۲۹ آذر ۱۳۸۸ - ۱۱:۵۰

پاسخ محكم سليمي نمين به دومين جوابيه هاشمي رفسنجاني

کد خبر : ۵۷۹
متن كامل پاسخ عباس سليمي نمين مدير دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران به جوابيه دفترنشر معارف انقلاب به شرح ذيل است:
جناب آقاي هاشمي‌رفسنجاني
رياست محترم مجمع تشخيص مصلحت نظام
باسلام، اگر احتمال مي‌دادم انتقادات دلسوزانه‌ام از عملكرد و مواضع حضرت‌عالي در جريان انتخابات دهم رياست‌جمهوري و متعاقب آن، تا اين حد اطرافيان تأثيرگذارتان را برافروخته ‌سازد كه به نام آن عزيز و به ظاهر تحت عنوان دفاع از "مردان تاريخ‌ساز " ساختار شكني كنند شايد در اقدامم تأملي مضاعف مي‌كردم.
بدون ترديد هدف از يادآوري برخي نكات، صرفاً پاسداري از شخصيت حضرت‌عالي به عنوان سرمايه انقلاب بود، اما اكنون جوابيه دوم به آن چه خدمتتان نگاشته بودم، نتيجه‌اي به مراتب ناخوشايندتر از جوابيه اول را در معرض قضاوت اهل نظر قرار مي‌دهد. هرچند مرقومه اخير فاقد هرگونه امضايي است و صرفاً عنوان "دفتر نشر معارف انقلاب " را ذيل آن دارد، اما حتي اگر توسط افرادي غير از حضرت عالي يا آقامحسن (مسئول دفتر نشر، به عنوان ناشر انحصاري آثار شما) تنظيم شده باشد علي‌القاعده بدون اذن و تأييد نهايي ارسال نشده است.
خوانندگان در مطلع اين جوابيه مي‌خوانند: "براي ثبت در تاريخ، مستند و متقن به مطالبي كه در لواي نقد منتشر كرده‌ايد جواب مي‌دهيم " و انتظارشان دريافت پاسخي در شأن شخصيتي بزرگ به انتقادات يك نويسنده است، اما متأسفانه به فاصله چند سطر با اين جمله مواجه مي‌شوند كه: "جناب سليمي‌نمين پيش از ورود به بحث، از انتخاب ادبياتي ساختار شكن- نه از شما- از همه خوانندگان پوزش مي‌طلبيم چون از قديم‌الايام گفته‌اند: چون سروكار تو با كودك فتاد هم زبان كودكي بايد گشاد "
اين كه چرا بايد براي بيان مطالبي مستند و متقن در پاسخ به نويسنده‌اي كه بسيار ناچيز و خرد جلوه‌گر مي‌سازيم به ساختارشكني در ادبيات اهل فكر و نظر پرداخته شود، خود گوياي نكته‌هاي بسيار است؛ ساختارشكني و توسل به ادبيات تحقير و خفيف‌سازي براي اثبات بي‌اساس بودن نقد نويسنده‌اي كه به خود جرئت انتقاد از بزرگي را داده است، نه تنها منزلت و قوت منطقي را به نمايش نمي‌گذارد، بلكه صرفاً سركوب منتقد را با اتكا به چماق مدرن تداعي مي‌كند كه البته بايد توجه داشت اين سخيف‌سازي بردي هم نخواهد داشت، زيرا اولين تناقضي كه - به فرض باور داشتن كودكانه بودن نقد ناقد- هنگام مطالعه اين جوابيه به ذهن متبادر مي‌شود، صدور دو جوابيه از سوي بزرگ مورد نقد واقع شده، است. علي‌القاعده سخني كودكانه از سوي فردي "مريض و ... " هيچ صاحب انديشه‌اي را متأثر نخواهد ساخت و دليلي براي برانگيخته‌شدن خشم و توهين باقي نمي‌گذارد. احتمال ديگر كه بعد از تأمل در محتواي جوابيه دوم تقويت مي‌شود، اين كه ضعف استدلال تنظيم‌كنندگان جوابيه با هتك اعتبار و حيثيت منتقد، لاپوشاني شده است. البته ممكن است خواننده، اعتراف نويسندگان جوابيه درباره خود را بر اساس اصل "اقرار العقلا علي‌ انفسهم جايز " بپذيرد، اما در پذيرش نسبت كودكي به ناقد تأمل خواهد كرد.
جناب آقاي هاشمي‌رفسنجاني! هرگز از شأن و منزلت حضرت عالي كاسته نمي‌شد اگر با سعه صدر و بزرگوارانه به نقد پاسخ مي‌داديد، همان‌گونه كه هتك اينجانب از سوي اطرافياني كه از شما به صورت ويژه سود مي‌برند مرا كوچك و حقير نخواهد ساخت و نزد نكته‌سنجان، ادعاي تحمل فكر مخالف (كه اين روزها شعار آن گوش‌ها را بسيار مي‌نوازد) در عمل محك خواهد خورد. اگر كسي كه سه دهه در اين كشور در عرصه رسانه‌ تلاش كرده و نشريات مهمي را مديريت نموده است نتواند دلسوزانه انتقادي را مطرح سازد، چه انتظاري مي‌توان در زمينه اصلاح ناهنجاري‌ها داشت؟ بدون شك بسياري از ضعف‌ها در جامعه امروز ما به حواشي و اطرافيان شخصيت‌هاي مورد احترام و بامنزلت كشور باز مي‌گردد. آيا بدون اجازه نقد به دلسوزان دادن مي‌توان ضمن حفظ سرمايه‌هاي انساني مانع از تداوم حاشيه‌هاي امن براي سوءاستفاده كنندگان شد؟
اينجانب همان‌گونه كه در نامه قبلي متذكر شدم، حضرت‌عالي را به‌حق فردي توانمند و با سوابق درخشان در مسير مبارزات ملت ايران براي نيل به استقلال مي‌دانم و اين اعتقاد خود را در عمل و در شرايطي كه برخي مؤتلفان سياسي‌تان در تقابل قدرت، تهمت‌هايي همچون دست داشتن در ترور آقاي سعيد حجاريان، دخالت در فوت مرحوم حاج‌احمدآقا، هدايت قتل‌هاي زنجيره‌اي و ... را در سطح مطبوعات زنجيره‌اي مطرح مي‌ساختند در دفاع از حضرت‌عالي به اثبات رسانده‌ام، حال چگونه است كه نمي‌توانم كوچكترين نقدي، آن هم بسيار محترمانه، در مورد مواضع كنوني جناب‌عالي داشته باشم؟ به گواه آرشيو روزنامه تهران‌تايمز (در دوران مديريت اينجانب) به تك‌تك شايعات گسترده‌اي كه به منظور نابود سازي شخصيت حضرت‌عالي در ابتداي به روي كار‌ آمدن جريان دوم خرداد مطرح مي‌شد پاسخ داده شده است، حال كدام خصوصيت اطرافيان شما امروز موجب مي‌شود تا فرق "انتقاد از موضع اصلاح " با "تخريب " تميز داده نشود و منتقدي دلسوز، بي‌رحمانه آماج حملات غيرمنصفانه قرار گيرد؟! اجازه بدهيد با اين پرسش از حضرت‌عالي كه "آيا براي اصلاح برخي ضعف‌هاي چشمگير در اطرافمان راهي جز فراهم آوردن بستري براي طرح منطقي و مستند انتقادات وجود دارد؟ " به اين مقدمه پايان دهم و به بررسي جوابيه بپردازم.
جناب آقاي هاشمي‌رفسنجاني! از توهين‌هاي تأسف‌بار كه گذر كنيم اطرافيان حضرت‌عالي براي اثبات تناقض در انتقادات اينجانب، در اولين فراز از جوابيه خود آورده‌اند:
"اگر حوصله مطالعه مثنوي هفتاد من كاغذ خويش را داشته باشيد، درمي‌يابيد كه تناقض، اصول گفتاري و نوشتاري شما به ويژه در آن نامه است، توجه فرماييد:
1- به روش سوفسطائيان، سخن از مهندسي كلان رهبري در هدايت جامعه كرده‌ايد [به ميان آورده‌ايد] "تا هركس متناسب با توانمندي‌هايش به جايگاهي برسد كه ملت از قابليت‌هايش سود حداكثري ببرد " و در ادامه با تفسير به رأي و تحريف بسياري از واقعيت‌ها (كه در ادامه به آنها اشاره مي‌شود) خطاب به آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني مي‌نويسيد: "رفتار سياسي حضرت‌عالي به روشني نشان مي‌دهد كه حاضر نيستيد به اين مولفه تن دهيد. " عدم صداقت در جملاتي كه براساس حب و بغض بر قلم جاري مي‌شود، موجب مي‌گردد در چند سطر پس از آن در تاييد ولايت‌مداري نامزدي كه شما نشست و برخاست آن [وي] را در راستاي تقويت ولايت مي‌دانيد، بنويسيد: "رهبري به رياست‌جمهوري، قبل از مناظره متذكر مي‌شوند كه نامي از افراد برده نشود، اما به هر دليل (احتمالاً دليلي فوق‌ تذكر ولايت) احمدي‌نژاد از افرادي به عنوان خطاكاران مهم ياد مي‌كند. " (پاسخ، ص2)
ذكر چند نكته در ارتباط با اولين تناقضي كه به نامه انتقادي اينجانب به حضرت‌عالي نسبت داده شده، ضروري است؛ اولاً اين فراز حتي به لحاظ دستور زبان فارسي داراي اشكالات چشمگير است (برخي از آنها داخل كروشه اصلاح شده است) تا چه رسد به برخورداري از منطقي قوي! ثانياً به فرض حفظ امانت در نقل قول‌ها، اين دو بخش كه مربوط به دو فرد مستقل از يكديگر است چه ربط منطقي‌اي با هم دارند؟ ثالثاً تهيه‌كنندگان محترم اين پاسخ، ادعايي را مطرح مي‌سازند كه با مواضع به ثبت رسيده از اينجانب كاملاً در تعارض است. بنده نه تنها از همه عملكردهاي آقاي احمدي‌نژاد دفاع نكرده‌ام و نمي‌كنم، بلكه با انتقاداتم از بحث ايشان در مورد اسرائيل در ابتداي دوره اول رياست‌جمهوري، انتصاب افرادي ناهمخوان با اصول‌گرايي و نامقبول در ميان مردم (همچون آقايان كردان، مشايي، رحيمي و...) موجب رنجش دولتمردان كنوني از خود شده‌ام؛ البته عالم سياست عالم نسبيت‌هاست و از اين رو آقاي احمدي‌نژاد را به طور نسبي بر نامزدهاي رياست‌جمهوري مورد حمايت حضرت‌عالي ارجح دانستم؛ بنابراين نه تنها چنين باوري ندارم كه "نشست و برخاست " ايشان در راستاي تقويت ولايت است، بلكه به طور جدي معتقدم جناب آقاي رئيس‌جمهور بعضاً متأثر از متملقان استقرار يافته در اطرافشان دچار توهماتي مي‌شود كه برخي بزرگان كاملاً در آن گرفتار آمده‌اند. رابعاً اينجانب در اين جمله از آقاي احمدي‌نژاد به دليل عدم توجه به توصيه مشفقانه رهبري انتقاد كرده‌ام، به همين دليل نيز تنظيم‌كنندگان جوابيه براي اين كه بتوانند مطلب مورد نظر خود را استخراج كنند دست به تحريف آشكار جمله نقل شده زده‌اند، حال آن‌كه در ابتداي جمله سلاخي شده به صراحت از عملكرد آقاي احمدي‌نژاد در نام بردن از افراد در مناظره انتقاد كرده‌ام: "اگر براي رشد جامعه- به عنوان موثرترين تضمين كننده سلامت آن- ارزش لازم را قائل باشيم برخي خطاها را تحمل مي‌كنيم. مگر ممكن است انتخاباتي با چنين ابعاد گسترده‌اي مديريت شود و هيچ خطايي در آن رخ ندهد؟ همان‌طور كه اشاره شد، حتي رهبري به رياست‌جمهوري قبل از مناظره متذكر مي‌شوند كه نامي از افراد برده نشود، اما به هر دليل آقاي احمدي‌نژاد همچون آقاي موسوي از افرادي به عنوان خطاكاران مهم ياد مي‌كند. " (وراي نمودها و نمادها، دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران، چاپ سوم، شهريور 88، ص40) متأسفانه اين جمله، تحريف شده تا ثابت شود كه از كنار بي‌توجهي آقاي احمدي‌نژاد به رهنمود رهبري گذشته‌ام (هرچند كه اگر چنين هم بود هيچ‌گونه ارتباطي به انتقاد از جناب‌عالي نمي‌توانست داشته باشد)، همچنين برخورد احترام‌آميز با افراد و نام آقاي موسوي نيزاز جملة نقل شده، حذف گرديده است. قابل توجه اين كه در چند فراز ديگر نامه نيز اينجانب به خطاي آقاي احمدي‌نژاد در مناظرات اشاره داشته‌ام: "البته نحوه بيان مسائل از جانب آقاي احمدي‌نژاد خالي از اشكال نبود "... "بدون شك هيچ يك از نامزدهاي انتخابات رياست‌جمهوري دهم (اعم از كانديداي مورد حمايت حضرت‌عالي و كانديداي رقيب) در تبليغات انتخاباتي خود عاري از لغزش نبودند. " (همان، ص29)
حال با وجود صراحت در انتقاد از آقاي احمدي‌نژاد چگونه تصور شده است كه با تحريف مي‌توان تناقض تراشيد (آن هم بي‌ارتباط)؟! مگر جامعه صرفاً يافته‌ها و برداشت‌هاي خود را محدود به مطالعه مطالب و ادعاهاي اطرافيان حضرت‌عالي خواهد كرد؟
تهيه‌كنندگان جوابيه در چارچوب دومين تناقص‌يابي در نامه انتقادي اينجانب به حضرت‌عالي، مدعي‌اند:
"2- با استفاده تحريف‌آميز از اقدامات آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني از سال 60 تا 76، خطاب به ايشان چنين مي‌نويسيد: "فرد محوري محسوسي كه مي‌توان در شما سراغ گرفت خساراتي را متوجه انقلاب كرده است. " اما در سطري ديگر ناخودآگاه از زبان رهبري معظم انقلاب، آن هم در پايان 8 سال رياست‌جمهوري آيت‌الله هاشمي‌‌رفسنجاني مي‌نويسيد: "رئيس‌جمهوري محترم، (آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني) حقاً و انصافاً عمر و زندگي خود را چه پيش از انقلاب و چه بعد از آن وقف اسلام كرده و در تمامي مسئوليت‌هاي سنگيني كه تاكنون برعهده داشته، منشأ خدمات بزرگ و ارزنده‌اي بوده‌اند و بي‌ترديد بعد از پايان رياست‌جمهوري نيز در مسؤوليت‌هاي بزرگ ديگري كه به عهده مي‌گيرند، وجود ايشان براي نظام اسلامي و انقلاب و كشور بسيار نافع و ارزشمند خواهد بود. " آيا تناقض از اين آشكارتر مي‌شود كه آيت‌الله خامنه‌اي در چند جمله كوتاه از كسي كه شما ايشان را براي انقلاب اسلامي "مخرب! " مي‌دانيد با كلمات تأكيدي "حقاً "، "انصافاً " "چه پيش از انقلاب "، "چه پس از انقلاب "، "در تمامي مسؤوليت‌هاي سنگين "، "تاكنون "، "خدمات ارزنده "، "بي‌ترديد " و ،... تمجيد و تقدير كنند؟!! (جوابيه، ص2)
جناب آقاي هاشمي‌رفسنجاني! متأسفانه جوابيه‌نويسان حضرت‌عالي به اصول بديهي مناظره قلمي پايبند نبوده‌اند. اولاً اين جمله كه "شما ايشان را براي انقلاب اسلامي "مخرب " مي‌دانيد. " حقيقت خارجي ندارد و چون "مخرب " در گيومه آمده كاملاً تحريف است. ثانياً جمله: "فرد محوري محسوسي كه مي‌توان در شما سراغ گرفت، خساراتي را متوجه انقلاب كرده است " عين جمله بنده نيست و اشاره صريح به خدمات ارزشمند جناب‌عالي، عامدانه از ميان آن حذف شده است؛ براي درك توانمندي اطرافيانتان در جعل واقعيت‌هاي آشكار، اصل جمله را مرور مي‌كنيم: "اجازه دهيد به عنوان فردي دلسوز خدمتتان عرض كنم با مروري گذرا بر رخدادهاي سه دهه گذشته، فرد محوري محسوسي را مي‌توان در شما سراغ گرفت كه در كنار خدمات شايسته و ماندگارتان خساراتي را نيز به جهت اين خصيصه بارز متوجه انقلاب كرده است. " (وراي نمودها و نمادها، دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران، چاپ سوم، شهريور 88، ص22) البته خوانندگان قضاوت خواهند كرد كه چه اطرافيان صديقي را در ذيل قدرت و جايگاهتان رشد داده‌ايد. ثالثاً: مگر نمي‌شود فردي هم خدمات ارزنده‌اي داشته باشد و هم مسبب خسارت گردد؟ بر چه اساسي به كمك تحريف، اين دو جمله با هم متناقض ارزيابي شده‌اند؟ رابعاً چرا هيچ‌گونه اشاره‌اي به اين مسئله نمي‌شود كه رهبري با اين تجليل و وعده كه از رئيس‌جمهور بعد از پايان دوره‌اش در جاي مهم ديگري استفاده خواهد شد از كدام زياده‌خواهي اطرافيان جناب‌عالي پيشگيري كردند. افكار عمومي هرگز فراموش نخواهد كرد كه اين اعلام نظر رهبري بعد از دو بار مقابله با حركت فراقانوني براي ماندگاري در قدرت اجرايي، ناديده گرفتن قانون اساسي و بي‌محتوا ساختن جمهوريت، صورت گرفت و براي آرام كردن جرياني كه اراده معطوف به قدرت و تكريم دارد تنها راهي بود كه با كم هزينه‌ترين شكل، تلاش‌ها را براي مادام‌العمري كردن رياست‌جمهوري خنثي نمايد. خامساً‌ در طول سه دهه گذشته شخصيت‌هاي برجسته‌تر از جناب‌عالي و با خدمات بسيار شايسته‌تر در قبل و بعد از انقلاب به دليل فردمحوري سرنوشتي يافتند كه ديگر امكان خدمت به ملت براي آنان ميسور نبود. اجازه بدهيد در ادامه به اين مسئله بيشتر پرداخته شود.
سومين تناقض ادعايي جوابيه‌نويسان حضرت‌عالي در نامه اينجانب چنين است:
"3- ترجيع‌بند شما در اين نقد و همه مطالبي كه به عنوان نقد منتشر مي‌كنيد "فردمحوري " آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني در برخورد با مسايل و برنامه‌هاي اداره جامعه است، اما به بهانه چرايي و چگونگي مشرف ‌شدن نمايندگان به حج از ايشان مي‌پرسيد: "چرا مجلس شوراي اسلامي قوانين دقيقي براي مرتفع ساختن اين معضل وضع نكرد تا ستادهاي حج و بعثه رهبري تبديل به اقامت‌گاه‌هاي مجلل زيارتي براي مسئولان باشد؟! " كجاي اين جملات دليلي بر فرد محوري آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني است؟ عدم وضع قانون منع سفر نمايندگان به حج يا عدم اقامت مسؤولان كشور در بعثه رهبري؟ " (جوابيه، ص3)
جناب آقاي‌ هاشمي‌رفسنجاني! گويا اطرافيان حضرت‌عالي آگاهانه نخواسته‌اند به اصل مطلب، يعني مخالفت با نظر امام مبني بر عدم تعطيلي مجلس به بهانه سفر حج، توجه كنند؛ لذا با اين تغافل اولاً صدر و ذيل عبارت طرح شده با يكديگر ارتباطي پيدا نمي‌كنند. ثانياً همچون ساير نقل قول‌ها از نامه انتقادي اينجانب اين جمله نيز با تحريف بيان شده است. اصل جمله چنين است: "چرا مجلس شوراي اسلامي قوانين دقيقي براي مرتفع ساختن اين معضل وضع نكرد تا جايي كه هر ساله در موسم حج، كشور به صورت نيمه‌تعطيل درمي‌آمد و امور مربوط به جامعه و مردم براي نزديك به يك ماه مسكوت مي‌ماند و به تدريج ستادهاي حج و بعثه رهبري تبديل به اقامتگاه‌هاي مجلل زيارتي براي مسئولان شد. " (وراي نمودها و نمادها، دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران، چاپ سوم، شهريور88، ص21)
خوانندگان توجه خواهند داشت كه در سال 61 امام به صراحت مي‌فرمايند به بهانه حج مجلس تعطيل نشود: "الان چند روز است كه به من مكرر گفته شده است كه دارد مملكت براي اين توجهي كه دارند به سفر حج، فلج مي‌شود. وكلاي مجلس مي‌خواهند همه مشرف شوند؛ 140 نفر يا بيشتر مشرف بشوند. البته عذر دارند مي‌گويند آقاي هاشمي‌ فرموده‌اند كه اين تعطيلي آنهاست، لكن ما فكر اين را بكنيم كه ما امروز تعطيلي داريم؟... آقايان توجه كنند! خودشان همه دانشمند هستند، همه توجه به مسائل دارند كه البته بعضي مسائل ديگر هست، من نمي‌خواهم بگويم كه موجب نگراني است... " (صحيفه‌ امام، مجموعه آثار امام خميني، مؤسسه نشر و تنظيم آثار، چاپ سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، سال 1379، جلد شانزدهم، صص5-464)
جناب آقاي هاشمي! حضرت‌عالي در خاطرات خويش، فرمايشات امام را اين‌گونه روايت مي‌كنيد: "سه‌شنبه 9 شهريور... نمايندگان مجلس، فرماندهان سپاه، سفرا و كارداران و ائمه جمعه پاوه با امام ملاقات داشتند. من مقداري صحبت كردم و سپس امام صحبت كردند و از تصميم جمع زيادي از نمايندگان و مسئولان در خصوص مسافرت به مكه انتقاد كردند. لابد عده‌اي منصرف خواهند شد. " (پس از بحران، كارنامه و خاطرات هاشمي‌رفسنجاني در سال 1361، دفتر نشر معارف انقلاب، سال 1380، چاپ دوم، ص236) صرف‌نظر از اين كه در اظهارات امام بحث تعطيل نشدن مجلس مطرح است و مقدم نداشتن امور شخصي بر امور ملت، اما در اين روايت صرفاً انتقاد از تصميم جمع زيادي از نمايندگان مطرح شده است، با اين وجود حضرت‌عالي پيش‌بيني مي‌كنيد "لابد عده‌اي منصرف خواهند شد " و در خاطرات روز بعد خويش استدلال مي‌كنيد چون بيش از 80 نفر از نمايندگان به حج واجب مشرف خواهند شد چاره‌اي جز تعطيلي نداريم، و سپس به نقل آن‌چه در صحن علني عنوان كرده‌ايد مي‌پردازيد: "من با صراحت گفتم كه اگر حج واجب باشد هيچكس حق ممانعت را ندارد؛ آقاياني كه واجب است مكه بروند، حتماً بروند و جلويشان گرفته نشود، خودشان هم نمي‌توانند منصرف شوند چون وظيفه است و اگر با رفتن آقايان امكان ادامه كار مجلس نيست بعضي آقاياني كه در كشور هستند در محلهاي انتخاباتي‌شان و يا در جبهه و يا در جاهاي ديگري كه امروز حضورشان نياز است خدمت كنند و برنامه‌تان را بهم نزنيد ". (همان، ص237، پاورقي)
اگر فرض را بر اين بگذاريم كه ولايت فقيه نمي‌تواند در حد يك مدير عادي مانع از تعطيلي يكي از اركان كشور شود و با سفر هشتاد نماينده، مجلس از اكثريت مي‌افتاد (كه شما نيز اين مسئله را با "اگر " بيان كرده‌ايد) سؤال اين‌ است كه چرا نظر امام سال بعد به اجرا درنمي‌آيد تا جايي كه حضرت‌عالي در سال 62 خود زبان به اعتراض مي‌گشاييد، اما هرگز اقدامي براي جلوگيري از تعطيلي مجلس به عمل نمي‌‌آوريد؟ "مجلس از امروز تا دهم مهرماه تعطيل است. بسياري از نمايندگان به مكه مي‌روند؛ كار خوبي نيست. تبعيض است و بدنامي دارد. " (آرامش و چالش، كارنامه و خاطرات هاشمي‌رفسنجاني در سال 1362، به اهتمام مهدي هاشمي، دفتر نشر معارف انقلاب، سال 1381، ص257)
جمله‌اي كه اطرافيان حضرت‌عالي دست به تحريف آن زده‌اند در اين رابطه بود كه قطعاً ديگر در سال 62 بحث حج واجب مطرح نبوده است وگرنه نمي‌گفتيد: "تبعيض است و بدنامي دارد ". چرا به خاطر جلوگيري از اين بدنامي، فرمان امام را در سال بعد اجرا نكرديد؟ آيا به عنوان رياست ‌مجلس نمي‌توانستيد كمترين اقدامي براي رفع دغدغه‌هاي امام انجام دهيد؟ چرا مجلس سال بعد نيز همچون سال 61 برخلاف نظر صريح امام تعطيل مي‌شود تا "بسياري از نمايندگان " به حج مشرف شوند؟ آيا بر بي‌توجهي به انتقاد پدر دلسوزي چون امام در ارتباط با تعطيل كردن مجلس، جز فردمحوري مي‌توان نام‌ ديگري نهاد؟!
جناب آقاي هاشمي‌رفسنجاني! تهيه‌كنندگان جوابيه در چهارمين تناقض‌تراشي به شيوه غيراصولي خود ادامه داده‌اند و مي‌نويسند:
"4- از يك سو برنامه‌هاي قائم‌مقامي آيت‌الله منتظري را تلاش دشمنان انقلاب براي رهبرسازي در عرض رهبري مي‌دانيد و از سوي ديگر تلاش ارادتمندان انقلاب براي كاستن از نگراني خطري كه نظام نوپاي جمهوري اسلامي را به خاطر بروز بيماري قلبي امام(ره) تهديد مي‌كند نكوهش مي‌كنيد و در ادامه، براي توجيه اين تناقض آشكارا مي‌نويسيد: "جناب آقاي هاشمي! در اين ميان جناب‌عالي با هر دو طيف ارتباط داشتيد!! " (جوابيه، ص3)
در اين زمينه نيز بايد گفت تحريف، اساس تناقض‌تراشي واقع شده است. اولاً هرگز تلاش جمع ارادتمندان انقلاب براي مطرح ساختن آقاي منتظري به عنوان رهبر آينده مورد نكوهش قرار نگرفته، بلكه صرفاً بي‌توجهي جناب‌عالي به دستور امام مورد نقد واقع شده است: "از سوي ديگر، طيفي از ارادتمندان انقلاب بعد از بروز بيماري قلبي امام و بستري شدن ايشان دچار نگراني‌هاي عديده‌اي براي استمرار نظام نوپاي جمهوري اسلامي شدند؛ لذا طبيعي بود كه به منظور اطمينان‌بخشي به مردم درباره نهاد رهبري به چاره‌انديشي بپردازند. " (وراي‌ نمودها و نمادها، دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران، چاپ سوم، شهريور 88، ص24)
اينجانب اقدام دلسوزان انقلاب و برنامه‌هاي افرادي چون سيدمهدي هاشمي براي طرح آقاي منتظري را دو مقوله جدا از يكديگر ارزيابي كرده‌ام كه يكي با هدف تقويت انقلاب و ديگري به منظور رهبرسازي در عرض امام معرفي شده است، اما در اين بين امام در آستانه برگزاري مجلس خبرگان به حضرت‌عالي پيام مي‌دهند كه با چنين انتخابي مخالفند. آن چه در نامه اينجانب مورد انتقاد واقع شده و مورد نكوهش قرار گرفته، مكتوم داشتن نظر رهبري و عدم انعكاس آن حتي به شخصيت‌هاي بسيار نزديك به امام است. همه شخصيت‌هايي كه آن‌ روز عضو مجلس خبرگان بودند و اقدام به بيان خاطرات خويش نموده‌اند به صراحت اعلام داشته‌اند كه اگر قبل از تشكيل اجلاس خبرگان از نظر امام مطلع مي‌شدند هرگز به آقاي منتظري رأي نمي‌دادند؛ به عبارت ديگر درست است كه ارادتمندان انقلاب تصور مي‌كردند با گزينه‌اي چون آقاي منتظري مي‌توانند برخي نگراني‌ها را برطرف سازند، اما امام با آگاهي از فتنه‌گري‌هاي افرادي چون مهدي هاشمي در اطراف آقاي منتظري صلاح نمي‌دانستند با چنين انتخابي اين جريان تقويت شود؛ از سوي ديگر مايل نبودند در آن مقطع مسائل اطرافيان آقاي منتظري را عمومي سازند، به همين دليل مخالفت خود را به صورت خصوصي به حضرت‌عالي كه عضو هيئت رئيسه خبرگان بوديد منعكس كردند: "آقاي محمدي‌گيلاني به دفتر آمد و پيام امام را درباره برنامه مجلس خبرگان آورد... گفت كه امام با انتخاب آقاي منتظري "براي جانشيني رهبر " موافق نيستند. " (اميد و دلواپسي، كارنامه و خاطرات هاشمي‌رفسنجاني در سال 1364، دفترنشر معارف انقلاب، سال 1387، ص312) با اين وجود سران قوا و حتي آيت‌الله مشكيني (رئيس مجلس خبرگان كه در قم سكونت داشتند) را در جريان قرار نداديد، بلكه همان‌گونه كه اشاره شد، شخصاً به ديدار امام رفتيد تا نظر ايشان را تغيير دهيد كه توفيقي نيافتيد: "شب خدمت امام رفتم و راجع به پيام ايشان در مورد مجلس خبرگان مذاكره كرديم. نگرانند كه تعيين آيت‌الله منتظري به عنوان رهبر آينده، باعث عداوت و كارشكني رقباي ديگر شود. " (همان، ص314) اما همان‌گونه كه خاطرات آيت‌الله محمدي‌گيلاني روشن مي‌سازد نگراني امام از مسائل اساسي‌تري بود؛ پاسخ ندادن ايشان به تبريك مجلس در اين زمينه و عدم واكنش به گزارش انتخاب آقاي منتظري در ملاقات با اعضاي خبرگان به وضوح واقعيت را روشن مي‌سازد. آقاي گيلاني همچنين مي‌گويد: "روزي آقاي هاشمي در حضور جمعي گفت: من بعد از ظهر رفتم خدمت امام، امام فرمودند: "موضوع قائم‌مقامي آقاي منتظري را فردا مطرح نكن. " گفتم: چرا؟ ما در اجلاسيه قبل به آقايان گفته‌ايم كه ايشان را به عنوان قائم‌مقام مطرح كنيم. فرمود "نه! يكي از دوستان آمده و چنين گفته... " گفتم: "ما اعلام كرده‌ايم. نمي‌شود... " (سنجه انصاف، محمدي‌ري‌شهري، به نقل از سخنراني محمدي‌گيلاني، سازمان چاپ ونشر دارالحديث قم، سال 1386، ص18) اين مقاومت جناب‌عالي در برابر نظر امام كه بعد‌ها هزينه فراواني را بر انقلاب تحميل كرد و موجب ريزش بخش قابل توجهي از نيروهاي انقلاب شد صرفاً به اين دليل بود كه علاوه بر جايگاهتان در ميان دلسوزان انقلاب، تلاشي نيز براي حفظ موقعيت سياسي‌تان در جمع نيروهاي ناهمخوان با امام و انقلاب داشتيد؛ از اين‌رو - همان‌گونه كه ذكر شد- با قاطعيت رهبري در برابر سيدمهدي هاشمي همراه نبوديد. اراده معطوف به قدرت، چنين رويه سياسي را منطقي جلوه‌گر مي‌سازد، اما ما از امام آموختيم كه اگر نزديكترين فرد به ما نيز به قانون و اصول تن نداد در مقام انتخاب بين وي و اصول بدون هيچ‌ ترديدي در كنار اصول قرار گيريم.
جناب آقاي هاشمي‌رفسنجاني! تهيه‌كنندگان جوابيه در پنجمين فراز ضمن اشاره به عناوين برخي اظهارات حضرت‌عالي كه سياست‌هاي تبليغاتي عليه آقاي احمدي‌نژاد را جهت مي‌داد و در نامه انتقادي اينجانب آمده بود، مي‌نويسند:
با اين جمله كه "شما عليه يك كانديدا از هيچ حركتي فروگذار نبوديد!!! " نقض كننده فرازي از نامه آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني به مقام معظم رهبري دانسته‌ايد كه گفته بود: "در رسانه‌ها مطلبي به نفع يا ضرر افراد و جريان‌هاي درگير در انتخابات نگفته‌ام " اما كم حافظه‌بودن وادارتان مي‌كند براي همه شواهد خويش مطالب متناقض بياوريد، چون بلافاصله مي‌نويسيد: "البته حق طبيعي حضرت‌عالي است كه به عنوان شخصيتي مؤثر در انقلاب اسلامي نسبت به روند امور جامعه اظهارنظر فرماييد و در قبال آنچه به زعم خويش نامناسب مي‌پنداريد، واكنش نشان دهيد. " (جوابيه، ص3)
در اين زمينه بايد عرض كرد ظاهراً جوابيه‌نويسان محترم با معناي تناقض چندان آشنا نيستند؛ زيرا مستندات فراوان كه در نامه انتقادي‌ام به نمونه‌هايي از آن اشاره شد، در رد ادعاي دخالت نداشتن جناب‌عالي در انتخابات و سخن نگفتن به نفع يا ضرر افراد و جريان‌هاي درگير در انتخابات، بود. اگر چنين ادعاي خلاف واقعي آن‌هم در نامه به رهبري مطرح نمي‌شد، فعاليت پيرامون انتخابات حق طبيعي همه آحاد جامعه است، اما از يك‌سو نقش محوري در يك جريان ايفا كردن و از سوي ديگر تكذيب فعاليت‌هاي گسترده آشكار و پنهان، جاي انتقاد دارد. جناب‌عالي به منظور محق جلو‌ه‌گر ساختن خود در نگارش نامه‌اي تند به رهبري به بهانه توهين آقاي احمدي‌نژاد به خانواده‌تان مدعي مي‌شويد در حالي‌كه هيچ اقدامي له يا عليه نامزدهاي انتخاباتي نكرده‌ايد مظلومانه مورد هجمه تبليغاتي قرار گرفته‌ايد. پذيرش چنين ادعاي بزرگي از سوي جامعه مستلزم آن بود كه از يك‌سو بسياري از اخبار منتشر شده در رسانه‌هاي نزديك به شما از آرشيوها معدوم گردد (كه به تعدادي از آن ها اشاره كرده بودم) و از سوي ديگر حمايت‌هاي متنوع حضرت‌عالي، تك‌تك اعضاي خانواده‌تان، احزاب سياسي مرتبط و ... از رقباي آقاي احمدي‌نژاد جملگي ناديده گرفته شود. مجدداً تاكيد مي‌كنم ورود به عرصه فعاليت‌هاي انتخاباتي حق همه شهروندان است، اما اگر وارد مبارزه انتخاباتي شديم و سخناني به ناحق گفتيم و در مقابل سخناني به ناحق شنيديم فرياد "وا اسلاما " سر ندهيم، به ويژه اگر در سخن به ناحق گفتن بر ديگران سبقت گرفته باشيم. به راستي چرا بايد خود را تافته جدا بافته‌اي بپنداريم و به خود اجازه هر نوع سخن گفتن بدهيم و در مقابل، اگر ديگران سخني بگويند اساس امور را بر هم زنيم؟! انتخابات يك مبارزه سياسي بسيار فشرده است كه در آن خطا نيز صورت مي‌گيرد. اگر مايل نبوديد مورد تعرض قرار گيريد علي‌القاعده نبايد به اين وسعت خود را در انتخابات درگير مي‌كرديد؛ بنابراين بين "فعاليت انتخاباتي را حق حضرت‌عالي دانستن " و بيان اين كه "چرا فعاليت‌هاي خود را كتمان مي‌كنيد " نه تنها تناقضي نيست، بلكه صرفاً خلاف گفتن به رهبري و مردم، مسئله‌ مورد انتقاد در آن فراز از نامه بود.
جناب آقاي هاشمي‌رفسنجاني! ششمين رويكرد تهيه‌كنندگان جوابيه براي تناقض‌يابي در نامه انتقادي اينجانب چنين است:
"هشدار آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني درباره انزواي روحانيت " را بزرگ‌نمايي و تلاش ايشان براي ضربه زدن به دولت احمدي‌نژاد مي‌دانيد و در ادامه دچار تناقض عظيم گفتاري مي‌شويد و از "ضعف چشمگير دولت نهم در برقراري ارتباط با گروه‌هاي مرجع، به ويژه روحانيت " سخن مي‌گوييد. " (جوابيه، ص4)
همان‌گونه كه اشاره رفت، يا جوابيه‌نويسان با معني تناقض آشنا نيستند يا براي ملكوك جلوه‌گر ساختن نقد به هر شيوه‌اي دست مي‌يازند. در اين زمينه اين سؤال مطرح شده بود: "اگر از حضرت‌عالي به عنوان يك روحاني برجسته پرسيده شود كه چرا از يك سو از بسياري از كساني كه تضعيف روحانيت را به صورت هدفمند و سازمان يافته در برنامه كار خود قرار داده‌اند تحت عنوان يك حزب سياسي حمايت مي‌كنيد و از ديگر سو به بزرگ‌نمايي ضعف‌هاي دولت نهم در اين زمينه مي‌پردازيد، چه پاسخي خواهيد داشت؟ " (وراي نمودها و نمادها، دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران، چاپ سوم، شهريور88، ص35)
متأسفانه به اين پرسش‌ اساسي پاسخي داده نشده است، در حالي كه بسياري از دلسوزان نظام از گسترش چتر حمايتي جناب‌عالي بر سر جرياناتي كه در صدد تضعيف روحانيت، بلكه تضعيف جايگاه اسلام در جامعه‌اند، انتقاد دارند. حتي متأسفانه در زمان حاكميت يافتن همين جريان در بعد از دوم خرداد بر كشور كه امام مورد بدترين حملات قرار گرفت هرگز اين نگراني در شما بروز نيافت. جريان سياسي غرب‌گرا خاطراتي براي آقاي منتظري تنظيم كرد كه در آن بدترين تهمت‌ها و نسبت‌هاي دروغ به بنيان‌گذار انقلاب و ستون روحانيت صورت گرفت، اما هرگز چنين هشداري را در آن زمان از جانب جناب‌عالي شاهد نبوديم. اما اكنون ضعف دولت آقاي احمدي‌نژاد را در برقراري ارتباط با گروه‌هاي مرجع، به ويژه روحانيت، آنچنان بزرگ‌نمايي مي‌كنيد كه گويا اراده‌اي براي تضعيف هدفمند روحانيت در كشور وجود دارد. آيا اگر كسي بپرسد چرا در برابر برنامه يك جريان سياسي كه سعي مي‌كند خودش را به شما نزديك نشان دهد سكوت مي‌كنيد، اما به بزرگ‌نمايي ضعف دولت كه صرفاً متوجه ارتباط با روحانيت نيست، بلكه همه گروه‌هاي مرجع را در برمي‌گيرد مي‌پردازيد، دچار تناقض است؟
اما در بند هفتم، جوابيه‌نويسان محترم نتوانسته‌اند بدخواهان خارج از نظام را با تشكل‌هاي داخلي از يكديگر تميز دهند، لذا فاصله زماني كليد خوردن فعاليت‌هاي هريك را تناقض پنداشته‌اند و مي‌نويسند:
"در جايي نوشته‌ايد: "بدخواهان اين كشور پس از مطالعه نامه شما خود را براي سوءاستفاده از شرايط فراهم آمده آماده ساختند " و چند سطر پايين‌تر نوشتيد: "البته بايد اذعان داشت كه برخي افراد و تشكل‌ها از ماه‌ها قبل براي احتمالات مختلف خود را آماده ساخته بودند " اين "آماده ساختن‌ها " مربوط به چه مقطعي بود؟!! (جوابيه،ص4)
صرف‌نظر از اين‌كه هر دو فراز سخن اينجانب تحريف گشته و بخش‌هايي از آن به دلخواه حذف شده است (ظاهراً عدم پاي‌بندي به امانت‌داري، رويه‌اي غيرقابل انفكاك از اطرافيان شماست) بدون شك نامه تند حضرت‌عالي به رهبري به بهانه دفاع از فرزندانتان بدخواهان اين مرز و بوم را به اين جمع‌بندي رساند كه شكافي در درون نظام جمهوري اسلامي ايجاد شده است؛ لذا فرصت را براي ضربه زدن به حكومتي كه سال‌هاست در صدد براندازي آنند مغتنم شمردند و نيروهاي وابسته به خود را فعال ساختند؛ قطعاً از طريق شبكه‌هاي خارجي مطلع شديد كه بلافاصله پس از نامه شما كه در آن پيش‌بيني آتش و دود را در خيابان‌ها نموده بوديد هم شبكه‌هاي صهيونيستي انگيزه يافتند و هم عوامل اجير شده آنان همچون حزب دمكرات‌، مجاهدين خلق و ... فعاليت خود را شدت بخشيدند. اين خطاهاي فاحش سياسي كه ريشه در برتري دادن حريم‌هاي كاذب بر اصل انقلاب دارد، حتي بهانه‌اي براي قرابت‌هاي ناهمگون فراهم ساخت، متأسفانه برخي فرزندان و وابستگان به شما و تشكل‌هاي سياسي كه از ماه‌ها قبل از انتخابات، ساز و كاري براي احتمال شكست پيش‌بيني كرده بودند با اعمال غيرقانوني و دور از انتظار خودشان بستر مناسبي براي تحركات بدخواهان كشور فراهم ساختند؛ تأسف‌بارتر آن كه حضرت‌عالي ابتدا ترجيح داديد از درآميختگي نيروهاي خطاكار داخلي با نيروهاي بدخواه خارج از نظام جلوگيري نكنيد و موضعي در برابر آن اتخاذ نكرديد تا زماني كه دستور كار نيروهاي خارج از نظام در تظاهرات روز قدس بر همگان روشن شد.
نويسندگان محترم در بند هشتم جوابيه، مرقوم داشته‌اند:
"8- در لابلاي نامه خواسته يا ناخواسته در تناقضي ديگر به مسؤولان كشور هم كنايه مي‌زنيد كه مي‌توانند به اشارت همه چيز را عوض كنند. از يك طرف مي‌نويسيد: "صرفاً انتقاد رهبري از عملكرد آقاي احمدي‌نژاد مي‌توانست شرايط را تغيير دهد ". و از طرف ديگر مي‌نويسيد: "اقدام مورد درخواست شما از رهبري در سه روز مانده به انتخابات چه ارتباطي با مردم داشت؟ " (جوابيه، ص3)
جناب آقاي هاشمي‌رفسنجاني! آيا زمان آن نرسيده است كه در عملكرد افرادي كه برايتان جوابيه تهيه مي‌كنند، دقت و در آن شك كنيد؟ در جوابيه‌اي كه به نام دفتر آثار شما تهيه شده حتي يك جمله اينجانب با حفظ امانت نقل نشده است. بدون شك چنين اطرافياني نه تنها شأن و منزلت حضرت‌عالي را ارتقا نخواهند داد بلكه به آن لطمه جدي وارد مي‌سازند. لطفاً به اصل جمله توجه كنيد: "توجيه نگارش چنين نامه‌اي صرفاً در يك حالت متصور است و آن اين كه بر اساس نظرسنجي‌ها، حضرت‌عالي عن‌قريب همه سرمايه‌گذاري و اعتبار سياسي خود را از دست رفته مي‌ديديد؛ لذا انتظار داشتيد با نامه‌اي شديداللحن، رهبري را وادار سازيد عليه آقاي احمدي‌نژاد موضعي اتخاذ كند كه معادله انتخابات را برهم زند؛ چرا كه از اين ديدگاه صرفاً انتقاد رهبري از عملكرد آقاي احمدي‌نژاد مي‌توانست شرايط را تغيير دهد، اما آيا تحقق چنين انتظاري با تهديد رهبري به مواجه شدن با شورش‌هاي خياباني ممكن بود؟ " (وراي نمودها و نمادها، دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران، چاپ سوم، شهريور 88، ص38)
قطعاً پاسخ اينجانب به اين سؤال منفي است، اما اطرافيان حضرت‌عالي تصور ديگري داشتند؛ لذا بعد از ناكامي از اين طريق از شب پنج‌شنبه با پخش شايعه‌اي به طور شبكه‌اي و گسترده چنين جلوه دادند كه رهبر شفاهاً اعلام موضع كرده‌اند. تأمل و توجه در مفاد شايعه پخش شده تا حدودي اهداف مورد نظر را روشن مي‌سازد: "رهبر معظم انقلاب ضمن دلجويي از حجت‌الاسلام‌والمسلمين هاشمي‌رفسنجاني فرمودند مردم در مرحله‌اي هستند كه بايد خودشان معروف را از منكر تشخيص بدهند. اميد است مردم با رأي خود جواب دروغ‌گويان و كساني كه به سرمايه‌هاي نظام توهين‌ كردند را بدهند. " فراگيري انتشار اين شايعه سازمان يافته از طريق فضاي مجازي، پيامك و... به حدي بود كه دفتر رهبري ناگزير از واكنش شد. متن تكذيبيه منتشر شده در رسانه‌ها در اين زمينه بدين شرح است: "در پي شايعات مطرح شده در خصوص پاسخ رهبر معظم انقلاب به نامه حجت‌الاسلام والمسلمين هاشمي‌رفسنجاني، يك مقام آگاه در دفتر مقام معظم رهبري ضمن تكذيب اين شايعه اعلام داشت: هيچ پاسخ شفاهي يا كتبي به اين نامه از سوي معظم‌له داده نشده است. " (پنج‌شنبه 21 خرداد 88)
هرچند اين سناريو با تكذيب به هنگام دفتر رهبري ناكارآمد شد، اما اهداف اوليه را از انتشار نامه كاملاً روشن ساخت؛ زيرا زماني كه با تهديد نتيجه مورد نظر حاصل نگشت "فريب " با استفاده از قدرت شبكه سازماني و رسانه‌اي در دستور كار قرار گرفت تا محكوميت آقاي احمدي‌نژاد به نوع ديگري رقم بخورد. قطعاً اصرار اطرافيان حضرت‌عالي بر كسب چنين دستاوردي به هر طريق با علم به جايگاه ولايت در ميان مردم صورت مي‌گرفت و اگر نبود چنين ارزيابي‌اي از جامعه، نه شما چنين خطايي مرتكب مي‌شديد كه نامه تهديدآميزي به رهبري بنگاريد و نه اطرافيانتان با استفاده از شبكه قدرتمند تدارك ديده شده به پخش چنين شايعه‌اي مبادرت مي‌كردند.
اما در مورد جمله استفهامي اين فراز بايد عرض شود به هيچ‌وجه مراد آن نيست كه نامه جناب‌عالي ارتباطي با مردم نداشته است، بلكه همان‌گونه كه از محتواي ساير سؤالات به وضوح آشكار مي‌شود مراد آن است كه با انتشار علني نامه به رهبري چه هدفي را در رابطه با مردم دنبال كرده‌ايد.
جناب آقاي هاشمي‌رفسنجاني! بخش دوم جوابيه بدين موضوع اختصاص دارد كه بنده زبان به توهين گشوده‌ام. جوابيه‌نويسان براي اثبات چنين ادعايي ابتدا تلاش كرده‌اند با ضمير خواني، انتقادات مرا كه با حفظ حرمت جناب‌عالي صورت گرفته بود زيرسؤال ببرند، سپس مطالب ناگفته‌اي را به اينجانب نسبت ‌دهند:
"شايد با علم به غلبه ضمير ناخودآگاه بر سخن گفتن با مبادي آداب در خويش، اين‌گونه پوزش‌طلبي‌هاي مكرر را معبري براي گذشتن از مين‌هاي نيش زبان‌ها در ميدان آلوده‌اي بدانيد، كه در قالب نامه‌نگاري فراهم ساخته‌ايد، اما مطمئناً واژگان و عباراتي چون "شلخته "، "عدول از اصول " و "فردمحوري " در فرهنگ شما در زمره تعريف و تمجيد نمي‌گنجد و بالاتر از آن آيا "لجام گسيختگي " در فرهنگ شما صفتي مؤدبانه است؟ حاشالله كه موصوف كردن اطرافيان آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني به اين صفت و در مقابل، خود را مؤدب دانستن با هم سازگاري ندارد. " (جوابيه، ص4)
قطعاً اذعان داريد كه "فردمحوري " صفت نامقبولي است، اما به كاربردن آن حتي در مورد شخصيت‌ها اگر همراه با ادله باشد صرفاً انتقادي سازنده است و هرگز توهين به حساب نمي‌آيد.
همچنين تذكر در مورد عدول از اصول هرگز تاكنون در عرف سياسي توهين محسوب نشده است. اما در مورد واژه‌هاي "شلخته " و "لجام گسيختگي " اجازه مي‌خواهم براي مشخص شدن ميزان صداقت اطرافيانتان، جايگاه اين عبارات را در جملات اينجانب مرور كنيم: "قبل از ورود به مباحث مطرح شده در نامه حضرت‌عالي، ابتدا لازم مي‌دانم بر اين نكته تاكيد ورزم كه قاطبه دلسوزان اين مرز و بوم، شما را فردي توانمند و با سوابق درخشان در مسير مبارزات ملت ايران براي نيل به استقلال مي‌دانند، اما در كنار اين قوت‌ها، به ويژه در دوران تصدي پست‌هاي اجرايي، ضعف‌هايي نيز عملاً در معرض ديد مردم قرار گرفته است كه البته منحصر به حضرت‌عالي نبوده است. ملت در سه دهه پشت سر گذاشته شده، برخي سياسيون را در عرصه حكومت‌داري و اداره جامعه مبتلا به نوعي كم توجهي رو به رشد به مباني اعتقادي و اصول و ارزش‌ها يافت، يا متقابلاً برخي متدينين و پاي‌بندان به مباني را در درك پيچيدگي‌هاي سياسي ضرورت‌هاي حكومتي داراي ضعف ارزيابي كرد، همچنين برخي روحانيون و متصديان امور اجرايي را در زمينه حراست از اموال عمومي، غيرمنضبط و شلخته شناخت. " (وراي نمودها و نمادها، دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران، چاپ سوم، شهريور 88، ص17) همان‌گونه كه ملاحظه مي‌فرماييد، از عبارت "شلخته " صرفاً يك بار در نامه انتقادي اينجانب استفاده شده، آن هم بدون اشاره به فرد خاصي، و اين نيز واقعيتي است كه برخي متصديان امور و روحانيون در مراقبت از سرمايه‌هاي عمومي، غيرمنضبط و شلخته ارزيابي مي‌شوند. همچنين در مورد عبارت "لجام گسيختگي " براي پي بردن به هنر اطرافيانتان مناسب است جمله مربوطه را مرور كنيم: "جناب آقاي هاشمي‌رفسنجاني! متاسفانه سكوت حضرت‌عالي در برابر گرايش اطرافيانتان به سرمايه‌داري لجام گسيخته، كه جهان سرمايه‌داري سرعقل آمده سال‌هاست دست‌كم به ظاهر از آن دوري جسته است، شاخص نگران كننده‌اي به حساب مي‌آيد. " (همان، ص44) قضاوت خواهيد فرمود كه چرا "سرمايه‌داري لجام گسيخته " به "لجام گسيختگي " تبديل شده است؛ در نامه اينجانب اين صفت از آن سرمايه‌داري قرون هجده و نوزده ميلادي عنوان شده است و گرايش اطرافيانتان را به اين‌گونه سرمايه‌داري نگران كننده دانسته‌ام، اما ياران صديق حضرت‌عالي براي اين كه نامه انتقادآميز مرا غيرمؤدبانه وانمود سازند، "سرمايه‌داري لجام گسيخته " را به "لجام گسيختگي " تبديل و سپس مرا متهم كرده‌اند كه: "حاشالله كه موصوف كردن اطرافيان آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني به اين صفت و در مقابل، خود را مؤدب دانستن با هم سازگاري ندارد ". اگر اين‌گونه عملكردهاي اطرافيانتان را مورد مطالعه دقيق قرار مي‌داديد آنان اجازه نمي‌يافتند رابطه شما را با نيروهاي دلسوزتان با توسل به ترفندهاي مختلف تيره سازند. اگر اين حجاب‌ها وجود نمي‌داشتند قطعاً حضرت‌عالي انتقاد تلخ دلسوزان را بر تملق‌هاي شيرين ترجيح مي‌داديد.
جناب آقاي هاشمي‌رفسنجاني! تهيه‌كنندگان جوابيه در بخش ديگري براي بي‌ارتباط جلوه‌گر ساختن اجزاي محتواي نامه انتقادي اينجانب مي‌نويسند:
"اولاً از كل افاضات در نامه 27 صفحه‌اي شما در مقياس كتابي كه منتشر كرده‌ايد، فقط چند صفحه مربوط به نامه مورد اشاره بوده است، ثانياً به عنوان پژوهشگر مسايل سياسي، روشن نفرموده‌ايد كجاي موضوعات حج نمايندگان، قائم‌مقامي آيت‌الله منتظري، دانشگاه آزاد اسلامي، اصلاح قانون اساسي، مصوبات مجلس شوراي اسلامي، حسن روحاني، آيت‌الله طاهري و ده‌ها موضوع ديگر به نامه آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني به مقام معظم ‌رهبري مربوط است!؟ " (جوابيه، ص5)
اجازه مي‌خواهم در اين بخش، بعد از روشن شدن اين واقعيت تلخ كه همه آن چه به عنوان تناقض و توهين به اينجانب نسبت داده شده بود كاري هنرمندانه از سوي اطرافيان حضرت‌عالي بود، در پاسخ به سؤال طرح شده، وارد بحث مبنايي‌تري ‌شوم. اذعان خواهيد كرد ملتي داراي بصيرت سياسي خواهد شد كه از رخدادهاي تاريخي تجربه لازم را كسب كند، همچنين تحليل دقيق شخصيت‌هاي سياسي و احزاب و گروه‌هاي تأثير‌گذار بر روند جامعه بدون شناخت ويژگي‌ها و خصوصيات آن‌ها ممكن نخواهد بود؛ لذا براي شناخت اين نيروهاي مؤثر در تعيين سرنوشت كشور مي‌بايست عملكردهاي آنان در مقاطع مهم مورد بررسي دقيق قرار گيرد. بدون چنين شناختي قادر نخواهيم بود دلايل و چرايي موضع‌گيري‌هاي جديد آن‌ها را به خوبي درك كنيم. اگر به لحاظ تبار شناسي تاريخي كميت‌گرا باشيم نقد كيفي را برنمي‌تابيم. متأسفانه همان‌گونه كه از خاطره‌نگاري حضرت‌عالي برمي‌آيد همواره مسائل را به گونه‌اي مبهم مي‌گوييد تا بتوانيد برحسب ضرورت زماني، عمق را خودتان تعريف كنيد، اما برخلاف اين رويه، يعني رويه در سطح نگه داشتن جامعه براي مصادره نتايج مطلوب به نفع خويش، با كسب اجازه از محضرتان در آن نامه انتقادآميز به ريشه‌يابي خود محوري در مرقومه شما به رهبري پرداختم؛ زيرا برخلاف آن‌چه ادعا شد، هرگز آن مرقومه شديداللحن در آستانه انتخابات ربطي به زيرسؤال رفتن اعضاي خانواده حضرت‌عالي در مناظره نداشت؛ زيرا در اين صورت به كسي كه خطايي مرتكب شده بود بايد تندي مي‌شد، نه به شخصيتي كه حتي قبل از برگزاري مناظره از آقاي احمدي‌نژاد خواسته بود نامي از افراد نبرد. بسياري از صاحب‌نظران با توجه به شناخت تاريخي از شما معتقدند هدف از اقدام غيرمنطقي و تهديد آشكار رهبري مطالبه‌اي بود تا سرمايه‌گذاري حضرت‌عالي در انتخابات دهم را به نتيجه مورد نظر برساند. اين خواسته براساس خصلت فردمحورانه، قابل توجيه خواهد بود كه مسبوق به سابقه نيز است. در جريان مخالفت حضرت امام با تعطيلي مجلس براي رفتن نمايندگان به حج از آن‌جا كه تصميم حضرت‌عالي زير سؤال رفته بود نه تنها در سال 61 (كه سفر 80 نفر از نمايندگان براي حج واجب بهانه قرار گرفت) بلكه در سال 62 نيز كه ديگر هيچ بهانه‌اي وجود نداشت مجلس براي رفتن اكثريت نمايندگان به حج تعطيل شد. همچنين يك روز قبل از تشكيل مجلس خبرگان، امام براي حضرت‌عالي پيام فرستاد كه با انتخاب آقاي منتظري به عنوان رهبر آينده مخالف است، اما شما بدون در جريان قرار دادن ساير سران قوا و اعضاي هيئت رئيسه مجلس خبرگان نزد امام رفتيد تا نظر ايشان را تغيير دهيد، حتي بعد از اين‌كه موفق به اين كار نشديد باز هم ديگر عزيزان و ياران نزديك امام و به طور كلي طيف ارادتمندان انقلاب را در جريان نظر امام قرار نداديد و در نتيجه خسارت سنگيني به كشور وارد آمد. آيا دليل امر جز اين بود كه جناب‌عالي، هم با طيف ارادتمندان انقلاب بوديد و هم با طيفي كه گرداگرد آقاي منتظري جمع شده بودند و بنا داشتند از ايشان براي ضربه زدن به امام بهره گيرند، مراوده داشتيد؟ متأسفانه صرفاً براي حفظ اين رابطه، هم به درايت پدري دلسوز بي‌توجهي شد و هم حاصلي تأسف‌بار علاوه بر انقلاب حتي براي خودتان رقم خورد، در حالي كه از نگاه شما صرفاً تأكيد بر اين گزينه، نقش محوري‌تان را در ارتباط با دو طيف حفظ مي‌كرد.
دانشگاه آزاد از جمله مصاديق بارز ديگري است كه حاكميت نگاه فردمحورانه در مديريت آن به خوبي متجلي است. اين‌كه برخي معتقدند حضرت‌عالي به هيچ‌وجه به چرخش قدرت معتقد نبوده‌ايد در حفظ آقاي جاسبي نزديك به سه دهه، نمود عيني يافته است. حتي اگر چنين مديري دچار لغزش‌هاي عديده نشده بود مصالح جامعه حكم مي‌كرد تا افراد بيشتري توانمندي‌هاي خود را نشان دهند. الگوي مديريت مادام‌العمري علاوه بر ايجاد بستر براي مفسده‌هاي گوناگون، امكان رشد را از ديگران مي‌گيرد. آن‌چه در اين ميان براي نيروهاي دلسوز جامعه قابل پذيرش نبود اين‌كه حضرت‌عالي حتي بعد از اطلاع از تخلفات مديري كه منصوب نموده بوديد بر حفظ او پافشاري كرديد و آقاي جاسبي با جسارت تمام و با اتكا به حمايت‌هاي ويژه در برابر نظارت مجلس و هيئت تحقيق و تفحص ايستاد، اما هرگز به وي يادآور نشديد كه قانون را بايد پاس داشت و مجلس فوق همه امور است. خود بهتر مي‌دانيد در ميان افرادي كه در مقام انتقاد از تخلفات آقاي جاسبي برآمده بودند و عاقبت بسيار ناگواري براي آنان رقم خورده بود برخي افراد مورد اعتماد حضرت‌عالي وجود داشتند، اما با وجود درخواست‌هاي مكرر براي اطلاع از آن‌چه بر سر امثال آقاي خواجه‌پيري (استاندار شما در دوران رياست‌جمهوري و معاون مالي - اداري اسبق آقاي جاسبي) آمد، از اين كار پرهيز نموديد. براي نمونه، در ارديبهشت سال 87 طي نامه محرمانه‌اي به خدمتتان ضمن اشاره به ملاقاتتان با اعضاي برجسته اتحاديه انجمن‌هاي دانشجويان اروپا ـ واحد انگليس ـ و بيان سوابق غيرقابل دفاع آقاي جاسبي در اين كشور قبل از انقلاب مرقوم داشتم: "اكنون ربع قرن از مديريت آقاي جاسبي بر دانشگاه آزاد مي‌گذرد و حضرت‌عالي تنها عضو هيئت مؤسس اين دانشگاه در آن سال (انتصاب) هستيد كه بر صحت برداشت اوليه خود از اين فرد پاي مي‌فشاريد؛ لذا بر خود وظيفه مي‌دانم شمه‌اي از مديريت ايشان را به اطلاع برسانم؛ به ويژه درباره شيوه‌هاي... كه براي ساكت ساختن مديران منتقد به عملكردهاي خلاف آقاي جاسبي به كار گرفته مي‌شود. رايج بودن روشهاي ... آنچنان رعب و وحشتي ‌بر اين محيط علمي حاكم ساخته كه احدي را جرئت مطلع ساختن تصميم‌سازان عاليرتبه كشور از واقعيت‌ها نيست. در صورت تمايل حضرت‌عالي آمادگي دارم تا به صورت مكتوب برخي جزئيات مسائل دانشگاه را در اين زمينه خدمتتان ارائه دهم. البته ترجيح مي‌دهم حضرت‌عالي خود برخي از كساني را كه حيثيت و آبروي آنان با ... مورد تهديد و هتك قرار گرفته تا براي هميشه ساكت شوند به حضور بپذيريد و حديث دردناك رمز بقاء آقاي جاسبي در مديريت را دريابيد. از جمله كساني را كه براي اين امر خدمتتان توصيه مي‌كنم آقاي خواجه‌پيري معاون سابق ايشان است. اين منتقد عملكرد رياست دانشگاه- كه قطعاً به خوبي او را مي‌شناسيد- بعد از مواجه شدن با پرونده‌سازي...، براي حفظ آبروي خويش خاموش گشته و ... اميد آنكه تحقيق غيرآشكار حضرت‌عالي موجب شود تا دستكم بعد از نزديك به سه دهه، برخيرخواهي بهترين برادران عضو اتحاديه انجمنهاي اسلامي (اروپا واحد) انگليس واقف گرديد. " (نامه شماره 01/1463 مورخ 7/2/87)
همچنين از اقدامات غيرانساني عليه فرزندم براي آن كه تحت فشار قرار گيرم و از پيگيري تخلفات اين مدير حضرت‌عالي دست بردارم، مطلعيد. يكي از معاونان معزز مجمع تشخيص مصلحت نظام كه شناختي از فرزندم ـ كه بدون هيچ گناهي تحت فشار قرار گرفته بودـ داشت، آقاي طاهري، رئيس دانشكده ايشان را در علوم تحقيقات نزد خود فراخواند و از وي خواست تا علت ايجاد مزاحمت‌هاي مكرر را باز گويد كه از پاسخ‌گويي اجتناب شد. وقتي از او پرسيده شد كه آيا اين دانشجو از نظر درسي يا انضباطي مشكلي دارد، آقاي طاهري گفته بود: نه، از اين جهات بسيار از او راضي هستيم؛ بعد از اصرارهاي فراوان در نهايت، ايشان به صراحت اذعان مي‌كند آقاي جاسبي از من خواسته است تا زمينه اخراج وي را فراهم آورم. بعد از اطلاع از اين امر، اينجانب تلفني به فرزند شما (آقا محسن) اطلاع دادم و درخواست نمودم از معاون محترم مجمع تشخيص مصلحت تحقيق كنيد. اضافه نمودم توسل به اين شيوه‌هاي غيرانساني براي ساكت نمودن يك منتقد، زيبنده نظام‌ اسلامي نيست؛ ايشان نيز اين مطلب را ظاهراً تأييد كردند و قول دادند به حضرت‌عالي منعكس سازند، اما گويا بعدها اطرافيان شما، تماس و تذكر مرا ناشي از ضعف تلقي كردند و با مخدوش نمودن ليسانس (كه آن هم در دانشگاه آزاد سپري شده بود) جواني را به كينه از پدر، از سال دوم كارشناسي ارشد اخراج نمودند. آيا انتظار داريد مردم با مشاهده اين واقعيت‌هاي تلخ، الگوي حضرت‌عالي را در مديريت كشور پذيرا باشند؟ اطرافيان شما چون نمي‌توانند به تكذيب تذكر به حق رهبري در مورد عدم حمايت از كسي كه دستكم برخي از اموال عمومي را از آن خود ساخته، بپردازند متوسل به شيوه‌ مطايبه و تحقير مي‌شوند:
"مطمئناً اگر چنين تذكري واقعيت داشته باشد، در محضر جنابعالي نبوده است. اين‌گونه كه جناب عالي سخن مي‌گوئيد گويي رهبري، بسياري از نگفته‌ها را به شما مي‌گويند و در واقع شما يارغار ايشان هستيد. " (جوابيه، ص8)
يا قبل از آن به صورت تحقيرآميزي افاضه مي‌فرمايند:
"اگر كسي از جايگاه شما در اين كشور آگاهي نداشته باشد با خواندن نامه شما به اين نتيجه مي‌رسد كه رهبري بسياري از مسائل سري و فوق سري را با شما در ميان مي‌گذارد. " (جوابيه، ص7)
آيا نازل يا رفيع بودن جايگاه اينجانب در كشور به صحت و سقم خبر مي‌تواند مرتبط باشد؟ البته اينجانب هيچ‌گاه براي خود شأني قائل نبوده‌ام، اما تصور مي‌كنيد هنوز هم مي‌توان با توسل به ادبياتي با نگاه فرادستي و فرودستي افكار عمومي را از درك واقعيت‌ها دور كرد؟ آيا مردم نخواهند گفت نويسنده و ناقد، هر شأني كه داشته باشد مهم نيست، در مورد صحت و سقم خبر نظر دهيد. اگر درست مي‌گويم بفرماييد چرا همچنان از مديري متخلف دفاع مي‌كنيد و اگر سخنم منطبق بر واقعيت نيست به صراحت آن‌ ر‌ا تكذيب ‌كنيد.
جناب آقاي هاشمي‌رفسنجاني! ديگران نيز مي‌توانند به همين شيوه متوسل شوند، اما آيا رشدي از ناحيه آن متوجه جامعه خواهد شد؟ حضرت‌عالي در سخنراني اخيرتان در مشهد فرموديد: "پيامبر (ص) خصوصي به حضرت علي (ع) مطالبي را فرمودند و صدور روايتي را كه آن روز در خطبه خواندم خيلي اهميت دارد كه مي‌گويم چگونه صادر شد. پيامبر(ص) به حضرت علي (ع) گفتند: از طرف خداوند حق ولايت داري ولي اگر مردم قبول كردند اداره كن و اگر قبول نكردند خود را تحميل نكن و بگذار هرگونه كه مي‌خواهند جامعه خود را اداره كنند " (روزنامه جمهوري اسلامي،ص13، 25/9/88) به اين فرمايش شما دو نوع پاسخ مي‌توان داد؛ يكي از موضع تحقير - كه ادبيات فرازطلبان است - و بگوييم: "جناب آقاي هاشمي‌رفسنجاني! شما به گونه‌اي سخن مي‌گوييد كه گويا يارغار پيامبر اكرم بوده‌ايد و از گفتگوي خصوصي آن حضرت با امام علي(ع) اطلاع داشته‌ايد ". به طور قطع اين روش ناپسند نه به يافته‌هاي جامعه كمكي خواهد كرد و نه بر بصيرت آن خواهد افزود. روش ديگر آن است كه بگوييم اين فرمايش پيامبر بزرگوار اسلام مربوط به قبل از بيعت مردم با علي(ع) است. عقلاً و شرعاً تا مردم به كسي رأي نداده‌اند نمي‌تواند حكومت كند، اما زماني كه اكثريت مردم قدرت خود را از طريق بيعت يا رأي تفويض كردند، با كارشكني اقليت قطعاً نبايد ميدان را خالي كرد، كما اين كه مولاي متقيان بعد از بيعت مردم در برابر زياده‌طلبي برخي ياران نزديك پيامبر ايستادند و با آنان جنگيدند. مولا هيچ ترديد به خود راه ندادند كه به مقابله با سپاه همسر پيامبر بپردازند، لشكر خوارج را كه در درك رهبري امام عاجز بودند، اما پيشاني‌هايي نقش بسته از جاي مهر داشتند، با قاطعيت سركوب كنند و ...
اين سخن بعد از برگزاري انتخاباتي كه 85 درصد مردم در آن مشاركت كرده‌اند و با رأي خود بيعت با نظام را به ثبت رسانده‌اند آيا جايي دارد؟ آيا منطقي است اگر جمعي از ياران ناكام انقلاب در انتخابات، با بخشي از 15 درصدي كه هرگز با نظام نبودند، پيوند خوردند و در خيابان‌ها به صورت غيراصولي و غيرقانوني قدرت‌نمايي كردند، صحنه براي آنان خالي شود؟ آيا اين معني احترام به رأي مردم و برداشت صحيح حضرت‌عالي از توصيه پيامبر(ص) به علي(ع) است؟ خوشبختانه امروز ماهيت پيوند نامقدس با آن درصدي كه نه اعتقادي به اسلام دارند و نه مصالح عمومي، استقلال و سرفرازي اين مرز و بوم برايشان اهميتي دارد، كاملاً مشخص شده است و حضرت‌عالي كه ماه‌ها حاضر نبوديد حساب خود را از آنان جدا سازيد بعد از اهانت صريح به تصوير امام، حركتشان را محكوم كرديد. مگر همين تركيب ناهمگون از ابتداي حركت‌هاي خياباني همه اصول انقلاب و ميراث امام را تخريب نمي‌كرد؟ چرا در آن ايام رأي و نظر آنان را تا آن حد قابل اعتنا مي‌دانستيد كه توصيه به تبعيت از رهنمود پيامبر(ص) به امام علي(ع) داشتيد، اما امروز كه كار به جسارت به تصوير انجاميده و درك واقعيت‌ها براي همگان آسان‌تر شده است، رأي آنان را نه تنها غيرقابل اعتنا مي‌دانيد، بلكه محكوم نيز مي‌كنيد؟
سؤال ديگر اين‌ كه اگر حضرت‌عالي واقعاً توصيه پيامبر(ص) به امام علي(ع) با شرايط كنوني منطبق مي‌بينيد، صرف‌نظر از خودتان، چرا وقتي عدم برخورداري برخي مديران منصوبتان از حمايت مردم به وضوح روشن شد آنان را كنار نگذاشتيد؟ به عنوان مثال، آقاي جاسبي در رقابت انتخاباتي حتي به تعداد كارمندان دانشگاه آزاد و خانواده‌هايشان رأي نياورد (نمي‌گويم به تعداد دانشجويان، اساتيد و خانواده‌هايشان) چرا نفرموديد حال كه اين مدير از هيچ‌گونه اعتماد عمومي برخوردار نيست بهتر است جاي خود را به فرد موجه‌تري بدهد؟ اما بعد از اين كه ملت در يك انتخابات قابل مباهات، بازگشت اطرافيانيان را به قدرت اجرايي به صلاح نديد با اتكا به حركت‌هايي غيرقانوني و آرايي غيرهمگون انتظار داشتيد قانون ناديده گرفته شود و زياده‌خواهي‌ها بر كشور تحميل گردد؟
همچنين پرسيده شده است كه طرح بحث تلاش براي تغيير قانون اساسي چه ارتباطي با نامه حضرت‌عالي به رهبري داشته است؟ مگر اين تلاش، نمونه تاريخي نگاه فردمحورانه اطرافيان حضرت‌عالي را به وضوح در معرض قضاوت همگان قرار نمي‌دهد؟ يك سال مانده به پايان دو دوره رياست‌جمهوري شما، نغمه شومي ابتدا از سوي معاون حقوقي و پارلماني -آقاي عطاءالله مهاجراني- سرداده شد مبني بر اين كه مناسب است براي بهره‌مندي از توانمندي‌هاي غيرقابل انكار آقاي هاشمي‌رفسنجاني قانون اساسي تغيير كند و محدوديت بيش از دو دوره برداشته شود. به فاصله كوتاهي همه طرفداران شما همچون آقاي عبدالله نوري، آقاي حسن روحاني، آقاي طاهري اصفهاني و ... اين موضوع را پي گرفتند و آن را تبديل به يك "مطالبه‌ جرياني " نمودند. قطعاً اين زياده‌خواهي غيرقانوني اگر جنبه عملي پيدا مي‌كرد همچون مديريت دانشگاه آزاد، يك رياست‌جمهوري مادام‌العمري نيز مي‌داشتيم، اما رهبري بعد از سه بار مخالفت صريح توانستند اين زياده‌خواهي را مهار نمايند. آن‌چه گرايش فرد محوري را بيش از پيش روشن مي‌ساخت اين‌كه حتي بعد از مخالفت رهبري، دوستانتان در مصاحبه‌ها و مقالاتشان اصرار ورزيدند كه در آينده حتي در خارج از جايگاه رياست‌جمهوري، حضرت‌عالي فرد دوم كشور خواهيد بود. متأسفانه چه در مورد زياده‌خواهي اول كه جمهوريت را از ماهيت تهي مي‌كرد و چه در مورد زياد‌ه‌خواهي دوم كه در مغايرت كامل با قانون اساسي بود (زيرا بر اساس قانون اساسي، رئيس‌جمهوري فرد دوم كشور است) هيچ مخالفتي از شما به ثبت نرسيده است. مناسب بود در اين جوابيه دستكم بعد از سال‌ها، عدم رضايت حضرت‌عالي از چنين زياده‌خواهي‌هايي كه انحراف از قانون اساسي كشور را دنبال مي‌كرد، منعكس مي‌گشت. بنابراين آن‌چه مي‌تواند خودمحوري‌هاي امروز را كه موجب شد انتخاباتي با اين عظمت بر ملت ايران تلخ شود به خوبي ريشه‌يابي كند، بازگشت به گذشته و مورد مداقه قرار دادن ابعاد و تأثيرات نامطلوب اين ويژگي است. اين خودمحوري در جريان اعلام نظر صريح امام مبني بر مخالفت با تعطيلي مجلس، مانعي بر سر راه تدبير رهبري براي جلوگيري از رشد دنياگرايي در ميان مسئولان ايجاد كرد، همچنين توانست خطر حاكميت جرياني را كه نه به امام و نه حتي به آقاي منتظري اعتقادي داشت، با قائم‌مقامي ايشان جدي سازد و در نهايت امام با هزينه بسيار بالايي توانستند اين تهديد را دفع كنند. جالب اين‌كه امروز نيز به جاي پذيرش خطا در اين زمينه، منتقد از سوي جوابيه نويسان متهم به ناديده گرفتن عزم جمعي ياران انقلاب در زمينه انتخاب آقاي منتظري به عنوان رهبر آينده مي‌شود و مي‌نويسند:
"7 اسفند 1360: آقايان نخست‌وزير و سران ديگر بودند، از بحث‌هايي كه داشتيم، رسيدگي به انتخابات مجلس خبرگان و انتخاب رهبري يا شوراي رهبري بود كه بيشتر توافق روي شخص آقاي منتظري بود و به تصميماتي رسيديم (ص495، عبور از بحران) " (جوابيه، ص9)
ظاهراً اين عزيزان تصور مي‌كنند با تكرار اين موضوع كه آيت‌الله خامنه‌اي، آيت‌الله موسوي‌اردبيلي و ديگران در جريان طرح كردن آقاي منتظري به عنوان رهبر آينده بودند مي‌توانند دغدغه‌ رهبري انقلاب را كه صرفاً يك روز قبل از اجلاس در سال 64 به حضرت‌عالي ابلاغ شد ناديده بگيرند، حال آن كه با استناد به روايات شما و آقاي محمدي‌ري‌شهري (به نقل از آقاي گيلاني) كاملاً مشخص است كه هيچ‌كس ديگري غير از مرحوم احمدآقا در جريان اين مخالفت نبوده است. جوابيه‌نويسان در اين زمينه دست به جوسازي ديگري نيز زده‌اند:
"اولاً‌ به حاج‌احمدآقا خميني(ره) تهمت زده‌ايد كه ايشان علي‌رغم ميل امام(ره) سعي مي‌كرد چنين وانمود كند كه امام خواهان قائم‌مقامي آيت‌الله منتظري هستند. البته چنين اتهاماتي به احمدآقا و بيت امام تازگي ندارد. نجاست ظرف غذاي حاج‌آقا مصطفي و گل‌انداختن صورت حاج حسن آقا در جكوزي از نمونه‌هاي قديم و اخير است. " (جوابيه، ص9)
خواننده‌اي كه مي‌تواند به سهولت در مقام مقايسه آن‌چه در آن نامه انتقادي در مورد مرحوم سيداحمدآقا مطرح شد و اين جملات برآيد، به خوبي درمي‌يابد كه براي فرار از پاسخ‌گويي به انتقادات، چه شيوه‌هايي به كار رفته است. براي درك اين مطلب تنها عبارتي را كه در آن نامي از احمدآقا برده شده است مرور مي‌كنيم: "امام از فراهم شدن و تقويت زمينه حاكميت اين جريان پرمسئله بر امورات كشور از طريق انتخاب آقاي منتظري به شدت نگران بودند. با وجود اين نگراني بحق امام، شما بعد از اطلاع از نهي ايشان حتي سران قوا را در جريان قرار نمي‌دهيد، بلكه صرفاً روز قبل از جلسه خبرگان در نشستي با احمدآقا (به اين دليل كه ايشان نيز با نظر شما كاملاً‌ همراه بود) در مورد نظر امام مذاكره مي‌كنيد كه اين بدين معناست كه امام همچنان بر مخالفتشان باقي بودند: "عصراحمدآقا آمد و راجع به برنامه مجلس خبرگان در خصوص رهبري آقاي منتظري و نظر امام مذاكره كرديم " (اميد ودلواپسي، كارنامه و خاطرات هاشمي‌رفسنجاني در سال 64، دفتر نشر معارف انقلاب، سال 1387، ص316) "
اين عبارت نيز دقيقاً منطبق بر نظر شخص حضرت امام بيان شده بود: "امام، گله‌هاي سوزاني از آقاي منتظري را آغاز كرد كه كجا چه كرده و كجا چه...! و اضافه فرمود: "احمدهم از او دفاع مي‌كند! از منزل سيدمهدي هاشمي دست‌نويس‌هاي او را آورده‌اند. من ديدم نامه‌هاي آقاي منتظري از نوشته‌هاي مهدي هاشمي الهام گرفته! " (سنجه انصاف، محمدي‌ري‌شهري، به نقل از سخنراني محمدي‌گيلاني، سازمان چاپ و نشر دارالحديث قم، سال 1386، صص16 الي 18) بنابراين "احمد هم از او دفاع مي‌كند " عين جمله امام است و هيچ‌گونه مطلبي به آن اضافه نشده است؛ حال خواننده مي‌ماند كه تكرار اين نظر صريح امام چه ارتباطي به "نجاست ظرف غذاي حاج‌آقا مصطفي و گل انداختن صورت حاج‌حسن آقا " دارد؟ اين‌گونه تمسك جستن به مسائل انحرافي در كنار هتك شخصيت، صرفاً اوج استيصال در برابر نقد منتقد را به نمايش مي‌گذارد.
ادعاي خلاف واقع‌ ديگر جوابيه‌نويسان اين است كه در نامه انتقادي اينجانب، حضرت‌عالي عامل نفوذ بيشتر باند مهدي هاشمي در بيت آقاي منتظري مطرح شده‌ايد:
"براي تحريف بيشتر تاريخ نه تنها از نگراني آيت‌الله هاشمي رفسنجاني از بيت آيت‌الله منتظري سخن نمي‌گوييد بلكه اينگونه القاء مي‌نماييد كه ايشان عامل نفوذ بيشتر باند مهدي هاشمي در بيت آيت‌الله منتظري بودند، در حالي كه مستندات تاريخي موجود است: - شب آقاي منتظري تلفن كردند و راجع به مطالبي بحث كرديم و تذكراتي داشتند. قرار شد احمد منتظري در بيت ايشان باشند براي نظارت برحسن اجراي امور (عبور از بحران، خاطرات سال 60، ص491) " (جوابيه، ص9).
جناب آقاي هاشمي‌رفسنجاني! آيا اطرافيانتان را در طرح اين ادعا صادق مي‌يابيد، در حالي كه انتقاد اينجانب، صرفاً از تلاش جناب‌عالي براي كند كردن قاطعيت امام در برخورد با افراد نزديك به آقاي منتظري بود: "به راستي براساس كدام الگو و مبتني بركدام اصول تلاش داشته‌ايد مشي و قاطعيت امام را در برخورد با ناراستي‌ها كند كنيد؟ " (وراي نمودها و نمادها، دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران، چاپ سوم، شهريور88، ص27) قضاوت بفرماييد با مستنداتي كه خدمتتان ارائه نمودم آيا اين انتقاد منصفانه نبود: "روزي آقاي هاشمي‌رفسنجاني از باب خيرخواهي به اين جانب گفت: چه بسا امشب، امام از دنيا برود و فردا آقاي منتظري رهبر باشد؛ در آن صورت، تو نمي‌تواني در داخل ايران زندگي كني. بنابراين، مصلحت نيست موضوع مهدي هاشمي را اين‌طور دنبال كني... " (سنجه انصاف، بررسي برهه‌اي حساس از تاريخ رهبري نظام جمهوري اسلامي ايران، محمدي‌ري‌شهري، سازمان چاپ و نشر دارالحديث، قم، سال 1386، ص36) امام با قاطعيت به آقاي ري‌شهري دستور محاكمه مهدي‌هاشمي را مي‌دهند و جناب‌عالي، ايشان را از اين كار منع مي‌كنيد. آيا اين حركت، كند كردن مشي رهبري نيست؟ شما در فرازي از خاطراتتان اين عدم همراهي را به‌گونه ديگري بيان مي‌كنيد: "پنجشنبه 11 ارديبهشت... سيدمهدي هاشمي آمد. از خودش دفاع كرد و داشتن گروه مخفي و اسلحه و تندروي و پخش اعلاميه عليه بعضي از مسئولان را تكذيب كرد. گفتم به خاطر حفظ اعتبار آيت‌الله منتظري بايد جنبه اثباتي قضيه درست شود. من پيشنهاد كرده‌ام كه به عنوان سفير به خارج برود؛ او اين را تبعيد تلقي مي‌كند. " (اوج دفاع، كارنامه و خاطرات هاشمي‌رفسنجاني در سال 1365، دفتر نشر معارف انقلاب، سال 1388 ص86)
جناب آقاي هاشمي‌رفسنجاني! آيا تلاش براي اعزام مهدي هاشمي به عنوان سفير به خارج كشور در حالي‌كه متهم به 27 فقره قتل و تخلفات عديده بود (سنجه انصاف، ص68) و امام بر محاكمه وي تأكيد داشت، كند كردن قاطعيت رهبري در برخورد با انحرافات و تخلفات در كشور نيست؟ پيشنهاد سفيري به متهم به 27 قتل را، آن هم در نظام اسلامي و در شرايطي كه رهبري اصرار بر مجازات وي داشته است، جز تلاش براي حفظ حريم‌هاي كاذب چه مي‌توان ناميد؟
جناب آقاي هاشمي‌رفسنجاني! معلوم نيست كه جوابيه‌نويسان محترم از چه رو مي‌خواهند بحث را، هم براي خود و هم براي خوانندگان غامض سازند؛ در حالي كه اينجانب در نقد خود توجه نمايندگان خبرگان به آقاي منتظري به عنوان رهبر آينده را مورد تأييد قرار داده بودم، از چه رو اين مسئله با منع امام، آن هم يك روز قبل از اجلاس خبرگان، درهم آميخته مي‌شود:
"از يك طرف از فردمحوري آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني در مسائل گله مي‌كنيد و از طرف ديگر مصوبات نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و مجلس خبرگان را به ايشان مرتبط مي‌كنيد. آيا اين تلاش در راستاي مستند كردن آن اتهام نيست؟ يا از واقعيت‌هاي تاريخي بي‌اطلاعيد؟! - طرح تعيين آقاي منتظري به عنوان جانشين امام با حدود 50 امضاء تقديم شد (اوج دفاع، ص171) حتماً خبر داريد كه در اين زمان تعداد نمايندگان خبرگان 84 نفر بوده است. - منتظري با راي بيش از دو سوم حضار تصويب شد (همان، ص282) - در جلسه خبرگان متن عبارت رهبري آيت‌الله منتظري مطرح بود. بعد از بحث زياد پيشنهاد آيت‌الله خامنه‌اي با اصلاحات جزئي به تصويب رسيد. ايشان به عنوان منتخب مردم براي جانشيني امام و مورد تأييد مجلس خبرگان معرفي شدند. (همان، ص284) ". (جوابيه، صص11-10)
تهيه‌كنندگان محترم تصور كرده‌اند كه با اشاره به تعداد نمايندگان امضا كننده طرح و رأي دادن بيش از دو سوم اعضاي مجلس خبرگان و تصويب شدن پيشنهاد آيت‌الله خامنه‌اي با اصلاحات جزئي، مي‌توانند خودمحوري جناب‌عالي را در اين فراز مهم تاريخي كم‌رنگ سازند. پاسخ به اين‌همه جمله‌پردازي يك جمله است و آن اين كه دستكم به استناد روايت شخص شما، آن‌ عزيزان از منع امام در اين زمينه هيچ‌گونه اطلاعي نداشتند و به طور طبيعي بر اساس استنباط خويش عمل مي‌كردند. همين عزيزان بعدها پس از اطلاع از عدم رضايت امام به صراحت اعلام داشتند كه در صورت آگاهي از اين مخالفت، قطعاً آقاي منتظري را به عنوان رهبر آينده انتخاب نمي‌كردند؛ بنابراين انتقاد به كسي وارد است كه با وجود آگاهي از موضع امام، نه تنها ديگران را مطلع نمي‌سازد، بلكه خود نيز در جهت رفع نگراني رهبري گام برنمي‌دارد. نكته ديگري كه براي بي‌ارتباط نشان دادن انتقاد طرح شده در لابلاي جملات گنجانيده شده است بحث مرتبط دانستن مصوبات مجلس شوراي اسلامي با جناب‌عالي است. بايد عرض كنم چنين مطلبي اصولاً در نامه اينجانب مطرح نشده است.
جناب آقاي هاشمي‌رفسنجاني! دوستان شما به نحو تمسخرآميز و با كمك گرفتن از طنازي خود مي‌فرمايند:
"مطمئناً در اسناد تاريخي خويش داريد كه انتخابات دو مرحله‌اي دور نهم رياست‌جمهوري در خرداد و تير 1384 و انتخابات دوره چهارم مجلس خبرگان در اسفندماه 1385 برگزار شد و اگر نتايج انتخابات رياست‌جمهوري را آنگونه كه مي‌گوييد ادبار مردم به آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني بدانيم، رأي بسيار بالاي ايشان آن هم با تفاوتي بسيار معنادار با شخصيتي بسيار موجه چون آيت‌الله مشكيني، پشيماني مردم از آن انتخاب و اقبال آنان به آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني براي حضور در جايگاهي است كه به لحاظ سياسي و عقيدتي بسيار فراتر از رياست‌جمهوري است. اما جناب‌عالي مانند آن گزارشگر متعصب‌ جاي آن دو را عوض كرده‌ايد تا به خوانندگان اينگونه القا كنيد كه مردم بعد از انتخاب ايشان براي خبرگان، فوراً پشيمان شده‌اند و در انتخابات رياست‌جمهوري به قول شما "نه بزرگ " گفته‌اند!!! " (جوابيه، ص11)
اجازه مي‌خواهم قبل از پرداختن به ذوق خلاق اين عزيزان، اصل آنچه در نقد اينجانب درج شده بود - كه در آن ابتدا جمله حضرتعالي و سپس توضيحات بنده آمده است - را يك بار ديگر مرور كنيم:
"در نامه اخيرتان به رهبري مي‌نويسيد: "تاريخ گواه است كه اكثريت مردم متعهد و انقلابيمان كمتر تحت تاثير خلاف‌گوئيها قرار مي‌گيرند و دليل آن آراء افتخار‌آميز مردم به اينجانب در آخرين انتخابات مجلس خبرگان رهبري است ". (روزنامه جمهوري اسلامي، 20 خرداد 1388، ص3) اين درست است كه مردم به جناب‌عالي در انتخابات مجلس خبرگان رهبري رأي دادند، اما همين مردم در انتخابات رياست‌جمهوري نهم با رأيي چشمگير به رقيب نه چندان معروف‌تان، به شما پيامي دادند كه اي كاش در آن تأمل مي‌شد. درست يا غلط، اكثريت جامعه، حضرت‌عالي را در عرصه اجرايي مديري منضبط در مسائل اقتصادي نيافت؛ بر اساس همين نگاه تيزبين، عدم حساسيت درخور مديران عالي‌رتبه اجرايي در زمينه فعاليت‌هاي مالي اطرافيان و منسوبان، باب انحرافات و لغزش‌ها را در سطوحي مي‌گشايد كه امكان مقابله با آن بسيار دشوار خواهد بود. شايد به همين دليل امام راحل و مقام معظم رهبري اطرافيان خود را از ورود به عرصه فعاليت‌هاي اقتصادي به شدت نفي كردند. " (وراي نمودها و نمادها، دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران، چاپ سوم، شهريور88، ص18)
در اين زمينه بايد معروض دارم: اولاً در اين مقايسه، بحث تقدم و تأخر زماني مطرح نيست والا نه تنها جوابيه‌نويسان بلكه همه مي‌دانند كه انتخابات خبرگان بعد از رياست‌جمهوري برگزار شد؛ ثانياً آن چه در ادامه بحث آمده است به خوبي روشن مي‌سازد كه مراد چيست. اجمالاً اين كه مردم با شناخت از حضرت‌عالي وجودتان را در جايگاهي كه با مسائل اقتصادي عجين است غيرمفيد يافتند، اما براي جايگاهي كه با تصميم‌سازي‌هاي كلان مرتبط است مفيد تشخيص دادند، كما اين كه در انتخابات دهم رياست‌جمهوري نيز به درست يا غلط، به محض آگاهي ملت از صحنه‌گرداني حركت رقباي آقاي احمدي‌نژاد توسط حضرت‌عالي، آراي ايشان به شدت افزايش يافت (با وجود وارد بودن برخي انتقادات به وي) همچنين در اين زمينه چند سؤال به ذهن‌ها متبادر مي‌شود كه روشن شدن پاسخ آن‌ها، از ابهامات خواهد كاست: 1- چگونه است كه حضرت‌عالي، انتخابات نهم را كه مجري آن دولت آقاي خاتمي بود به دليل واگذاري رقابت زيرسؤال برديد، اما اقدامي از سوي اطرافيانتان براي درگير شدن و به خيابان ريختن صورت نگرفت؟ 2- چرا انتخابات بعدي را كه مجري آن دولت آقاي احمدي‌نژاد بود و جناب‌عالي در آن موفق به اخذ رأي شديد بسيار قابل تفاخر مي‌دانيد؟ 3- به چه دليل انتخابات دهم را كه براي آن تدارك بسياري ديده بوديد، هم با ترديد مواجه ساختيد، هم منصوبان و منسوبانتان در خيابان‌ها فعال شدند؟ (لابد براي اين‌كه پيش‌بيني حضرت‌عالي قبل از انتخابات، كه در نامه به رهبري آمد، درست از كار درآيد). به نظر تأمل در همين موارد كافي است و لذا صرفاً اشاراتي براي انتقال مطلب صورت گرفت.
جناب آقاي هاشمي‌رفسنجاني! با آن كه مايل نيستم وارد جزئيات بيشتري به لحاظ تاريخي شوم، اما اصرار اطرافيانتان برخلاف‌گويي مرا ناگزير مي‌سازد به مصاديق بيشتري بپردازم. جوابيه‌نويسان در فراز ديگري آورده‌اند:
"در ذيل به مستنداتي اشاره مي‌شود كه آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني به فراخور دروغهايي كه در جامعه پخش مي‌شود جواب داده‌اند: مخفي كردن مسائل از امام و رهبري: "زدن تهمت آسان است. اولاً هيچ وقت به خودمان اجازه نداديم كه كوچكترين چيزي از امام مخفي باشد. از لحاظ سياسي هم مي‌گفتيم امام بهتر از ما مي‌فهمند و مسووليت و ولايت با ايشان است. ما براي خودمان در انقلاب اصالتي قائل نبوديم. اين تفكر ما سياسي و سطحي نيست. عميق است الان هم اين‌گونه است. همين الان هم فكر مي‌كنم اگر چيزي از رهبري مخفي بماند، گناه است. ايشان بايد بدانند. شايد با تصميم رهبري يا امام در مسئله‌اي مخالف باشيم، اما بايد بدانند. اين جزو عقايد ماست " (... با هاشمي، قدرت‌الله رحماني، انتشارات كيهان، چاپ اول، ص126)(جوابيه، ص13). "
آيا اطرافيان انتظار دارند محققان و مردم به ادعا بسنده كنند و چشم بر واقعيت‌هاي پيش روي ببندند؟ البته قبل از ورود به اين بحث يادآوري اين نكته ضروري است كه اگر اعتماد فردي به اطرافيانش به حدي باشد كه حتي سخن خلاف واقع آنان را به عنوان موضع خود به ديگران منعكس سازد مانند آن است كه خود گويندة سخن ناصواب است و نتيجه امر در گمراه كردن ديگران يكي است. براي نمونه، در جريان رخداد تاريخي سفر مك‌فارلين به ايران بعد از سفر علي هاشمي به آمريكا، روايت اين‌گونه به حضرت‌عالي منتقل مي‌شود و شما آن را علاوه بر انتقال به احمدآقا ـ به عنوان رابط امام ـ در خاطرات خود مي‌آوريد: "عصر علي- اخوي‌زاده- آمد؛ از خوزستان احضارش كرده بودم. گزارش ديدار و مذاكره مجدد با آمريكايي‌ها را داد، قبل از اقدام او را نهي كرده بودم. به من گفته بودند كه به آمريكا رفته و با ريگان درباره سقوط صدام مذاكره كرده است، گفت به آمريكا نرفته، بلكه به نوعي ادامه همان رشته ارتباط‌هاي سابق بود... " (اوج دفاع، كارنامه و خاطرات هاشمي‌رفسنجاني در سال 65، دفتر نشر معارف انقلاب، سال 1388، ص351) متأسفانه همين سخن خلاف واقع به ديگران منعكس مي‌شود، اما همين آقاي علي هاشمي بعدها به صراحت سفر به آمريكا را تأييد مي‌كند: "ه.ا: در چه كشوري اين ارتباط‌گيري را انجام داديد؟ ابتدا به تركيه رفتم و سپس به آمريكا. اين مذاكرات هم ادامه يافت " (شهروند امروز، شماره 50، سال سوم، 26 خرداد 1387)
البته در روايت ديگري از منسوبان حضرت‌عالي حتي به نوعي به روايت تاور نيز نزديك مي‌شويم: "علي هاشمي براي ملاقات بعدي عازم تركيه مي‌شود و از طريق تركيه پس از ساعتها پرواز با هواپيماي كوچك كه براي سوخت‌گيري توقفي هم داشته است به مكان ناشناخته مورد نظر مذاكره كننده مي‌رسد، او ابراز مي‌دارد كه در ابتدا نمي‌دانست واقعاً كجا بوده فقط به نظر مي‌رسيد كه بعد از چند ساعت پرواز به يكي از شهرهاي اروپايي مانند ژنو رسيده است و از آنجا با پروازي چند ساعته به محلي رسيدند و مجدداً بي‌آنكه اجازه پياده شدن به او داده شود، پرواز به مكان نهايي صورت مي‌گيرد. " (ماجراي مك‌فارلين، فروش سلاح، آزادي گروگانها، نوشته محسن هاشمي، حبيب‌الله حميدي، دفتر نشر معارف انقلاب، سال 1388، صص154-144) حتي اگر روايت گزارش تاور را در مورد مكان ناشناخته يعني اسرائيل نپذيريم دستكم سفر آقاي علي هاشمي به آمريكا براساس دو روايت كاملاً مسجل است، اما گزارش خلاف واقع اوليه به مرحوم سيداحمدآقا منعكس مي‌شود كه وي نيز قطعاً به امام منتقل مي‌سازد. آيا دفاع بي‌چون و چراي حضرت‌عالي از همه اعمال و رفتار اطرافيان، تفاوتي در نتيجه ايجاد مي‌كند كه مسئله‌اي خلاف واقع به واسطه يا بي‌واسطه به مردم و رهبري منعكس شود؟
جناب‌عالي در فراز فوق مدعي‌ شده‌ايد: "از لحاظ سياسي هم مي‌گفتيم امام بهتر از ما مي‌فهمند و مسووليت و ولايت با ايشان است ما براي خودمان در انقلاب اصالتي قائل نبوديم ". جسارتاً اجازه دهيد علاوه بر نكاتي كه حول اثبات خودمحوري بيان داشتم فراز ديگري از تاريخ را خدمتتان يادآور شوم. دستكم امروز بر همه صاحب‌نظران روشن شده است كه اگر تدبير امام در مورد بني‌صدر نبود، در دوران رياست‌جمهوري او صف‌بندي كاذب مليون و متدينين به صورت غيرقابل حلي در‌مي‌آمد و قطعاً اگر مي‌توانستند بر اين اساس جامعه را به گونه‌اي آشتي‌ناپذير دو قطبي كنند، شاهد تكرار تجربه نهضت ملي شدن نفت بوديم. خوشبختانه امام با منع اطرافيانشان از ورود به اين بازي، زمينه و فرصتي را فراهم آورد تا به تدريج جامعه از ماهيت اين جريان متمايل به غرب آگاه شود و اين فتنه - كه صحنه‌گردان اصلي آن مجاهدين خلق بودند - با كمترين هزينه خنثي گردد.
حضرت‌عالي در آن زمان با اين تدبير چندان همراه نبوديد و نامه خصوصي تندي خدمت امام نگاشتيد (البته ساير سران حزب جمهوري هم ابهاماتي در اين زمينه داشتند، اما هرگز به خود اجازه طرح چنين اظهاراتي را ندادند). برخي فرازهاي نامه جناب‌عالي را مرور مي‌كنيم تا ادعاي شما مبني بر تبعيت محض از امام محك بخورد: "آيا رواست كه به خاطر اجراي نظرات جناب‌عالي ما درگير باشيم و متهم و جناب‌عالي در مقابل اينها موضع بي‌طرف بگيريد؟ آيا بي‌خط بودن و آسايش‌طلبي را مي‌پسنديد؟... آيا رواست كه همه گروه دوستان ما به اضافه اكثريت مدرسين و فضلاي قم و ائمه جمعه و جماعات و ... در يك طرف اختلاف و شخص آقاي بني‌صدر در يك طرف و جناب‌عالي موضع ناصح داشته باشيد؟ مردم چه فكر خواهند كرد؟ و بعداً تاريخ چگونه قضاوت مي‌كند؟... تحمل ابهام در نظر رهبر برايمان مشكل است. مگر اينكه بفرماييد، همين ابهام صلاح است. احتمال اينكه اين ابهام در رابطه با خطوط سياسي و فكري جاري و خطي كه در ارتش تعقيب مي‌شود، آثار نامطلوبي در تاريخ انقلابمان بگذارد، وادارم كرد به عنوان وظيفه روي اين مطالب، صراحت و تأكيد داشته باشم و اميدوارم مثل هميشه اين جسارت را ببخشيد. " (انقلاب در بحران، كارنامه و خاطرات هاشمي‌رفسنجاني در سال 59، بكوشش عباس بشيري، دفتر نشر معارف انقلاب، سال 84، صص4-363)
اولاً‌ در جامعيت تحليل حضرت‌عالي همان بس كه مي‌فرماييد: "شخص آقاي بني‌صدر در يك طرف ". آيا جريانات مليون، مجاهدين خلق (كه به دليل روشن نشدن ماهيتشان، از نيرو و تشكيلات قابل توجهي برخوردار بودند) و به طور كلي همه جرياناتي كه با انقلاب زاويه داشتند، پشت سر آقاي بني‌صدر قرار نداشتند؟ ثانياً نامه شما در آن تاريخ خصوصي بود و چون تدبير رهبري برايتان قابل هضم نبود با تندي نظرات خود را مطرح كرديد؛ به همين دليل هم نامه را در ايام آن دعواي سياسي منتشر نساختيد و موجب تضعيف رهبري نشديد. ثالثاً‌ بعد از سال‌ها، پس از آشكار شدن ماهيت فتنه‌اي كه آقاي بني‌صدر صرفاً نماد آن بود، نامه خود را در سال 84 منتشر مي‌سازيد، اما هرگز به اين واقعيت معترف نيستيد كه موضع امام به‌حق بود و شما به دليل ناپختگي سياسي، بر رهبر خود اين‌گونه تاختيد. متأسفانه دليل ريشه‌دار بودن خودمحوري در حضرت‌عالي، خاطرات اين سال را (كه سال 84 تدوين نهايي شده است) به گونه‌اي مي‌خواهيد در تاريخ به ثبت برسانيد كه گويي امام در خطا بودند و شما با اين نامه، ايشان را از خطا بيرون آورديد.
جوابيه‌نويسان در عبارت بعدي بر سؤاستفاده نكردن اطرافيان از جايگاه رفيع حضرت‌عالي در كشور تأكيد دارند و مدعي‌اند:
"تأكيد بر عدم سؤاستفاده نزديكان از موقعيت آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني: در ادارات يا جاهاي ديگر بعضي از افراد مدعي مي‌شوند كه ارتباط خاصي با ما دارند، ملت ايران بداند كه در رابطه با مسؤوليت‌هاي مملكتي و كارهاي اجتماعي براي هيچ‌كس حتي بچه‌ها، برادرها، نزديكترين افراد خانواده خودمان هيچ‌ اختصاص و مزيتي وجود ندارد و حتي خود ما هم هيچ مزيتي نداريم (خطبه‌هاي نماز جمعه، جلددوم، دفتر نشرمعارف انقلاب، چاپ اول، ص504) (جوابيه، ص13)
اجازه بفرماييد از برخي مسائل مگو! در مورد چگونگي دفاع از فرزندانتان صرفنظر كنيم؛ زيرا همان‌گونه كه به كرات صادقانه عرض كردم، شما سرمايه‌اي مؤثر براي انقلاب هستيد و تلاش براي حفظ حضرت‌عالي براي همگان ضروري است، اما قبول كنيد كه نپذيرفتن ضعف‌هاي آشكار، توهين به فهم و درك جامعه است. براي نمونه، آيت‌الله يزدي ـ رياست‌ اسبق قوه قضاييه ـ يكي از مصاديق دخالت نابجاي حضرت‌عالي در دفاع از فرزندانتان را اخيراً بيان داشتند. اين اعمال نفوذهاي تلخ زماني تأسف‌بارتر جلوه‌گر مي‌شود كه از موضع بسيار بالا نيز صورت گيرد: "او به بنده مي‌گفت پرونده را ببندم و من مي‌گفتم چگونه شما مي‌خواهيد پرونده را ببندم در حالي كه قوه قضاييه را قبول نداريد و دختر شما در دادگاه حاضر نمي‌شود. " (روزنامه جام‌جم، 24/9/88)
حال ببينيم واكنش حضرت‌عالي به انتقاد آيت‌الله يزدي چيست؛ آيا با سعه‌صدر همراه با استدلال تلاش براي بسته شدن پرونده دختران را نفي مي‌كنيد يا خطاي صورت گرفته را مي‌پذيريد؟ متأسفانه جواب شخص شما به آيت‌الله يزدي با جوابيه ارسالي براي اينجانب با يك منطق نوشته شده و آن نگاه فرادستان به فرودستان است: "جواب من به آقاي يزدي درخواست شفا براي ايشان است و ارسال سلام. رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام افزود؛ متأسفانه ايشان بر اثر مشكلات جسمي گاهي دچار عصبانيت مي‌شود و عجولانه اعلام نظر مي‌كند. آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني تصريح كرد، افرادي هم هستند كه شهرت خويش را از راه اهانت به ديگران مي‌خواهند كه جواب اين‌گونه افراد هم سكوت است و دعا براي هدايت‌شان " (روزنامه اعتماد، 26/9/88)
آيا انتظار داريد خواننده بعد از مطالعه اهانت‌هاي مستقيم حضرت‌عالي به هر كس كه انتقادي را حتي به اطرافيانتان مطرح مي‌كند، اين نوع برخورد شما را همچون گذشته از موضع قدرت ارزيابي نكند؟ ظاهراً مريض پنداشتن اينجانب، به هر كسي كه جرئت كند كمترين انتقادي را مطرح سازد، تسري مي‌يابد. پس چگونه است كه در مشهد در مقام دفاع از "گفت‌وگو " برمي‌آييد و از موضع آزاد انديشي سخن مي‌گوييد: "در مجموع بحث اين است كه بايد فضاي گفت‌وگو را جدي بگيريم تا مردم باور كنند كه مي‌توانند استدلال كنند. " (روزنامه جمهوري اسلامي، 25/9/88) قطعاً‌ اين فضاي باز را صرفاً براي كساني نمي‌خواهيد كه در كنار تعريف و تمجيد از حضرت‌عالي، به تخريب همه مباني انديشه امام و رهبري مي‌پردازند. اگر اين حق آزادانديشي مورد نظر حضرت‌عالي شامل ديگران هم مي‌شود چرا تحمل كمترين انتقادي را نداريد و از بدترين برچسب‌ها براي خاموش كردن منتقدي كه به صورت مستند بحثي ناخوشايند با مذاق شما را مطرح كرده است، استفاده مي‌كنيد؟ خوشتر اين‌كه در موضع مصلح نيز قرار مي‌گيريد و جامعه را دعوت به تحمل سخنان يكديگر مي‌نماييد؟! آيا براستي اين سؤال براي نكته‌سنجان مطرح نخواهد شد كه چرا در صورت عدم وقوع آنچه آيت‌الله يزدي بيان داشته است بصراحت به نفي آن مبادرت نمي‌شود؟ آيا دليلي جز اين مي‌توان اقامه كرد كه در صورت نفي صريح، جزييات بيشتري از سوي رئيس اسبق قوه قضاييه به افكار عمومي ارائه خواهد گرديد؟
جناب آقاي هاشمي‌رفسنجاني! در آخرين فراز از جوابيه آمده است:
"اما نامه‌اي كه ظاهراً در متن مطول خويش به نقد آن برخاستيد: اولاً؛ آن نامه در فضايي نوشته شده بود كه به خاطر اتهامات غيرمسؤولانه يك مقام مسؤول، مردم نسبت به كليت انقلاب دچار ترديد شده بودند " (جوابيه، ص14)
بايد عرض شود: اولاً اينجانب محكوم مي‌شوم كه چرا مي‌گويم برخي محققان اين‌گونه معتقدند، اما جوابيه نويسان در اين فراز خود از جانب كليت مردم ايران سخن مي‌رانند! ثانياً چرا بايد انتقاد - حتي به ناحق - از فرزندان حضرت‌عالي و فرزند آقاي ناطق‌نوري به مثابه زيرسؤال بردن كليت انقلاب تلقي شود؟ آيا اين جز اعتبار فوق‌العاده دادن به حريم‌هاي كاذب است؟! ثالثاً با اين جمله، جوابيه‌نويسان به گونه‌اي نامه حضرت‌عالي را در شرايط امروز قابل دفاع نمي‌دانند و آن را مربوط به فضايي خاص عنوان مي‌كنند و در ادامه مي‌افزايند:
"ثانياً‌ چه شده است كه شما در مخالفت با دانشگاه آزاد اسلامي، برهان قاطع خويش را براي تكفير همه مسؤولان اين دانشگاه قرار داديد و حتي تفكر امام براي تأسيس آن را نتيجه فشارهاي آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني مي‌دانيد، اما كسي جلوي چشم حداقل 50 ميليون بيننده براي بقاي چهارساله خويش در صندلي قدرت، تمام فرزندان و خانواده آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني و ديگر مسؤولان را متهم به فساد مي‌نمايد و براي پدر خانواده هيچ حقي قائل نمي‌شويد؟! نعوذبالله با اين تفكر، اگر علاوه بر تاريخ‌نويسي، قوانين قضائي را هم مي‌نوشتيد، معلوم نبود در ترازوي عدالت خويش چه شمشيرهايي براي قلع و قمع مظلومان تاريخ تيز مي‌كرديد!! " (جوابيه، ص14)
اين پاراگراف در واقع اوج هنرنمايي جوابيه‌نويسان را در معرض قضاوت قرار مي‌دهد. كساني كه مقالات و مصاحبه‌ها و سخنراني‌هاي اين منتقد را در مورد عملكرد مديريت دانشگاه آزاد مورد مطالعه و تأمل قرار داده‌اند به خوبي واقفند كه انتقاداتم صرفاً متوجه تخلفات آقاي جاسبي بوده است و هرگز در مقامي نبوده‌ام كه به تكفير همه مسئولان اين دانشگاه بپردازم. همچنين اگر كلامي در مورد ادعاي خلاف واقع دوم يعني "حتي تفكر امام براي تأسيس آن را نتيجه فشارهاي آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني مي‌دانيد " از اينجانب به ثبت رسيده باشد حاضرم همه سخنانم را در مورد مفسده‌هاي مديريتي آقاي جاسبي پس بگيرم. امام در سال 61 از طرح تأسيس اين دانشگاه دفاع كردند، زيرا گامي در مسير ضديت با مدرك‌گرايي بود، اما اين دانشگاه به سرعت از اهداف اوليه دور شد و ديگر امام از آن دفاع نكردند. حمايت امام از اين ايده مربوط به زماني بود كه سخن از مطالبه و ارائه مدرك از سوي دانشگاه در ميان نبود و صرفاً ارتقاي سطح دانش اقشار مختلف جامعه مدنظر قرار داشت، اما در سال 64 اساسنامه دانشگاه به طور كلي تغيير كرد و بنا بر آن گذاشته شد كه در زمره مؤسسات آموزش عالي قرار گيرد و مدرك تحصيلي در سطوح مختلف ارائه دهد. اين تصميم، به تغيير ماهيت دانشگاه آزادـ كه قرار بود با مدرك‌گرايي در كشور مقابله كندـ منجر شد. جناب‌عالي در سال 65 بعد از تصويب اساس‌نامه جديد در شوراي‌عالي انقلاب فرهنگي، براي كسب حمايت مجدد امام خدمت ايشان مي‌رسيد: "از امام خواستم دانشگاه آزاد اسلامي را در مقابل مخالفان تندرو تقويت كنند فرمودند موارد مورد اختلاف و نقاط نظر طرفين را بنويسم تا تصميم بگيريم؛ نوشتم و فرستادم ". (اوج دفاع، كارنامه و خاطرات هاشمي‌رفسنجاني در سال 65، دفتر نشر معارف انقلاب، سال 88، ص113)
علي‌رغم پي‌گيري‌هاي حضرت‌عالي، امام به اين نامه پاسخي نمي‌دهند (همان، ص120) و ديگر هرگز از مشي جديد دانشگاه آزاد كه جو ناسالم مدرك‌گرايي گذشته را به صورت افراطي‌تري دامن مي‌زد به هيچ وجه حمايت نمي‌كنند، اما اين كه اينجانب حق دفاع از فرزندانتان براي حضرت‌عالي قائل نباشم هرگز منطبق بر واقعيت نيست و در آن نامه انتقادي عرض كردم قراين حكايت از آن دارند كه دفاع از فرزندان بهانه‌اي براي نامه تند به رهبري نوشتن و ايشان را تهديد كردن بوده است؛ زيرا همان‌طور كه ذكر شد، اولاً ‌اگر كس ديگري اتهام بدون استنادي را به فرزندان شما وارد ساخته است چرا بايد مخاطب شما رهبري باشد؟ مخاطب مي‌توانست به‌حق قوه قضائيه يا خود فرد طرح كننده اتهام باشد. حتي اگر صلاح ديديد نامه‌تان را به رهبري بنويسيد چرا ايشان را تهديد به حركت‌هاي خياباني كرديد و ... بنابراين افكار عمومي امروز دستكم به اين واقعيت دست يافته است كه دفاع از فرزندان مي‌توانست هم از طريق تلويزيون و هم از طريق مجاري قانوني و قضايي سه روز بعد از نگارش نامه صورت گيرد و قوانين و آيين‌نامه‌ها به شما مجوز استفاده از اين حق را مي‌داد. درست است كه صداوسيما در دوران رقابت‌هاي انتخاباتي طبق قانون نمي‌توانست اين امكان را به كساني كه در مناظرات زيرسؤال رفته‌اند بدهد، اما بعد از روز جمعه (22 خرداد) اين اقدام به سهولت امكان‌پذير بود. آيا اين ادعا قابل توجيه است كه فرزندان، مهمتر از مصالح كشور و انقلاب‌اند و به بهانه دفاع از آنان نامه‌اي تند به رهبري بنويسيم و منتشر سازيم تا بدخواهان كشور كاملاً مطلع شوند كه شكافي ايجاد شده و مي‌توانند از آن سوءاستفاده كنند؟ چرا اجازه نمي‌دهيد اين فرزندان از خودشان دفاع كنند؟ اگر خطايي مرتكب شده‌اند خودشان بايد پاسخ‌گو باشند. اگر حضرت‌عالي مدافع اين فرهنگ نيستيد كه شخصيت‌ها بايد از حريم كاذب خانوادگي‌ و منسوبان خود دفاع كنند و خود آن‌ها را پاسخ‌گوي اعمال و رفتارشان مي‌دانيد، چرا خود را هزينه فرزندانتان مي‌كنيد؟ دفاع قاطعانه شما از منسوبان، بزرگترين لغزشگاه را براي آنان فراهم مي‌آورد.
جناب‌‌عالي اخيراً گفته‌ايد اگر فرزندان من تخلفي دارند، مورد پيگرد قضايي قرار گيرند، اما همزمان به صورت مطلق از آنها دفاع مي‌كنيد و مي‌فرماييد آن‌ها هيچ‌گونه خطايي مرتكب نشده‌اند. نفس اين كه شما خود را سپر آن‌ها مي‌سازيد از دو جنبه قابل ايراد است؛ اول آن كه مجاري قانوني در صورت خطاكار بودن آن‌ها جرئت بررسي تخلفات را نخواهند داشت (كما اين كه در گذشته همين امر موجب شكل‌گيري محيط‌هاي امن براي گريز از قانون شد) دوم اين كه حضرت‌عالي به عنوان يك شخصيت برجسته و با سابقه درخشان نبايد خود را هزينه برخي خطاهاي احتمالي نماييد. فرزندان مسئولان عالي‌رتبه و شخصيت‌ها مصون از خطا نيستند و كارنامه سي‌ساله اخير نيز اين واقعيت تلخ را پيش‌روي ما قرار داده است؛ بنابراين چرا مي‌بايست حضرت‌عالي در 30 سال گذشته با اين قاطعيت از آنان پشتيباني كنيد؟ به ويژه اين‌كه بعضاً خلاف واقع‌گويي‌هاي آن‌ها به شما (از جمله مصداقي كه خدمتتان اشاره شد) بايد اثبات شده باشد.
جناب آقاي هاشمي‌رفسنجاني! بنده هرگز در مورد مرزشكني در عرصه بيگانه و خودي كه متأسفانه برخي اطرافيان حضرت‌عالي خطاهاي بسياري را در كارنامه خود به ثبت رسانده‌اند سخني به ميان نياورده‌ام و حتي در مورد گزارش لوموند نيز اين‌گونه اظهار نظر نمودم: "در مورد مسئله ابراز تمايلات نزد شيوخ عرب بدون اين كه خواسته باشم پيرامون صحت و سقم آن نظري ابراز دارم صرفاً يادآور مي‌شوم كه منابع ديگري هم در اين زمينه اطلاع‌رساني كرده‌اند؛ لذا مناسب بود حضرت‌عالي در مقام تكذيب مطالب رسانه‌هايي همچون لوموند نيز برمي‌آمديد: "وقتي رفسنجاني به صورت پنهان از موسوي، اين نخست‌وزير سابق كه كانديداي اصلاح‌طلبان شد، حمايت كرد، آرزو مي‌كرد كه موسوي، احمدي‌نژاد را كنار بزند، او به نمايندگان كشورهاي خليج‌(فارس) قبل از انتخابات گفته بود: "به زودي ديگر حرفي از او نخواهيد شنيد. " (روزنامه لوموند، به قلم موري كلوردو كامپ مورخه 25/6/2009م) البته صرف‌نظر از ميزان وثوق چنين مطلبي همه ناظران سياسي خارجي، شما را در امر انتخابات بسيار فعال ارزيابي مي‌نمودند. " (وراي نمودها و نمادها، ص37)
بنابراين برخلاف ادعاي جوابيه‌نويسان، اينجانب هرگز در مقام تأييد خبر لوموند برنيامده‌ام، بلكه اظهار داشته‌ام: "جناب‌عالي كه ادعاي آقاي احمدي‌نژاد را در اين زمينه خلاف واقع مي‌خوانيد چرا در مقام تكذيب ساير خبرهاي مشابه برنيامده‌ايد. "
در پايان بايد معروض دارم كه مسائل زيادي در اين جوابيه مطرح شد كه به دليل اجتناب از مطول شدن توضيحات از آن‌ها درمي‌گذرم زيرا اعتقاد راسخ دارم كه خوانندگان مجدداً بحث‌ها را مرور خواهند كرد و خود به قضاوت دقيق خواهند پرداخت. اما جناب آقاي هاشمي‌رفسنجاني! آيا به ثبت رسيدن جوابيه‌اي به نام جناب‌عالي در تاريخ با ادبيات سراسر توهين (68 مورد) شايسته‌ شأن شماست؟! اگر پاسختان منفي است، چه كساني شأن حضرت عالي را تنزل مي‌دهند؛ منتقدان دلسوز يا بهره‌جويندگان از چتر حمايتي "تاريخ‌سازان "؟! در يك مقايسه ساده هر صاحب‌نظري به اين جمع‌بندي خواهد رسيد كه نقد تبارشناسانه تاريخي براي كمك به شكل‌گيري استنتاج‌هاي دقيق است، اما اطرافيانتان از اين شيوه به شدت برافروخته شده‌اند؛ زيرا آنان وقايع تاريخ را پاره‌پاره مي‌طلبند تا بصيرت لازم در آحاد جامعه شكل نگيرد. جامعه‌اي كه بتواند سرمايه‌هاي خود را به‌خوبي بشناسد قادر خواهد بود از آنان در چارچوب قانون بهره‌گيرد؛ در غيراين صورت، زياده‌خواهان با امكاناتي كه در حياط خلوت‌ها متجمع مي‌سازند در پناه شخصيت‌هاي موجه، موج‌آفريني خواهند كرد و خود را بر قانون مسلط خواهند ساخت.

باتشكر
مدير دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران
عباس سليمي نمين
28/9/88