۰۷ مرداد ۱۳۹۹ - ۰۹:۳۱

وقتی خلافکار سابقه‌دار، بادیگارد شرکت‌کننده عصر جدید می‌شود!

وقتی خلافکار سابقه‌دار، بادیگارد شرکت‌کننده عصر جدید می‌شود!
هرچه می‌گفتم: من هنرپیشه‌ام و داشتم نقش بازی می‌کردم، به خرجش نمی‌رفت. می‌گفت: «وقتی تو را در تلویزیون دیدم، با خودم گفتم حالا که حضرت رضا (ع) یک خلافکار شبیه مرا اینطور می‌بخشد و اجازه می‌دهد توبه کند، من هم هرطور شده می‌روم مشهد و خلاف را کنار می‌گذارم.»
کد خبر : ۵۱۵۶۶۰
«گاهی گمان نمی‌کنی ولی خوب می‌شود». از «عباس رثایی»، هنرمند مشهدی بپرسید، یک دنیا حرف برایتان دارد در وصف این شعر زیبای «قیصر امین‌پور». یک سینه نقل و روایت دارد از ۲۱سال زحمت و تلاش، از صبری تمام‌نشدنی در طلب موفقیت و بالاخره از ره صدساله‌ای که ناباورانه در یک شب طی شد. تا همین ۲ ماه قبل از نگاه عباس آقای کمدین، راه رسیدن به موفقیت و شهرت از میان خنده‌های مخاطبانی عبور می‌کرد که سال‌ها به عشق شاد کردن آن‌ها، با صورت سیاه خاک صحنه خورده‌بود. کارگردان روزگار اما اراده کرده‌بود این داستان را جور دیگری هدایت کند. اینطور بود که بلورهای اشک همان مخاطبان و دل‌های پرکشیده‌شان تا قبله شرقی ایران، پل عبور کمدین مشهدی ما از گمنامی به موفقیت، شهرت و محبوبیت شد!

به گزارش فارس، آنچه در برنامه «عصر جدید» برای عباس رثایی، بازیگر و کارگردان تئاتر رقم خورد، از آن اتفاقات شیرینی است که به آب نطلبیده می‌مانَد. او گرچه عمری را با عطش رسیدن به قله‌های موفقیت در عرصه هنرهای نمایشی سپری کرده‌بود اما طی یک اتفاق به عصر جدید رسید و همان کسی که دستش را گرفته و به این برنامه رسانده‌بود، حضوری فراموش‌نشدنی را بر این صحنه استعدایابی برای او رقم زد. متن و حاشیه‌های جذاب ۲ اجرای او در برنامه عصر جدید و بازخوردهای خاص و عجیبی که از مخاطبان دریافت کرد، محور گپ‌وگفت ما با این هنرمند خوش‌صحبت مشهدی بود. با این گفت‌وگو همراه باشید.

از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند...

*برای خیلی‌ها، اطلاعات درباره «عباس رثایی» محدود به همان ۲ اجراست که در برنامه عصر جدید دیدیم اما گویا پشت این اسم، یک سابقه طولانی از تمرین و تلاش و زحمت در زمینه هنرهای نمایشی وجود دارد. برای شروع ، کمی از خودتان بگویید.

- من از یک تبار مذهبی و فرهنگی می‌آیم. نام خانوادگی "رثایی" هم اشاره به همین پیشینه دارد. شاید بپرسید این نام خانوادگی از کجا آمده؟ خوب است بدانید جد بزرگ ما، یعنی پدربزرگ پدرم، میرزا "طاهر ضیاءالذاکرین" ملقب به "رثایی"، تا ۱۰۸ سالگی روضه‌خوان و مرثیه‌خوان امام حسین (ع) بود. از همان‌جا هم خاندان ما به "رثایی" معروف شد.

در شاخه گل شماره ۱ استاد "غلامحسین بنان"، این استاد آواز ایران می‌گوید: «من در یک دوره ۳ ساله، سخت‌ترین ردیف‌های آواز ایرانی را خدمت ضیاءالذاکرین و یک استاد دیگر آموزش دیدم.» بنابراین جد بزرگ ما تسلط فراوانی هم بر گوشه‌ها و ردیف‌های آواز ایرانی داشت و از موسیقی‌دانان بنام و خوانندگان طراز اول بود. اینطور است که خاندان ما همگی خوش‌صدا هستند. البته ۲ پسر ضیاءالذاکرین – "احمد و محمد" – بهره بیشتری از این میراث بردند. نام عموی پدرم (محمد رثایی) در میان اساتید ۵۰ سال موسیقی ایران ذکر شده و پدربزرگم (احمد رثایی) که روحیه مذهبی در او پررنگ‌تر بود و به عشق اهل بیت(ع) هم از تهران به مشهد کوچ کرد و مجاور امام رضا(ع) شد، رگه‌های مرثیه‌خوانی و مولودی‌خوانی داشت. یعنی آن صدایی را که از پدرش به ارث برده‌بود، در راه مدح و نعت اهل بیت (ع) به کار می‌برد. بنابراین استعداد هنری من، نشأت‌گرفته از چنین خانواده‌ای است. البته من تنها فرد در این خاندان هستم که به هنرهای نمایشی گرایش پیدا کردم و از ۲۱ سال قبل وارد این حوزه شدم.

به من می‌گویند «آقای چهره‌ها»

*پس درست از بیست سالگی وارد حوزه هنرهای نمایشی شدید...

- بله، و در این ۲۱ سال هم در زمینه تئاتر صحنه‌ای و هم تئاتر خیابانی فعال بوده‌ام. ۲۹کار صحنه براساس نمایشنامه‌های ایرانی و خارجی و حدود هزار و ۱۰۰ اجرای خیابانی با کلکسیونی از نقش‌های متفاوت داشته‌ام. سال گذشته که در فیلم سینمایی «خوب، بد، جلف ۲» بازی می‌کردم، یک روز "پیمان قاسمخانی" گفت: «عباس! عجب صورت گریم‌خوری داری!» نقش‌های متفاوتی که در کارنامه هنری‌ام دیده می‌شود هم این موضوع را تأیید می‌کند. همین اواخر هم یکی از مخاطبان کارهایم با جمله جالبی به من ابراز لطف کرد. برایم نوشته‌بود: «دمت گرم آقای چهره‌ها که اشک ما را برای امام رضا(ع) درآوردی.»


البته لازم است بگویم من درواقع یک کمدین هستم و به این موضوع افتخار می‌کنم. علاقه زیادی هم به نمایش‌های سنتی دارم و جالب است بدانید از ۱۲ سال قبل، هر سال در آستانه عید نوروز، برای ترویج فرهنگ نوروزی و گسترش شادی و نشاط در جامعه، در بوستان‌ها و مراکز فرهنگی سیاه‌بازی می‌کنم. هر سال نزدیک عید نوروز صورتم را سیاه می‌کنم و آوازهای شاد برای مردم می‌خوانم. به همین خاطر است که بسیاری از خانواده‌های ایرانی که در این سال‌ها دم عید برای زیارت به مشهد آمدند، با من عکس یادگاری دارند (با خنده).


دوستانم با «عصر جدید»، غافلگیرم کردند

*چطور شد با ۲۱ سال سابقه هنری، گذرتان به عصر جدید افتاد که یک برنامه استعدادیابی است؟

- راستش را بخواهید، من برنامه‌ای در این زمینه نداشتم. حضور در برنامه عصر جدید وقتی که من در یک شرایط عجیب و غریب بودم، برایم رقم خورد. آن روزها روی نمایشنامه "شاه ریچارد" اثر شکسپیر که آن را تبدیل به مونولوگ (تک‌گویی) کرده‌بودم، کار می‌کردم. می‌خواستم این اثر را به‌عنوان دوازدهمین اثر تک‌گویی خودم روی صحنه ببرم. یک روز در جمع گروهی از دوستان بودیم و من هم به لحاظ روحی خیلی به‌هم‌ریخته بودم. استاد "هوشنگ جاوید"، پژوهشگر برجسته موسیقی آیینی و موسیقی نواحی ایران هم که در آن محفل دوستانه حضور داشت، وقتی دید گوشه‌ای نشسته‌ام و سرحال نیستم، گفت: «عباس! کمی سیاه‌بازی دربیاور و برایمان آواز بخوان.»

گفتم: نه. حوصله ندارم. حالم خوب نیست. اما در مقابل اصرارهای ایشان و در رودربایستی فی‌البداهه شروع کردم به اجرای سیاه‌بازی. آقای جاوید هم تمام مدت ازمن فیلم می‌گرفت. خبر نداشتم ایشان آن فیلم را برای برنامه عصر جدید فرستاده. از این برنامه که با من تماس گرفتند، تازه شستم خبردار شد. خلاصه رفتم و یک تست اولیه دادم. نوبت به مرحله راستی‌آزمایی که رسید، گفتم: شرکت نمی‌کنم! راستش این کار را برای خودم مناسب نمی‌دیدم. آقای احسان علیخانی هم لطف داشت و قبول کرد و گفت: «بگویید بیاید برای اجرا و ضبط اصلی.» اما آنقدر کرونا بالا گرفت که همه برنامه‌ها به هم ریخت. فکر می‌کردم به‌خاطر شیوع این ویروس، برنامه منتفی شده‌باشد. خودم هم ماجرا را فراموش کرده‌بودم که بالاخره تماس گرفتند و گفتند: آماده باشید، هفته آینده اجرا دارید. خلاصه ۷ خرداد رفتم روی سن عصر جدید...

تا صبح به ۲۷۷ تماس جواب دادم!

*و همه‌چیز از وقتی شروع شد که اولین اجرای شما از تلویزیون پخش شد. درست است؟

بله. آن شب با اجرای یک نمایش با موضوع شهدای غواص، با رأی داوران به‌عنوان نفر اول به مرحله بعد راه پیدا کردم. گذشت تا روز 31 خرداد که اجرای من از تلویزیون پخش شد؛ نمایشی که نشان‌دهنده ارادتم به شهدای غواص بود. البته من با این وادی از قبل آشنا بودم چون یکی از عموهایم از شهدای گرانقدر دفاع مقدس است. آن شب به محض پخش اجرایم از تلویزیون، سیل پیام‌های تبریک دوستان و اقوام و آشنایان شروع شد. حتی دو نفر از برادران مقام معظم رهبری هم لطف داشتند و حدود ساعت یک نیمه‌شب پیام ارسال کردند و بابت این اجرا به من تبریک گفتند.

تا صبح ۲۷۷ تماس تلفنی و ۶۰۰ پیام داشتم. دیگر برای اینکه بتوانم پاسخگوی لطف همه باشم، فقط می‌نوشتم «سپاس... فدات» (با خنده) برای افرادی که با آن‌ها رابطه رسمی داشتم، می‌نوشتم: "سپاس" و برای خودمانی‌ترها می‌نوشتم: "فدات". خلاصه به لطف خدا، بازتاب خیلی خوبی داشت. این‌ها به کنار، نمی‌دانید وقتی برای اولین بار بعد از پخش برنامه به خیابان رفتم، مردم چطور مرا شرمنده کردند...


*در خود شهر مشهد؟ برایمان از این برخوردهای صمیمانه و محبت‌آمیز بگویید.

- فردای آن روز که برای انجام کارهای روزمره بیرون رفتم، در میدان شهدا در شهر مشهد، مردم مرا شناختند و ماجرا شروع شد. رانندگان تاکسی خطی که با ابراز لطفشان و عکس گرفتن‌هایشان، حدود ۱۰ دقیقه مسیر را بند آوردند. ۳، ۴ تایشان هم مرا ماچ کردند که دیگر رویم نشد بگویم بابا کرونا آمده و...(با خنده) در پاساژهایی که رفت‌وآمد دارم، کاسب‌ها دورم را گرفتند و محبت کردند. می‌گفتند: «خیلی لذت بردیم. خانم‌هایمان کلی با نمایش شما اشک ریختند و...»

البته لازم است بگویم لطف و حمایت مردم فقط مختص همشهریان مشهدی‌ام نبوده و از سراسر کشور مرا مورد لطف و محبت قرار دادند. جالب است بدانید مردم عزیز جنوب کشور؛ اهالی خونگرم و بامحبت خوزستان، کرمان و بوشهر حمایت عجیبی از ۲ اجرای من به‌ویژه نمایش شهدای غواص داشتند و در نظرسنجی‌ها حتی بالاتر از مخاطبان مشهدی قرار گرفتند.

قبل از اجرا گفتم: یا امام رضا(ع) کمک نکنید، اجرایم از دست می‌رود...

*اما نقطه عطف ماجرای حضور شما در برنامه عصر جدید، اجرای دوم بود؛ همان اجرا که با عرض ارادتی دوست‌داشتنی به محضر امام رضا(ع)، حس‌وحال خاصی گرفت و مخاطبان هم ارتباط قلبی عجیبی با آن برقرار کردند...

- ۱۱ تیر ماه ضبط دوم انجام شد. شرایط عجیب و غریبی بود. برای سرگرم کردن تماشاگران، موسیقی شاد با صدای بلند پخش می‌شد و سالن مملو از هیاهو و صدای جیغ و دست مردم بود. مانده بودم در آن شرایط، چطور برای اجرا تمرکز کنم. همینطور که به زمان اجرا نزدیک می‌شدیم، یک لحظه در دلم به امام رضا(ع) متوسل شدم و گفتم: آقا خودتون کمک کنید. نمی‌دانم در این شرایط با این سطح از هیجان و شادی و سر و صدا، چطور می‌خواهم جو سالن را با یک کار معنوی به دست بگیرم. یا امام رضا(ع) کمکم کنید...

خلاصه شروع به اجرا کردم و دیگر از دقیقه دوم به بعد، می‌دیدم صورت تماشاگران دارد با اشک‌هایشان خیس می‌شود. آن حس و حالی که خداوند و حضرت رضا(ع) به من تفضل کرده‌بودند، کاملاً بر حاضران اثر کرده‌بود و در سکوت محض با من و اجرایم همراه شده‌بودند.



«آقا! چشم مایی» را از یک زائر الهام گرفتم

*حس و حالی که به آن اشاره کردید، برای خودتان از کجا حاصل شد؟ چه ترفند­هایی به کار بردید برای همراه کردن مخاطب؟ به عبارت دیگر، قلاب شما برای صید دل‌های تماشاگران در این نمایش چه بود؟

- واقعیت این است که بعضی از اتفاقات این نمایش، فراتر از خواست و اراده من و نویسنده پیش رفت. ماجرا این بود که من برای کسب آمادگی برای این نمایش ۱۳ شب به حرم رفتم و آنجا از ۱۳ صحن و زاویه مختلف، دیالوگ‌ها را خطاب به حضرت رضا(ع) می‌گفتم و تمرین می‌کردم. اصلاً خیلی از این اصطلاحات و عبارت‌ها را خودم از زائران شنیدم. مثلاً این اصطلاح "چشم مایی" یا به قول تهرانی ها "چش مایی" که حالا خیلی گرفته و انگار شده مال من و شخصیتی که بازی کردم، این اصطلاح را از یک زائر تهرانی شنیدم که دست بر سینه، خطاب به امام رضا(ع) می‌گفت: «آقا! چشم مایی». یا این درد دل بی‌ریا با حضرت را از یک زائر آذری‌زبان شنیدم. دوستم گفت: «متوجه می‌شوی چه می‌گوید؟ دارد به امام رضا(ع) می‌گوید: آقا سلام. حالت چطوره؟ خوبی؟ چه کار می‌کنی؟...» درواقع بعضی از دیالوگ‌ها را فراتر از متن هوشنگ جاوید، از زائران حضرت رضا(ع) الهام گرفتم. و خب، حرفی که از دل برآمده بود، بر دل‌ها هم نشست.

*با وجود موفقیتی که در آن اجرا داشتید و نظر مثبت داوران و تماشاگران را جلب کردید، از راهیابی به مرحله بعد بازماندید. اما به نظر می‌رسید ناراحت نشده‌اید و حتی تاکید کردید برای برد و باخت به این برنامه نیامده‌بودید. چه هدف بزرگ‌تری از این حضور داشتید؟

- واقعیت این است که فشار روحی و روانی اجرا روی چنین صحنه‌ای برای من به‌عنوان شرکت‌کننده، خیلی سنگین است. فکر اینکه ۵۰ میلیون بیننده در زمان اجرا، پخش اول تلویزیونی، تکرار و بازنشر در فضای مجازی، قرار است تو و کارت را ببینند، وجودت را پر از اضطراب می‌کند. این بار روانی وقتی مضاعف می‌شود که یک احساس مسئولیت سنگین هم کنارش باشد؛ نوبت اول مسئولیت اجرای نمایش درباره اسطوره شهدای جنگ تحمیلی و نوبت دوم درباره حضرت رضا(ع) و مقوله توسل. جالب است حتی عوامل برنامه عصر جدید هم این سنگینی را حس کرده‌بودند و می‌گفتند چرا اینقدر کارهای سخت انتخاب می‌کنی؟ گفتم: خب من یک بازیگر هستم و دوست دارم کارهای سخت در این حوزه را تجربه کنم.

در پایان آن برنامه وقتی با وجود دریافت ۴ چراغ سفید از داوران از راهیابی به مرحله بعد بازماندم، به همین نکته اشاره کردم. گفتم: من برای برنده‌شدن نیامده بودم. آمدم به‌عنوان یک کمدین، ۲ نمایش تراژدی اجرا کنم با موضوع اسطوره‌ها و آیین‌هایی که در حافظه عاطفی مردم سرزمینم نقش بسته؛ اسطوره قهرمانان دفاع مقدس و آیین عشق‌ورزی به امام رضا(ع). و همین که به لطف خدا و عنایت امام رضا(ع) در این کار موفق شدم، به هدفم رسیده‌ام.

برای نمایش امام رضا (ع)، پنج‌هزار کامنت داشتم!

*با رأی داوران، آن شب حضور شما در برنامه عصر جدید به پایان رسید اما این تازه شروع ماجراهای شما با دلدادگان امام رضا(ع) و محبان جدید ایشان بود. درست است؟

- بله. من بعد از آن اجرا، ۵ هزار کامنت داشتم و الان که بعد از حدود یک ماه از آن اجرا دارم با شما صحبت می‌کنم، این کامنت‌ها که بعضی‌هایش عجیب و غریب است، همچنان ادامه دارد. از پسران و دخترانی پیام دریافت می‌کنم که معلوم است هیچ میانه‌ای با مقوله مذهب و توسل نداشته‌اند اما دلشان با این نمایش لرزیده و متوجه امام رضا(ع) شده‌اند. باور کنید جرأت ندارم بعضی از این پیام‌ها را مرور کنم چون قدرت مواجهه با علاقه‌ای که مردم به این نقش و ارادتی که به‌واسطه آن به امام رضا(ع) پیدا کرده‌اند را ندارم. با خواندن این پیام‌ها، گریه‌ام می‌گیرد و حالم به هم می‌ریزد.

احساس صمیمیت‌شان هم جالب است. خیلی‌هایشان مرا «این آقا تپله» خطاب می‌کنند. یکی نوشته بود: «این آقا تپله یک‌جوری دل ما رو سوزاند و اشکمون رو درآورد که برایمان جالب است بیاییم مشهد و این امام رضا(ع) که میگه رو بیشتر بشناسیم!» تعداد زیادی از جوانانی که اهل موسیقی رپ و موسیقی زیرزمینی و این چیزها هستند هم برایم پیام فرستاده‌اند و نوشته‌اند: «ما که چیز زیادی در این زمینه نمی‌دانیم اما با اجرای شما حال کردیم و اشک ریختیم و لذت بردیم.»

البته افراد معتقد و مذهبی و دوستداران اهل بیت(ع) هم جای خود را دارند. تعداد خیلی زیادی از این عزیزان هم پیام دادند و ابراز لطف و تشکر کردند. من واقعاً شرمنده مردم هستم. واقعیت این است که من فقط یک وسیله بودم. درواقع، همای بخت و اقبال روی شانه من نشست و خداوند بزرگ و امام رضا(ع) اجازه دادند من این مأموریت را انجام دهم. این فقط حس من نیست. نویسنده آن متن هم خودش را در این میان، هیچ‌کاره می‌داند.

نویسنده گفت: من این متن را ننوشتم!

*به نکته خوبی اشاره کردید. یکی از نقاط قوت این نمایش، متن زیبا و روان آن است. این متن از کجا آمد؟ درباره نویسنده‌اش برایمان بگویید.

نکته جالب این است که یک موزیسین بزرگ و یک پژوهشگر عرصه موسیقی این متن را نوشته است. هوشنگ جاوید، نویسنده متن این نمایش است. البته ایشان به‌عنوان نمایشنامه‌نویس هم شناخته می‌شود و نمایشنامه‌های ارزشمندی در حوزه دفاع مقدس دارد. وقتی اولین بار متن را با آن حس‌وحال و با آن لهجه تهرانی برایش از پشت تلفن اجرا کردم، از شدت گریه تلفن را قطع کرد. دفعه دوم که تماس گرفتم، گفت: «وقتی تو اینطور اجرا می‌کنی، یقین می‌کنم من این متن را ننوشته‌ام بلکه خداوند و حضرت رضا(ع) این جملات را در ذهن من نشانده و این اراده را در دستان من قرار داده‌اند که چنین متنی شکل بگیرد.» من واقعاً دست هوشنگ جاوید را می‌بوسم که به من افتخار داد این متن را اجرا کنم.



نمایش را رو به آقا(ع) و در خیابان برای مردم اجرا کردم

*راستی شنیدیم این اجرا را در شهر مشهد و در یک شرایط ویژه تکرار کردید. چه چیزی زمینه‌ساز اجرای مجدد شما شد؟

- بعد از اجرای دوم، زمانی به مشهد برگشتم که شبش درست شب میلاد امام رضا(ع) بود. بنابراین به من پیشنهاد شد به مناسبت میلاد حضرت(ع) در یکی از نقاط پرتردد شهر مشهد این نمایش را به‌صورت زنده برای مردم اجرا کنم. شرایط فراهم نبود و اول، استقبال نکردم اما دوستانم توصیه و تاکید کردند حتماً در آن شب قشنگ به عشق امام رضا(ع) این کار را انجام دهم. من هم در میدان شهدا در حضور حدود ۶ هزار نفر که ایستاده به تماشا ایستاده‌بودند، نمایش را اجرا کردم.

تصورم این بود که در آن ازدحام و شلوغی آدم‌ها و ماشین‌ها اصلاً نمی‌توانم تمرکز کنم. اما باور نمی‌کنید، من رو به حرم حضرت رضا(ع) در میدان شهدا شروع به اجرا کردم و تمام آن چند هزار نفر در سکوت مطلق با نمایش همراه شدند و خیلی‌ها باز هم صورت‌هایشان خیس شد. طوری شده‌بود که در میدان همیشه شلوغ شهر، در آن دقایق فقط به زحمت می‌توانستم صدای ماشین‌هایی که سر چهارراه در حال حرکت بودند را بشنوم و بقیه، فقط سکوت بود و سکوت. واقعاً شرایط و فضای شگفت‌انگیزی بود. این برای یک بازیگر، یک کشف و شهود معنوی است.

حدود یک ماه از اجرای نمایش امام رضا(ع) می‌گذرد اما همچنان لطف و محبت مردم ادامه دارد.  همین چند شب قبل در شب شهادت امام جواد(ع) همراه با دوستان بسیج هنرمندان به حرم امام رضا(ع) رفته‌بودیم. نمی‌دانید خادمان حرم و زائران از بزرگ و کوچک چطور محبت می‌کردند! از همه این عزیزان ممنونم و امیدوارم لایق این‌همه محبت باشم.



وقتی سارق سابقه‌دار با نمایش من، متحول شد...

*از پیام‌ها و کامنت‌های عجیب و غریب گفتید. شنیده‌ایم در میان چند هزار نفری که برای شما پیام ارسال کرده‌اند، یک سارق سابقه‌دار هم وجود داشته که گویا با دیدن نمایش شما متحول شده و قصد توبه دارد. این ماجرا واقعیت دارد؟

- شرحش مفصل است. یک روز که همسرم داشت کامنت‌های نمایش امام رضا(ع) را مرور می‌کرد، با خنده گفت: «ببین این کامنت چقدر جالب است.» یعنی کاملاً احساس کرد نویسنده کامنت شوخی کرده یا خواسته مرا دست بیندازد. اما من وقتی با دقت آن پیام را خواندم، دیدم موضوع اتفاقاً خیلی جدی، جالب و عجیب است. نویسنده آن کامنت، خودش را یک خلافکار سابقه‌دار معرفی کرده و نوشته‌بود: «من ۱۱ سال از عمرم را در مقاطع مختلف در زندان گذرانده‌ام. وقتی تو را در تلویزیون دیدم، با خودم گفتم اگر حضرت رضا(ع) یک خلافکار شبیه مرا اینطور می‌بخشد و اجازه می‌دهد توبه کند، من هم هرطور شده می‌روم مشهد و توبه می‌کنم.»

متوجه نکته جالب ماجرا شدید؟ او اصلاً نمی‌دانست من بازیگر هستم. متوجه نشده‌بود من نقش یک سارق را بازی کرده‌ام. خیال می‌کرد واقعاً خلافکار بوده‌ام و حالا توبه کرده‌ام...



می‌گفت: وقتی در آن برنامه داشتی پیش حضرت(ع) اعتراف می‌کردی، حالت را درک کردم!

*واقعاً؟! بعد از اینکه به او توضیح دادید، چه اتفاقی افتاد؟

- هیچی! هرچه گفتم، باور نکرد! خیلی به من ابراز لطف می‌کرد اما برداشت خودش را از آن برنامه داشت. واقعاً مورد شگفت‌انگیزی بود. و از همه عجیب‌تر این بود که او کاملاً فراموش کرده‌بود این یک برنامه تلویزیونی و یک نمایش است. این نکته را ما در تعزیه هم داریم. وقتی یک نفر شمرخوانی می‌کند، آنقدر مستمع تعزیه احساساتی و محو آن نقش می‌شود که گاه به شمرخوان اعتراض می‌کند و حتی با او درگیر می‌شود. کلاً فراموش می‌کند این یک "شبیه" است. حکایت آن خلافکار سابقه‌دار و نمایش من هم همین بود.

مرا چنان در قالب این نقش باور کرده‌بود که خیال می‌کرد واقعاً یکی شبیه خودش و خلافکار هستم و حالا آمده‌ام در تلویزیون و دارم اقرار می‌کنم! هرچه می‌گفتم: من هنرپیشه‌ام و داشتم نقش بازی می‌کردم، به خرجش نمی‌رفت و می‌گفت: «نه. تو داری تواضع به خرج می‌دهی!» و تاکید می‌کرد: «می‌دانم تو هم مثل خودم کلی خلاف کرده‌ای و درک می‌کنم چقدر ناراحتی. برای همین هم رفتی در آن برنامه و به درگاه امام رضا(ع) استغاثه کردی! من این حال تو را می‌فهمم و باور کردم که حضرت تو را پذیرفته چون من هم پابه‌پای تو اشک ریختم و دلم سوخت. برای همین با خودم گفتم حالا که حضرت رضا(ع) یک خلافکار را اینطور می‌پذیرد و تطهیر می‌کند، من هم در اولین فرصت می‌روم مشهد پیش حضرت(ع) و با او معامله می‌کنم و خلاف را می‌گذارم کنار.» تازه، کلی پیشنهاد ویژه هم برایم داشت...(با خنده)



هرکجا گرفتار شدی، بگو برایت بادیگارد بفرستم!

*همین آقای خلافکار متحول‌شده؟ چه پیشنهادی برایتان داشت؟

می‌گفت: «عباس جان! هرکجای ایران بودی و تنها ماندی و گرفتار شدی، بگو یا برایت پول بفرستم یا آدم‌هایم را بفرستم بادیگارد و مواظبت باشند! من همه‌جای ایران، آدم دارم! هر جا مشکل داشتی، می‌گویم بیایند کمکت کنند.» حتی یادش بود در اجرای اول، یک دهان هم آواز خوانده‌ام. می‌گفت: «باید حتماً مجلس عروسی‌ام هم بیایی و برایم آواز بخوانی.»

*خودتان این ماجرا را چطور تحلیل می‌کنید؟ چه اتفاقی افتاد که یک نمایش کوتاه در یک برنامه سرگرم‌کننده توانست چنین تاثیراتی بر مخاطبان از اقشار مختلف بگذارد؟

- این، کار خدا بود. در یک شو تلویزیونی مثل عصر جدید که عرصه استعدادیابی است و افراد زیادی می‌آیند برای ارائه توانمندی‌های ورزشی و انواع مهارت‌های خاص و عجیب، حضور یکی مثل من به‌عنوان بازیگر که بیاید دو آیین و اسطوره مذهبی و ملی را در قالب نمایش به مخاطب ارائه کند، اتفاق عجیبی است. اما به لطف خدا، اینجا همه‌چیز در جای درستش قرار گرفت. هم متن، خوب و قوی بود و هم بازیگر توانست قابلیت‌هایش را نشان دهد. درواقع خدا به او نظر کرد و توانست بر دل‌های مخاطبان اثر بگذارد

پیشنهاد مسئول محترم آستان قدس را قبول نکردم!

*اما فکر می‌کنم شیرین‌ترین اتفاقی که می‌توانست برای شما بیفتد، دعوت تولیت آستان قدس رضوی و تقدیر رسمی بود که از شما در حرم مطهر امام رضا(ع) صورت گرفت. برایمان از این اتفاق فراموش‌نشدنی بگویید.

- بله. اول از همه حجت‌الإسلام "مروی"، تولیت آستان قدس رضوی، فیلم اجرای مرا در صفحه شخصی‌شان بازنشر کردند و به‌این‌ترتیب حمایت خود را از کار من اعلام کردند. در دیداری هم که با مسئولان بزرگوار آستان قدس رضوی داشتم، آقای دکتر "محمدمهدی برادران"، مدیرعالی حرم مطهر رضوی و حجت‌الإسلام "مهدوی‌فر"، رییس سازمان علمی و فرهنگی آستان قدس رضوی با اهدای یک جلد قرآن مجید و لوح تقدیر، مرا مورد لطف قرار دادند.

در آن دیدار، آقای برادران خطاب به من گفتند: «من یک عمر در راه اهل بیت(ع) خدمت کرده‌ام، شاگردها در این مسیر تربیت کرده‌ام و... اما الان حاضرم ثواب تمام آن خدمات چندین ساله را با ثواب این اجرای شما عوض کنم.» در جواب با احترام گفتم: من به‌هیچ‌وجه قبول نمی‌کنم. ایشان تا این جمله را از من شنیدند، به‌شدت و با صدای بلند گریه کردند.



فیلم «عصر امام رضا(ع)» با موضوع متن و حاشیه اجرای عباس رثایی در برنامه عصر جدید (تولیدشده توسط مرکز ارتباطات و رسانه آستان قدس رضوی)


امام رضا (ع) به یک کمدین، نظر کرده...

*چه چیزی باعث شد اینقدر قاطع، نه بگویید؟

- وقتی می‌خواستیم حرم را ترک کنیم، دوباره آقای برادران گفتند: «من با شما شوخی نکردم ها. بیایید الان در محضر حضرت رضا(ع) با هم معامله کنیم...» گفتم: آقای دکتر! من یک مطرب هستم، یک کمدین، یک دلقک. و البته به این کمدین بودن چون در جهت شاد کردن دل مردم است، افتخار می‌کنم. حالا که این کمدین مفتخر شده به اینکه در ۱۰ دقیقه اجرا، دل میلیون‌ها ایرانی را وصل کند به امام رضا(ع)، من ثواب این کار را با هیچ چیزی عوض نخواهم کرد... من این را گفتم و ایشان دوباره به گریه افتادند. خلاصه حال و هوای عجیبی ایجاد شده‌بود.

البته آستان قدس یک لطف دیگر هم به من داشته. یک فیلم 5 دقیقه‌ای به همت مسئولان محترم آستان قدس به‌نام "عصر امام رضا(ع)" تولید شده که به متن و حاشیه اجرای من در تلویزیون و اتفاقات بعد از آن می‌پردازد. فیلم با تصاویر حضور من در حرم مطهر حضرت رضا(ع) و ابراز لطف مردم شروع می‌شود و در مقاطعی برش می‌خورَد به اجرایم در صحنه عصر جدید. این فیلم در صفحه آستان قدس رضوی هم منتشر شد.

  موفقیت و شهرت با بیست سال تأخیر به سراغم آمد

*۲ ماه گذشته برای شما با مجموعه‌ای از اتفاقات شیرین و به‌یادماندنی همراه بود. فکرش را می‌کردید که حضورتان در برنامه عصر جدید با چنین نتیجه‌ای همراه باشد؟ انتظار این بازخوردها را داشتید؟

- بله، انتظارش را داشتم. چون من ۲۰ سال است دارم به شهرت فکر می‌کنم؛ به اینکه درست و قوی و به‌یکباره دیده شوم. به بازخورد خوب حضورم در قاب تلویزیون فکر کرده‌بودم اما انتظار نداشتم این بازتاب و لطف و تشویق‌ها تا این حد گسترده باشد. این اتفاق خصوصاً درمورد اجرای دوم با موضوع ارادت به امام رضا(ع) در شکل عجیب و غریبی نمود پیدا کرد، طوری که بعد از یک ماه، هنوز دارم درباره آن اجرا از طرف اقشار مختلف مردم پیام و کامنت و واکنش‌های محبت‌آمیز دریافت می‌کنم. غیر از مردم که بسیار به من لطف داشته‌اند، نگاه فامیل هم به من حسابی تغییر کرده...

*مگر نگاهشان به شما تا قبل از این، چطور بود؟

- قبل‌تر اشاره کردم که من، منتسب به یک خاندان مذهبی و فرهنگی هستم. فرزندان ضیاءالذاکرین اغلب راه ایشان را ادامه دادند و از چهره‌های شاخص عرصه علم و فرهنگ و دین شدند. برای مثال، یکی از عموهایم در یک مقطع، مدیرکل آموزش‌وپرورش استان خراسان بود. عمه‌هایم هم همگی استاد دانشگاه هستند. یکی از آن‌ها، خانم دکتر "طیبه رثایی"، یکی از عالمه‌های دین و مدیر حوزه علمیه "مکتب نرجس(س)" در مشهد است. در این میان، فقط من بودم که سراغ هنرهای نمایشی آمده‌بودم. خب، فامیل این حرفه را باور نداشتند و آن را در راستای اهداف و جایگاه خاندان رثایی نمی‌دانستند. اما بعد از آن ۲ اجرا که از من در عصر جدید پخش شد، نگاه فامیل هم نسبت به من، خیلی محترمانه‌تر شد. بعد از اینکه این ۲ نمایش ارزشی را از من دیدند، خیلی بیشتر عمه شدند، خیلی بیشتر عمو شدند، خیلی خیلی بیشتر محبت می‌کنند (با خنده)...

 می‌خواهم با همین توشه وارد محرم شوم

*این روزها چه می‌کنید؟ چه برنامه‌ای برای آینده دارید؟

- راستش را بخواهید، حال و هوای عجیب آن اجرا هنوز مرا رها نکرده. یک نمونه‌اش را برایتان بگویم؛ قرار است فستیوال نمایش‌های خیابانی تا قبل از محرم در مشهد برگزار شود. من هم قرار بود به‌عنوان یک سیاه‌باز در آن شرکت کنم. اما هنوز در تردید و دودلی هستم که صورت سیاه بکنم و بروم در این فستیوال سیاه‌بازی بکنم یا نه؟ یعنی اینقدر این حالی که این روزها دارم، قشنگ است که دلم می‌خواهد آن را حداقل تا بعد از محرم و صفر حفظ کنم. مخصوصاً چون از اصفهان، تبریز و یزد هم از من دعوت کرده‌اند در ایام محرم بروم و این نمایش را برایشان اجرا کنم.

*... و صحبت پایانی؟

- لازم می‌دانم از چند نفر تشکر کنم؛ عزیزانی که اگر حمایت‌هایشان از من نبود، قطعاً این اتفاقات بزرگ و شیرین برای من رقم نمی‌خورد. اول از "هوشنگ جاوید"، نویسنده متن نمایش امام رضا(ع) تشکر می‌کنم که فرصت اجرای این متن را به من داد. همینطور از کمک‌ها و حمایت‌های آقایان "محمدعلی صباغی" و "محمد زعفرانی"، از مسئولان بسیج هنرمندان در خراسان رضوی، مهندس "مسعود قصابی"، دبیر کمیسیون فرهنگی شورای شهر مشهد و جناب سرهنگ "خویشاوندی"، معاون هماهنگ‌کننده سپاه امام رضا (ع) خراسان رضوی سپاسگزارم.