۱۳ آبان ۱۳۹۷ - ۱۰:۰۰
رضا گنجی

اتفاق میمون اختلاف فردوسی‌پور و فروغی

یاد بگیریم که بعنوان یک فرد شاغل در یک مجموعه رسانه ای اگر نسبت به سیاست های سازمان مان انتقاد داریم، نقدمان را خیلی مستدل و پخته به مافوق مان ارائه دهیم. بدانیم که طرح و یا دلایل ما نمی تواند صد در صد درست باشد، یا باید حتما اجرا شود و یا الزاما مخالفت با آن نشانه ی بی سوادی مدیر و یا مسئول مان نیست.
کد خبر : ۴۳۸۶۹۲

اختلاف اخیر فردوسی پور و فروغی شاید اتفاق میمونی باشد که یک معضل برای همیشه حل شود. این معضل رفتار سازمانی که کمی درباره اش صحبت می‌کنیم.

پیشتر از این مطلع بودیم که یکی از آسیب های جدی در سازمان عریض و طویل صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران فنی سالاری است و مدیران آن مجموعه بخاطر بی اطلاعی و یا کم اطلاعی از چرخه کامل کار رسانه اغلب جزو قربانیان این جماعت بودند و هستند. اینکه به این معضل، مجری سالاری هم اضافه شده است خود حکایتی است که باید یک بار برای همیشه به آن خاتمه داد و رفتار سازمانی را بر هر رفتاری خارج از  آن حاکم کرد. فی الواقع دلیل و بهانه ی فرعی این نوشته بازخوانی رویارویی این روزهای مجری و تهیه کننده ی برنامه نود و بعضی دیگر از مجریان با تشکیلات و روسای خود است اما هدف مهم این گفتار، فهم بهتر فعالیت در یک مجموعه ی رسانه ای و اصلاح مشی سازمانی است.

بلاشک مشکل عدم آشنایی کارمندان با قوانین '' رفتار سازمانی ''، تنها در صدا و سیمای ایران خلاصه نمی شود و ما شاهد این نقیصه در غالب وزارتخانه ها، سازمان ها و نهاد های دولتی و خصوصی ایران هستیم. این عیب و کاستی بخاطر خاصیت و نفوذ تلویزیون و نزاع کودکانه ی بعضی از اعضای آن مجموعه بعلاوه میل و قصد گروهی از اشخاص و جریان ها در زدن سازمان اصلی رسانه ای ایران گل درشت دیده شد، اما واقعیت نظام دیوانی ما حکایت از این دارد که این درد کاملا اپیدمی است و هیچ شخص و موسسه ای نمی تواند خود را بری از این نقص بداند. نقصی بنام عدم آشنایی غالب ایرانیان با موضوعی بنام ''رفتار سازمانی'' .

به یاد دارم که سالها پیش، از مسئول بخش اجرایی رسانه ای خارجی که در آن مشغول بکار بودم ایمیلی مفصل و طولانی دریافت کردم که محتوای آن تماما درباره کردار و روش سازمانی مقبول آن رسانه بود. اینکه مثلا نوع پوشش کارکنان چگونه باید باشد، اینکه کارکنان حق مصاحبه با هیچ رسانه ای را بدون کسب مجوز از مافوق ندارند، کمک مالی حتی به سازمان های مردم نهاد که فعالیت های خیرخواهانه و عام المنفعه دارند هم ممنوع است. هدیه گرفتن و یا هدیه دادن در مناسبت ها و یا بخاطر کمک در موضوعی خبری به هر سازمانی یا شخصی با هر دلیلی مغایر قوانین رسانه است و در صورت نیاز به دادن هدیه، بهای آن بر فرض نباید فراتر از خرید یک دسته گل بسیار ساده باشد و غیره... ه. لیستی بلند بالا که تخطی از آن تبعات خاص خود را بهمراه داشت. این دست از یادآوری ها، گواه فرهیختگی و انضباط دستگاهی است که همواره رفتار صحیح سازمانی را به شکلی پسندیده به نیروهایش گوشزد می کند و ایراد با کسی است که از این تذکرات بر آشفته شود.  

به واقع به عنوان فردی خارج از سازمان صدا و سیما، دقیق مطلع نیستم که آیا در بدو استخدام، به هر فرد درباره اساسنامه و مرامنامه سازمان، اطلاع رسانی کامل، صریح و ساده می شود یا نه؟ آیا مثلا همین موارد ساده و پیش پا افتاده که در فوق ذکر شد به کارمندان یادآوری می شود؟   آیا کارکنان از روز نخست می دانند که فراگیری و مرور ''‌مشی سازمانی '' امضا شده در روز استخدام، جزو وظایف خود کارمند است؟ شیوه رصد رفتار کارکنان چگونه است؟ چه نظامی منهای حوزه ی '' امنیتی و حراستی ''، که گاها زمخت و نا زیبا عمل می کنند، از سلوک کارکنان مراقبت می کند؟
 
فراموش نکنیم درباره سازمانی حرف می زنیم که گویا کارمندان رسمی آن نزدیک به ۲۰ هزار نفر است و در صورت اضافه کردن جمعیت قراردادیها و پروژه ایها از ۴۰ هزار نفر هم عبور می کند. چنین سازمان عظیمی را قطعا نمی توان هیاتی و مرامی اداره کرد. اگر قاعده حاکم نباشد کار راست نمی شود.

این قاعده هم الزاما قرار نیست بر اساس تعریف و تفسیر من و شما بنا شود. هر رسانه ای بر اساس تعریف و یا تعاریف مشخصی خلق می شود و طی مسیر می کند. حتما هوشمندی یک رسانه، توجه به بازخوردها و اعمال بهترین دیدگاهها در جهت ارتقاع کیفی خروجی و تعالی سازمانی است اما یک رسانه ی قوی و بزرگ نمی تواند مدام در جهت میل این و آن تغییر مسیر و یا روش دهد.

اینکه صدا و سیما یک رسانه ی ملی است و باید منعکس کننده ی دیدگاههای عموم مردم باشد، مطلبی است مقبول اما تا آنجا که می دانیم نقشه راه آن بر اساس اصولی مشخص نوشته شده و تغییر آن اصول و روش هم دارای مکانیزمی مشخص است و افراد تنها در صورت قبول اصول و شرایط می توانند در آن مجموعه مشغول بکار شوند. هر کسی محق است که موافق آن اصول از پیش نوشته شده نباشد و حتی مخالف باشد اما نمی شود کسی در سازمانی شاغل بشود و زیر توافقی را امضا کند که روز نخست بطور معین و دقیق شرایطش برای او تشریح شده اما او هم حقوق آن سازمان را بگیرد و از امتیازات آن استفاده کند و هم مدام به اشکال مختلف برای آن مجموعه مشکل ایجاد کند و یا پیوسته بدنبال تخریب آن باشد.

این که عین نفاق است و اتفاقا مدیری که چنین فردی را در مجموعه شناسایی و یا پاکسازی نکند را باید اخراج کرد.
 
آنچه عرضه شد بر اساس آموزه ی مدیریتی رسانه ای غربی است نه دفاع و یا توجیه واکنش های این روزهای صدا و سیمای ایران. خوشحال می شوم که کسی فقط یک نمونه، فقط یک نمونه را برای من مثال بیاورد که رسانه ای مطرح در جهان توسعه یافته، حاضر به تحمل پرسنلی با ویژگی بعضی از کارمندان و مجریان مطرح این ایام صدا و سیما باشد، اینکه در قاب تلویزیون به وقت صبح و ظهر و شب چیزی را بگوید که یحتمل باورش ندارد و این عدم باورش را جلوتر، بی واهمه و بی ترس و نگرانی در فضای مجازی در اینستا و توییتر و تلگرام و در مصاحبه ها و محافل خصوصی و عمومی فریاد بزند.

اینکه دائما در حال ایراد گرفتن از هر تصمیم سازمان و مافوق اش باشد. اینکه مطلع است هزینه ی آن رسانه بطور مستقیم و غیر مستقیم از جیب مردم پرداخت می شود اما هیچ تلاشی برای پیشرفت خودش و بهتر شدن خروجی نمی کند و عجیب تر اینکه حقوق سازمان اش را کاملا حرام می داند و مدعی است که تنها به جبر زندگی مجبور به قبول آن است. اینکه علنی اعتقادات و باورهای مردمش را به ریشخند می گیرد و ...  شگفت انگیز برای ما اینکه این جماعت با همه ی این ویژه گی ها که ذکر شد، هر نوع تذکر سازمانی در این باب را به سخره می گیرند و جار و جنجال راه می اندازند که داریم محدود می شویم و تهدید می شویم و چه و چه... ه.! .

باور بفرمایید مهم نیست من از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران خوشم بیاید یا نیاید. مهم نیست که بعضی از شماها طبق عادت، بنده و یا هر مخالف نظر خودتان را یک اجیر شده برای دفاع از آن مجموعه بدانید یا نه، اما باور کنید بعنوان شخصی که حداقل سه دهه از عمرش را در معتبرترین رسانه های دنیا فعال بوده عرض می کنم که چنین رفتارهایی هرگز مقبول هیچ مدیر و مجموعه رسانه ای غربی نیست. هرگززززز. آنها چنین نیروهایی را برای یک روز هم تحمل نخواهند کرد.

شاید بپرسید که مگر می شود هیچ مجری، سردبیر، نویسنده، خبرنگار، کارگردان، تهیه کننده، فیلمبردار، ادیتور، فعال و یا کارمندی در رسانه ی غربی مخالف سیاست های مجموعه اش نباشد؟ بسیار سوال خوبی است. حتما می توانم برای شما هزاران نفر را در غرب که مخالف سیاست های رسانه ای که در آن شاغل هستند، لیست کنم. آنها می توانند مخالف باشند حتی می توانند مخالفت شان را به اشکال معقول و پذیرفته شده در توافق '' رفتار سازمانی '' هم اعلام کنند اما تا چه زمان؟ تا زمانی و تا وقتی که مدیریت از این انتقادها بوی نفرت و به زیر کشیدن سازمان را استشمام نکند. شما می توانید از آنها نقد کنید اما کسی به شما گارانتی نمی دهد که بعد از نقد می توانید به کارتان در آن مجموعه ادامه دهید. مگر اینکه نقدتان همواره خیلی خلیق و ملو باشد. درست یا غلط، ملاک تشخیص همین هم در همه جا، همان مجموعه مدیریتی است. 

یاد بگیریم که بعنوان یک فرد شاغل در یک مجموعه رسانه ای اگر نسبت به سیاست های سازمان مان انتقاد داریم، نقدمان را خیلی مستدل و پخته به مافوق مان ارائه دهیم. بدانیم که طرح و یا دلایل ما نمی تواند صد در صد درست باشد، یا باید حتما اجرا شود و یا الزاما مخالفت با آن نشانه ی بی سوادی مدیر و یا مسئول مان نیست.

اگر با یک مافوق کم مایه و بی سواد و درشت گوی و مستبد طرفیم، تسلیم نشویم و راههای مدنی دیگر را هم امتحان کنیم. اگر همه ی آن راهها جواب نداد و شما همچنان به اصلاح اصرار دارید و نمی توانید بیش از این هزینه بپردازید و ریسک نمایید و به دستمزد این حرفه نیاز دارید و کاری دیگر برای امرار معاش نمی توانید پیدا کنید، پس سکوت کنید و اجازه بدهید تا دیگران هم به مرور پی به ایراد مجموعه ببرند و خواهان اصلاح آن باشند اما حیله گرانه بدنبال تخریب سازمان تان نباشید. این رفتار زیبنده نیست. اگر سکوت را هم نمی پسندید و برای هدف تان ارزش قایلید، صبح فردا که به اداره رفتید، همه ی وسایل تان را جمع کنید، استعفای تان را روی میز مدیر بگذارید و از پس فردای آن روز به هر شکلی که خواستید سازمان تان را به چالش بکشید. این حق شماست. اما تا زمانی که در آن مجموعه شاغلید، حق ندارید، اصول '' رفتار سازمانی ' را نادیده بگیرید. این هم ''درسی'' است که از رسانه های غربی آموختم. اینکه مدام می گویم رسانه های غربی و آنها را ملاک قرار می دهم به این خاطر است که همه ی دنیا و غایت فهم عمده ی منتقدین صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، از فعالیت رسانه ای، در رسانه های غربی ختم می شود. خلاص.

اما شوربختانه وقتی آنها را به رفتار رسانه ای همان رسانه های فرنگی و حرفه ای ارجاع می دهیم مدعی می شوند که ما منظورمان یک رسانه ی ایرانی – اسلامی است! و آنجا که خواهان تلاش بیشتر شان برای رویش و بالندگی رسانه ی ایرانی – اسلامی هستیم، آنها هیچ وزنی برای جنس ایرانی شان قایل نیستند.
 
طی این سالها یافتم که بخش عمده ی انتقاد '' مردم عادی '' از صدا و سیما، کیفیتی است. یعنی چرا تصاویر رنگ و لعاب ندارد. شات ها قوی نیست. از تکنیک های روز استفاده نمی شود. برای هر کاری زمان و فکر کافی صرف نمی شود. چرا کارها خوش ساخت نیست. چرا برنامه های مناسبتی و یا تفریحی سالم کم است و یا اگر هست خیلی هنرمندانه و هوشمندانه ساخته نمی شود و غیره. اما در مقابل، غالبا انتقاد مخالفین نظام و سازمان رسمی رسانه ای جمهوری اسلامی ایران، محتوایی است.

آنها بیشتر ایرادشان به این است که چرا این موضوع گفته شد و یا گفته نشد. چرا مخالفین را دعوت نمی کنید و رسانه را به ما نمی دهید و ... البته برای هر دو گروه کیفیت و محتوا توامان مهم است اما راستش دلم برای مردمی می سوزد که نمی دانند از قبل و بعد از انقلاب تا هم اکنون، همیشه اکثریت نیروهای سازمان صدا و سیما از کادر اداری گرفته تا نیروهای تولیدی و فنی و خدماتی و ستادی و صفی، از همان طیفی هستند که اکنون منتقد همان سازمان اند. این یعنی طنز بزرگ تاریخ.

بجای اینکه این جماعت مثلا دگر اندیش و همیشه روشنفکر و اصلاح طلب که دهه ها در آن سازمان چمبره زده اند، حقوق گرفته اند، مشهور شدند، صفا کردند و ... جوابگوی همه ی کاستی های کیفیتی و بعضا محتوایی باشند اکنون در جایگاه پرسش گر و منتقد نشسته اند. این همان درد و فکاهی قرن است که بقول توییتی ها و ایرانی های جوان شیرین سخن، برای هر سفارتخانه ای تعریف کنید به شما بی درنگ پناهندگی فامیلی می دهند. الباقی ادای این هزل را در می آورند.

یعنی این آقایان اکثریت، چهل سال هم حقوق گرفتند و هم ناراضی از وضعیت کاری بودند. هم لذت بردند و مشهور شدند و هم انتقاد کردند. خودشان ساختند و خودشان هم شب هنگام در میهمانی ها خرابی شان را گردن سازمان و نظام انداختند. هر وقت هم گله شد از کیفیت کار، سریع توپ را انداختند در زمین یک اقلیت مدیر اصولگرای فعال در سازمان که اتفاقا همیشه به اینها بیشتر از دوستان همسوی خودشان حال دادند.
 
یک خروار ایراد می توان به صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران که اغلب بر خلاف هوچیگری که می کنند به کام اصلاح طلبان است و به نام اصولگرایان، گرفت. گویا بالای ۷۰ درصد کارمندان صدا و سیما اصلاح طلب بودند و هستند و عده ای هم که اصولا بی طرف اند. تنها در طول همه ی این سالها، فقط ۵ تا ۱۰ درصد بدنه، انقلابی و یا همسو با سیاست های سازمان بوده اند. مطمئنا این آمار رسمی و دقیق نیست اما تاکنون سازمان هم حاضر نشد به کسی اجازه ی انجام چنین پژوهش میدانی را بدهد.
 
خیلی ها معتقدند که دلیل اصلی ناکارآمدی صدا و سیما در بخش کمی و کیفی اتفاقا بخاطر حضور حداکثری نیروی های اصلاح طلب مدعی دانش رسانه اما فاقد اراده و انگیزه کافی است نه حضور اصولگرایان در سطوح مدیریت و تصمیم گیری. البته که کسی نمی تواند منکر خطاهای اصولگرایان تصمیم گیر فعال در سازمان باشد اما در ترازوی انصاف اینها هرگز همسنگ هم نیستند.

شاید قصدم از بیان صریح همه ی این مطالب یادآوری به دوستان اصلاح طلب و دگر اندیشم بود که شما اکنون بهتر است در مقام پاسخگویی به همه ی رفتارهای رسانه ای خود در مجموعه صدا و سیما باشید چون همیشه در آن مجموعه در اکثریت مطلق بوده اید. با این ادعا که ما هیچ دستی و قدرتی در تصمیم گیری ها نداشتیم و نداریم حداقل در بحث کیفی، ناکرده ها و خطاهای ۴۰ ساله شما پاک نخواهد شد. منصف و منطقی باشید.
 
حالا تلویزیون در چهل سالگی اش مانده است که با مشکلی بنام مجری سالاری بعد از فنی سالاری و کارمند سالاری چه کند. در مقابل دوربین اش '' بعضی '' از مجریان خانم تا زیر دماغ در پوشش اند و یا از دهان مجری های ذکورش قال این و آن و حرفهای حماسی نمی افتد اما شب و یا ساعتی بعد در فضای مجازی رخی دیگر رو می کنند و کلماتی دیگر به زبان می آورند که هیچ تجانسی با آرمانهای رسانه شان ندارد. چرا؟ اختلاف اخیر فردوسی پور و فروغی شاید اتفاق میمونی باشد که این معضل برای همیشه حل شود. همان معضل رفتار سازمانی که در بالا کمی درباره اش صحبت کردیم.

مسلما نمی توان همه ی تقصیرات را به گردن آقای نیروی انسانی و مجری معروف انداخت و مسئولین صدا و سیما را فاقد هر نوع خطا در این خصوص دانست. مفصل می توانیم درباره مراقبت هایی که صدا و سیما می توانست از داشته های انسانی اش بکند و نکرد حرف بزنیم و ...

اما آقای مجری معروف مختار است، بین قبول آنچه در تعریف '' مشی سازمانی '' آمده است یا حرف شنوی و تحریک پذیری از عوامل بیرونی. اینکه گوش اش را بسپارد به فرامین بالا دستی اش در رسانه ای که در آن شاغل است یا اینکه بنشیند تا ببیند فرضا آقایان صفایی فراهانی یا سید حسن خمینی چه می پسندند تا او همان کند. او می تواند دلش را به پورمحمدی و میرباقری و هر مقام دیگری در سازمان خوش کند که از او پشتیبانی می کنند اما در فرهنگ و نظام رسانه ای، مدیر مستقیم هر شخص تعریف شده است، تا تعریف جناب شان چه باشد.

تنها از باب یادآوری و جهت اطلاع منتقدین عرض می کنم که من در این نوشته بدنبال دفاع از رفتار صحیح رسانه ای در کشورم هستم نه صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، هر چند دفاع از هر سازمانی که به نفع مردم درست و صحیح و مقبول عمل کند را همواره برای خود افتخار می دانم.

رضا گنجی - کارشناس ارشد رسانه