلان مطلب را نگوییم و... اما من می‌گویم دوربین خدا دکمه توقف ندارد و  همیشه در حال ضبط کردن است؛ یعنی قبل و بعد از این انسان ممکن است احساس مسئولیت کند، اما هر فردی در برابر حرفی که می‌زند مسئول است. اگر من نوعی حرف بزنم که باورهای مردم را بلرزاند و درست نباشد، مسئولم، اگر درست هم باشد باز مسئولم، به نظرم اگر انسان جهان را اینگونه ببیند، فرق میکند. شاید شعارگونه به نظر بیاید، اما در جهانی زندگی می‌کنیم که هر فعل ما منجر به فعل دیگر و عکس‌العملی در هستی می‌شود. در مدیریت موضوعی به نام اثر پروانه‌ای داریم، می‌گویند اگر در جایی پروانه‌ای بال بزند ممکن است در جای دیگر منجر به طوفان شود، (در این دید جهان سیستمی دیده شده) جهان سیستم است، شاید دلی را شکستن موجب نزول عذابی شود. اگر انسان مراقب اتفاقات کوچک باشد، احساس مسئولیت را همواره خواهد داشت، ما درباره انسان‌ها و پیرامون خود مسئولیم، باید این احساس مسئولیت را همواره داشته باشیم. یکی از آفت‌هایی که در این روزگار گلوی فرهنگ ما را می‌فشرد، همین عدم احساس مسئولیت افراد جامعه ما است، کم‌کم ممکن است مردم ما به این نتیجه برسند که خودشان مهمتر از جامعه‌شان هستند و بخواهند گلیم خود را از آب بیرون بکشند که به نظرم این خطر بزرگی است.

قبلاً اگر یک قبیله، خاندان و... داشتیم، امروز خیلی کوچک و به خانواده‌ای در حد خواهر و برادر مبدل شده است،به خاطر کوتاه مدت دیدن فرصت‌ها و توجه نکردن به آثار اجتماعی است، فکر می‌کنم فرهنگ ایثار تنها گذشتن از جان نیست، می‌توانیم بسیاری فرهنگ‌ها را وارد زبان و زندگی مردم کنیم. فرهنگ عمومی ما در خطر است، باید فکری به حال آن بکنیم، اینکه رهبر دوراندیش انقلاب در مورد توجه به اخلاق در جمع شاعران زنهار داده‌اند دلیل قابل تاملی دارد.

اگر ما در حوزه اخلاق بیشتر سرمایه‌گذاری کرده بودیم، می‌دانید امروز چقدر از مشکلات اقتصادی حل می‌شد. کاش یک روز فردی زمینه‌های فرهنگی مشکلات اقتصادی ما را ریشه‌یابی کند. بسیاری از مشکلاتی که در عرصه اقتصادی ما شکل گرفته چه در عرصه رفتار مسئولین و چه مردم، همه و همه، ریشه‌های فرهنگی دارد.

فکر می‌کنم حوزه فرهنگ ابعادش شناخته نشده است، وقتی سخن از پیوست فرهنگی مطرح می‌شد، احساس نشد این ضرورت برای چیست؟ به نظرم ما در قبال جامعه‌مان مسئولیم، اگر شعری معرفی می‌شود احساس مسئولیت را بیشتر می‌کند. اگر کسی قرص مسکن خورده و درد را احساس نمی‌کند، به این معنا نیست که بیمار نیست، فکر می‌کنم باید هشدار و زنهار جدی در روز و روزگار ما در قبال جامعه و یکدیگر داشته باشیم. ارزش‌ها خیلی راحت بر اثر مرور زمان تبدیل به ضدارزش می‌شوند، یکی از بیماری‌های فرهنگی ما این است که همیشه مشکلات را در دیگران می‌بینیم،اگر اشتباهی مرتکب شدیم تکذیبش می‌کنیم، حاضر نیستیم آن را بپذیریم و همواره دیگران را مقصر می‌دانیم.

می‌خواهم بگویم احساس مسئولیت یک احساس درونی است که همه جا باید همراه ما باشد. دوستانم از من در مورد درست بودن انتخاب آقای برقعی و قزوه برای شاعر برتر دهه اخیر سؤال کردند، من گفتم اصلاً قبول داشتن من اهمیتی ندارد، اینکه بالاخره نظرسنجی انجام شده و بر طبق نظر مردم این افراد انتخاب شده‌اند که باید به آن احترام گذاشت.

یاد بگیریم که به نظر مردم احترام بگذاریم، اما این مهم در ما نهادینه نشده، ما همواره از دموکراسی حرف می‌زنیم، ولی وقتی رأی اکثریت اعلام می‌شود حاضر نیستیم آن را بپذیریم، خیلی از روشنفکران هم اینگونه هستند، شما فکر نکنید این تنها نظر عوام مردم است، اتفاقاً برخی تحصیل‌ کرده‌های دانشگاهی هم اینگونه فکر می‌کنند. وقتی پیش‌بینی شان خلاف واقع باشد یا واقعیت را انکار می‌کنند و یا فرافکنی می‌کنند، همه این مسائل ریشه در فرهنگ دارد.

هنوز اصلاً ظرفیت برگزاری جشنواره را در بسیاری عرصه‌ها نداریم هنوز یاد نگرفته‌ایم، یک جشنواره برای چی باید برگزار شود، نه برگزارکنندگان و نه شرکت‌کنندگان اطلاعی ندارند، آیا باعث آشنایی است؟ آیا دم‌خوری‌ها را بیشتر می‌کند، آیا باعث معرفی آثار برگزیده و اثرپذیری مردم از آنها می‌شود؟

 

 

 

* به سال 83 برگردیم، روزی که شما وارد حوزه هنری استان تهران شدید، پیشنهاد اولیه از جانب چه کسی بود؟ چه شد که پذیرفتید؟

معاون ستاد جذب و پرورش استعدادهای درخشان هنری بودم. دبیر آن ستاد پیشنهاد کرد به رئیس وقت حوزه هنری آقای بنیانیان تا این کمترین آن مسئولیت را بپذیرید. پس از اتمام دوره 4 ساله خواستم بروم اما دوباره هر بار اتفاقاتی افتاد که نشد تا اینکه تغییر مدیریت حوزه صورت گرفت. تا این اواخر که آقای محسن مؤمنی شریف لطف کردند و با استعفایم موافقت کردند.

  

* تشریح علل استعفا از حوزه هنری استان تهران/ ممکن است در روش اختلاف داشته باشیم

 

* روز اول ورود به حوزه چه هدفی داشتید؟ آیا در هنگام خروج‌تان آن اهداف جامه عمل پوشیده بود؟

البته من خیلی آرمانگرا بودم، شاید هم ویژگی سن انسان‌ها است اما می‌فهمم که امکان تحقق همه آرزوها وجود ندارد، به بخشی از انتظاراتی که داشتم رسیدم، بخشی هم منتهی به محدودیت‌هایی حوزه هنری استان تهران انجام شد که در اندازه خودش موفق بود. یکی از امور انجام شده در این حوزه هنری پرورش استعدادهای جوان بود و این اتفاق افتاد، برخی از افرادی که آن زمان بودند امروز در حد مسئولان فرهنگی بخش‌های مختلف کشور هستند.

  

* چرا استعفا دادید؟

فکر می‌کنم هر چیز ظرفیتی دارد، در عرصه فرهنگ حداقل مدیریت 4 سال است، و حداکثر آن 10 سال ، بالاخره من اگر فکر و ایده‌ای داشتم مطرح می‌کردم، البته انگیزه‌های انسان هم تغییر می‌کند. باید به خودم می‌آموختم حب جاه نداشته باشم، دوست داشتم این هم یک فرهنگ باشد، آدم‌ها در جایی کار کنند و خودشان کنار بروند، جا را برای فرد دیگر فراهم کنند، سن جوانی متأسفانه در کشور ما خیلی بالا رفته است، تجربه پیران خیلی اهمیت داشته و خواستنی است و باید آن را بر چشم گذاشت. اما می‌دانیم که جنگ را جوان‌ها اداره می‌کردند، سن بازنشستگی در حال فراموش شدن است. در بسیاری از عرصه‌ها احترام بزرگان مهم است اینکه ما بزرگانی داشته باشیم که مشاور جوان داشته باشند، این یک رویکرد است، جوان‌هایی داشته باشیم که مشاوران و پنددهندگان پیر داشته باشند، موضوعی دیگر؛ هیچ پیری از جوان نصحیت شنوی ندارد، اما در جوان‌ها روحیه شجاعانه و ریسک‌پذیری می‌تواند با مشورت بزرگان همراه شود. شاید از سن شناسنامه‌ای جوان بودم، اما احساس کردم سال‌هاست که بوده‌ام، فرصت برای کارهای مطالعاتی می‌خواستم، کارهایم انباشته شده بود، هم برای تغییر ذائقه خواستم تا وقتی به گزینه و فرد تازه رسیدند با استعفایم موافقت کنند. با بنده هم مشورت کردند، استقبال کردم.

  

* مواردی که پیرامون اختلاف عنوان می‌شود چه؟ دلیل استعفا اختلاف با مسئولان نبود؟

 نه اصلاً؛ آنها که در حوزه هستند دغدغه‌های اسلامی دارند، آرزوهای مرا آنها هم دارند و البته حتی بیشتر باانگیزه‌تر هم هستند، ممکن است در روش با یکدیگر اختلاف داشته باشیم، اما آرمان‌ها یکی است. من با افتخار خود را عضوی از آن خانواده می دانم.

  

* نظر فاضل نظری درباره شعر فروشی/ به آهنگ ساز هم می‌گویید آهنگ فروش؟!

  

* درباره شعر فروشی صحبت کنید. شما هم شعر می‌فروشید؟

به نظرم سر هر سفره هزار موضوع می‌تواند باشد. از نظر من ارزش یک کار هنری را زمانی که دوام می‌آورد مشخص می‌کند و بعد هم در شکل امروز اقتصاد نقش مهمی دارد، گاهی خیلی از ما انسان‌ها برای آنچه برایش پول می‌پردازیم ارزش قائلیم ولو اگر بهترین معارف و ثروت‌های دنیا را رایگان به ما بدهند گم می‌کنیم. باید همه را با هم دید، اگر کار خوب باشد ارزش دارد چرا که شاعر وقت صرف می‌کند.

من خودم تاکنون این کار را نکرده‌ام،هیچ وقت کار سفارشی نکرده ام. چند سال عضو شورای عالی شعر سازمان صدا و سیما بودم، هیچ وقت شعری از بنده در شورا مطرح نشد که بخواهد اجازه اجرا بگیرد. هیچ وقت این اتفاق رخ نداده، اما شاعری  که وقت صرف می‌کند و انرژی می‌گذارد ارزشمند است، چطور یک نوازنده برای یک آهنگ باید پول بگیرد و نامش را فروش نمی‌گذاریم، یک فیلمساز برای فیلمش پول می‌گیرد اما به او هنر فروش نمی‌گوییم، اما به لحاظ ساحت قدسی که برای شعر قائل شده ایم شاید این مطلب خوشایند نباشد، شاید بخشی از آن هم درست باشد، اما شعر سفارشی را می‌توان پذیرفت، حتی اگر مطلوب نباشد.

 

 * ممنون از زمانی که برای این گفت‌وگو اختصاص دادید.

 خسته نباشید و تشکر.




آخرین اخبار و تصاویر سیاسی را در سرویس سیاسی  صراط بخوانید.

منبع: فارس