بازخواني پرونده 16 آذر
در 16 آبان سال 32 نيز کابينه زاهدى و دولت انگلستان براى تجديد روابط ايران و انگلستان که در جريان ملى سازى نفت قطع شده بود، مخفيانه شروع به مذاکرات کردند.
در تاريخ 24 آبان اعلام شد که نيکسون معاون رئيس جمهور آمريکا از طرف آيزنهاور به ايران مىآيد...
آري، نيکسون معاون رئيس جمهور آمريکا، راهي ايران گرديد تا محصول سرمايه گذاري بيست و يک ميليون دلاري"سيا" را که در راه کودتا و سرنگوني دولت مصدق هزينه کرده بود و همچنين نتايج "پيروزى سياسى اميدبخشى را که در ايران نصيب قواى طرفدار تثبيت اوضاع و قواى آزادى شده است!" (نقل از نطق آيزنهاور در کنگره آمريکا بعد از کودتاى 28 مرداد) را از نزديک مشاهده کند.
دانشجويان مبارز دانشگاه نيز تصميم گرفتند که هنگام ورود نيکسون، نفرت و انزجار خود را به دستگاه کودتا نشان دهند. وقوع تظاهرات هنگام ورود نيکسون حتمى مىنمود.
دو روز قبل از آن واقعه تلخ يعني در تاريخ 14 آذر 1332 ، زاهدى تجديد رابطه با انگلستان را رسما اعلام کرد و قرار شد که "دنيس رايت" ، کاردار سفارت انگلستان، چند روز بعد به ايران بيايد. از همان روز 14 آذر تظاهراتى در گوشه و کنار به وقوع پيوست که در نتيجه در بازار و دانشگاه عدهاى دست گير شدند. اين وضع در روز 15 آذر هم ادامه داشت.
رژيم شاه براى مسلط شدن بر اوضاع و حفظ سلامت (!) سفر نيکسون نيروهاى نظامى خود را در دانشگاه مستقر کرد؛ روز 15 آذر يکى از دربانان دانشگاه شنيده بود که تلفنى به يکى از افسران گارد دانشگاه دستور مىرسد که بايد دانشجويى را شقه کرد و جلوى در بزرگ دانشگاه آويخت که عبرت همه شود و هنگام ورود نيسکون صداها خفه گردد و جنبندهاى نجنبد...
صبح شانزده آذر، هنگام ورود به دانشگاه، دانشجويان متوجه تجهيزات فوق العاده سربازان و اوضاع غير عادى اطراف دانشگاه شده، وقوع حادثهاى را پيش بينى مىکردند.
دانشجويان حتى الامکان سعى مىکردند که به هيچ وجه بهانهاى به دست بهانه جويان ندهند. از اين رو دانشجويان با کمال خون سردى و احتياط به کلاسها رفتند و سربازان به راهنمايى عدهاى کارآگاه به راه افتادند. ساعت اول بدون حادثه مهمى گذشت و چون بهانهاى به دست آنان نيامد به داخل دانشکدههاي پزشکى، داروسازى، حقوق و علوم هجوم آوردند و عده زيادى را دستگير کردند.بين دست گير شدندگان چند استاد نيز ديده مىشد که به جاى دانشجو مورد حمله قرار گرفته و پس از مضروب شدن به داخل کاميون کشيده شدند؛ چون احتمال وقوع حوادث وخيمترى مىرفت، لذا براى حفظ جان دانشجويان، دانشکده را تعطيل کردند و به آنها دستور دادند به خانههاى خود بروند و تا اطلاع ثانوى در خانه بمانند.
دانشجويان نيز به پيروى از تصميم اولياى دانشکده، محوطه دانشگاه را ترک مىکردند ولى هنوز نيمى از دانشجويان در حال خروج بودند که ناگاه سربازان به دانشکده فنى حمله کردند. بهانه حمله آنان به دانشکده ظاهرا اين بود که در اين گير و دار دو دانشجوى رشته ساختمان به حضور نظاميان در دانشگاه اعتراض مىکنند. ارتشىها براى دستگيرى آنان وارد کلاس درسي در دانشکده فنى مىشوند تا دانشجويان معترض را دست گير کنند؛ وقتى استاد کلاس، آقاي مهندس شمس نسبت به حضور نظاميان در کلاس درس خود اعتراض مىکند او را با مسلسل به جاى خود مىنشانند و حتى با شکنجه مستخدم دانشکده سعى مىکنند که آن دو دانشجو را بيابند.
رئيس وقت دانشگاه تهران براى اينکه جلوى ناآرامىها را بگيرد، کل دانشگاه تهران را تعطيل کرد. حضور نظاميان در صحن دانشکده فنى باعث شد که بين نظاميان و دانشجويان، زد و خورد شود. عدهاى از سربازان، دانشکده فنى را محاصره کرده بودند تا کسى از ميدان نگريزد. آنگاه دستهاى از سربازان با سر نيزه از در بزرگ دانشکده وارد شدند.
اکثر دانشجويان به ناچار پا به فرار گذاردند تا از درهاى جنوبى و غربى دانشکده خارج شوند. در اين ميان بغض يکى از دانشجويان ترکيد و او که مرگ را به چشم مىديد و خود را کشته مىدانست دگر نتوانست اين همه فشار درونى را تحمل کند و آتش از سينه پرسوز و گدازش به شکل شعارى کوتاه بيرون ريخت: "دست نظاميان از دانشگاه کوتاه!" . هنوز صداى او خاموش نشده بود که رگبار گلوله باريدن گرفت و چون دانشجويان فرصت فرار نداشتند به کلى غافل گير شدند و در همان لحظه اول عده زيادى هدف گلوله قرار گرفتند. به خصوص که بين محوطه مرکزى دانشکده فنى و قسمتهاى جنوبى، سه پله وجود داشت و هنگام عقب نشينى عده زيادى از دانشجويان روى پلهها افتاده، نتوانستند خود را نجات دهند، مصطفى بزرگ نيا به ضرب سه گلوله از پا درآمد. مهندس شريعت رضوى که ابتدا هدف قرار گرفته به سختى مجروح شده بود بر زمين مىخزيد و ناله مىکرد، و دوباره هدف گلوله قرار گرفت. احمد قندچى حتى يک قدم هم به عقب برنداشته و در جاى اوليه خود ايستاده بود و از گلوله باران اول مصون مانده يکى از جانيان "دسته حاجيباز" با رگبار مسلسل سينه او را شکافت.
بعد از پايان درگيرىها احمد هنوز زنده بود؛ او را به يکى از بيمارستانهاى نظامى تهران منتقل کردند. در حالى که در درگيرىها لوله شوفاژ در مقابل احمد ترکيده بود و آب جوش تمام سر و صورت او را به شدت مجروح کرده بود با اين حال مسئولان بيمارستان از مداوا و حتى تزريق خون به او ابا کردند و 24 ساعت بعد او مظلومانه شهيد شد.
مظلوميت قندچى به حدى بود که حتى بعد از شهادت، به خانوادهاش گفته بودند که احمد را با دو شهيد ديگر در امام زاده عبدالله دفن کردهاند. برادر شهيد قندچى گفت: "بعد از اين که فهميديم احمد را در مسگر آباد دفن کردهاند با خانواده شريعت رضوى و بزرگ نيا به مسگر آباد رفتيم و قبر شهيد را نبش کرديم و او را مخفيانه به امام زاده عبدالله برديم و در آنجا در کنار دوستانش به خاک سپرديم."
در جريان درگيرى 16 آذر عده زيادى از دانشجويان که تحت فشار و حمله قرار گرفته بودند به ناچار به آزمايشگاه پناه بردند. پس از ختم گلوله باران دقيقهاى سکوت، دانشکده را فرا گرفت. ناگهان ميان سکوت ناله بلندى به گوش رسيد که مانند دشنه در قلبها فرو رفت و از چشم بيشتر دانشجويان اشک جارى شد. نالههاى بلند سوزناک مىفهماند که عدهاى مجروح شدهاند و در همان جا افتادهاند. اولياى دانشکده، مستخدمان و چند نفرى از دانشکده پزشکى مىخواستند مجروحان را به پزشکى برده معالجه کنند ولى سربازان با تهديد به مرگ مانع اين کار شدند. بدن مجروحان در حدود دو ساعت در وسط دانشگاه افتاده بود و خون جارى بود تا بالاخره جان سپردند.
شهيد دکتر مصطفي چمران که خود در آن زمان شاهد اين واقعه بوده است بعدها در انجمن اسلامى دانشجويان امريکا روايت مستندى از واقعه را مکتوب و ارائه کرد که همواره مورد استناد ديگر نويسندگان سياسى دهه 40 و 50 و بعد از آن بوده است. ايشان در رابطه با حادثه 16 آذر مي گويد:" وقايع آن روز چنان در نظرم مجسم است که گويي همه را به چشم مي بينم. صداي رگبار مسلسل در گوشم طنين مي اندازد، سکوت موحش بعد از رگبار بدنم را مي لرزاند، آه بلند و ناله جانگداز مجروحين را در ميان اين سکوت دردناک مي شنوم . دانشکده فني خون آلود را در آن روز و روزهاي بعد به رأي العين مي بينم..."
آري، در آن روز خونين سه نفر از دانشجويان (بزرگ نيا، قندچى و شريعت رضوى) شهيد و بيست و هفت نفر دستگير و عده زيادى مجروح شدند.
خبر واقعه 16 آذر به سرعت در تمام تهران پخش شد. در روز 17 آذر تمام دانشگاههاى تهران و اغلب شهرستانها در اعتصاب کامل به سر بردند؛ حتى بسيارى از دبيرستانها هم با تعطيل کردن مدرسه خود هم دوش دانشگاهيان در تظاهرات عليه فجايع 16 آذر و سفر نيکسون به تهران شرکت کردند.
براى کم رنگ کردن واقعه 16 آذر، جنايت کاران شروع به سفسطه کردند. در مقابل خبرنگاران گفتند که: "دانشجويان براى گرفتن تفنگ سربازان حمله کردند و سربازان نيز اجبارا تيرهايى به هوا شليک نمودند و تصادفا سه نفر کشته شدند."
در همان روزها يکى از مطبوعات نوشت: "اگر تيرها هوايى شليک شده، پس دانشجويان پر درآورده و خود را به گلوله زدند!"
رژيم براى اين که واقعه 16 آذر زودتر از يادها برود از برپايى مراسم يادبود شهدا جلوگيرى کرد.
برادر شهيد شريعت رضوى مىگويد: "بعد از شهادت اين سه تن به ما اجازه برگزار کردن شب سوم در خانه هايمان را هم ندادند؛ ولى در مراسم چهلم به خاطر پافشارى زيادى که کرديم فقط 300 کارت که مهر حکومت نظامى روى آن خورده بود به من دادند. هر کس مىخواست به طرف امام زاده عبدالله برود کارتش را کنترل مىکردند."
برادر شهيد بزرگ نيا نيز مىگويد: "از طريق علم، شاه به پدرم تسليت گفت و پيغام داد 200 هزار تومان خون بها بدهند که جواب رد داديم؛ بعد مىخواستيم مجلس ختم و شب هفت بگيريم، مخالفت کردند. تا اين که خودم پيش سرتيب بختيار فرماندار نظامى رفتم و متعهد شدم اگر اتفاقى افتاد خودم مسئول باشم."
درست روز بعد از واقعه 16 آذر، نيکسون به ايران آمد و در همان دانشگاه، در همان دانشگاهى که هنوز به خون دانشجويان بى گناه رنگين بود دکتراى افتخارى حقوق دريافت کرد. صبح ورود نيکسون يکى از روزنامهها در سر مقاله خود تحت عنوان "سه قطره خون" نامه سرگشادهاى به نيکسون نوشت. در اين نامه سرگشاده ابتدا به سنت قديم ما ايرانىها اشاره شده بود که "هرگاه دوستى از سفر مىآيد يا کسى از زيارت بازمى گردد و يا شخصيتى بزرگ وارد مىشود ما ايرانيان به فراخور حال در قدم او گاوى و گوسفندى قربانى مىکنيم؛ آنگاه خطاب به نيکسون گفته شده بود که "آقاى نيکسون! وجود شما آن قدر گرامى و عزيز بود که درقدوم شما سه نفر از بهترين جوانان اين کشور يعنى دانشجويان دانشگاه را قربانى کردند!!!" ...
روز دانشجو، سنگر شريف شکفتن و نوآوري
شانزده آذر روزي است که يادآور به خون غلتيدن سه آذر اهورايي، قندچي، شريعت رضوي و بزرگنيا براي دفاع از استقلال و آزادي ايران است.
روزي که به نام دانشجو مزين شده است. در اين رهگذر يکي از پرسشهايي که در خصوص جنبش دانشجويي مطرح بوده آن است که اين جنبش بايد متضمن چه شاخصهها و خصلتهايي باشد تا قادر شود از پايمرديها و از خود گذشتگيهاي فرزندان علم و آگاهي بيشترين بهره را حاصل کند. آيا جنبش دانشجويي بايد در"خط مشي"هاي خود به مثابه يک گروه، از يک حزب سياسي الهام پذيرد و پلات فرم يک حزب را الگو و سرمقصد خود قرار دهد؟ يا اينکه جنبش دانشجويي خود همواره ظرفيتها و استعدادهاي تشکيل جنبش مستقل و فراگير را دارد.
آيا اصولاً جنبش دانشجويي بايد تنها به صيانت از منافع صنفي خود سرگرم شود؟ آيا جنبش دانشجويي بياعتنا به رخدادهاي سياسي- اجتماعي يک جامعه ميتواند به عنوان يک نيروي صرفاً صنفي عمل نمايد و آيا دانشجو ميتواند الگوي رفتاري خود را از کشورهاي به اصطلاح توسعه يافته گرته برداري کند؟...
از ياد نبريم در 16 آذر سال 1332 جنبش دانشجويي ايران تولد يافت. آنگاه که برق سرنيزهها توهم سکوت قبرستاني را دامن ميزد اين کلاس علم و آگاهي دانشگاه بود که چون آذرخش، شب سياه استبداد را مقهور روشنايي خود کرد. سراسر تاريخ پرشور جنبش دانشجويي حکايت اين سرگذشت است که اين جنبش توان برپايي توفانهايي را داراست که بنياد هر کاخ ستمي را به تزلزلي سهمگين واميدارد.
و اما اکنون در مقطع حساس دوران گذار تاريخياي که جامعة ما در آن به سر ميبرد، امر تحقق عدالت و ايجاد پايههاي اجتماعي مستحکم براي آن به صورت يک امر بسيار ضروري و مهم خودنمايي ميکند.
در واقع اينک شرايط عمومي کشور بايد به گونهاي گردد که جنبشها و نهادهاي مختلف، عدالتطلبي را به عنوان شعار محوري و مرکزي خود در رأس مطالبات خويش قرار دهند. يکي از نهادهاي مهمي که ميتواند نقش کليدي و استراتژيکي در پيشبرد شعار عدالتخواهي ايفا نمايد، جنبش دانشجويي و کليت حرکت نهاد دانشگاه است.
بر کسي پوشيده نيست که اساساً جنبشهاي دانشجويي به گونهاي ذاتي و سرشتي خصلتي راديکال و عدالتطلبانه دارند اين امر به ويژه براي جنبش دانشجويي ايران از اهميت و ضرورت بيشتري برخوردار است، زيرا که هم پيشينه و سابقة حرکت دانشجويي ايران و هم ماهيت اسلامي و اعتقادي آن و نيز شرايط خاص کنوني ضرورت رو آوردن به گفتمان عدالتطلبانه را چند برابر ميکند.
انقلاب اسلامي و جامعه ايران در مقطع کنوني به خصوص در يکي از پيچهاي تعيين کننده و سرنوشتساز حرکت خود قرار گرفته است. اهميت اين مقطع به ويژه از آن رو است که شرايط عمومي کشور و چشمانداز مثبت حضور فعال و تعيين کننده اصولگرايان اصلاح طلب در پيکره حاکميت سياسي کشور و نيز عيان شدن بيحاصلي نسخهها و تجويزهاي مدلهاي اقتصاد نئوليبرالي و فريدمني، فضا را به گونهاي خاص آمادة پذيرش گفتمان عدالتطلبي و حرکت به سمت آن کرده است و اين به راستي اتفاقي ميمون و فرصتي مغتنم است که بايد از آن بهرة کافي را برد.
بايد گفت که دانشجويان بايد بنا بر ضرورتهاي سني و نيز با توجه به فضاي آرمانگرايانه حاکم بر جامعه که با شدت و قوت تعقيب شده و درتحولات وسيع اجتماعي متجلي ميشود، آرمانهاي اجتماعي خاص خود را تدوين کرده و در پي ارزيابي و تحقق آن باشند.
از همين روي فروغي که اين سه آذرخش: قندچي، بزرگنيا و شريعت رضوي و ديگر دانشجويان آزاده فروزان کردند همه ساله بايد زنده بماند و روز دانشجو ياد روز اين خاطرهها و معنابخش اين حقايق و ارزش بيانتهاي آگاهي باشد. خاطره همانها که نخواستند در برابر جور زمانه سر خم کنند، و در اين راه، دانشگاه را به خون خود آراستند.
آري نام احمد قندچي، آذر شريعت رضوي و مصطفي بزرگ نيا براي هميشه بر تارک تاريخ دانشگاه نگاشته شده است. دکترعلي شريعتي در ياد بود اين ياران دبستاني مي گويد:
«"آذر" مان، در آتش بيداد سوخت، او را در پيش پاي "نيکسون" قرباني کردند! اين سه يار دبستاني که هنوز مدرسه را ترک نگفته اند، هنوز از تحصيلشان فراغت نيافته اند، نخواستند - همچون ديگران - کوپن ناني بگيرند و از پشت ميز دانشگاه، به پشت پاچال بازار بروند و سر در آخور خويش فرو برند. از آن سال، چندين دوره آمدند و کارشان را تمام کردند و رفتند، اما اين سه تن ماندند تا هر که را ميآيد، بياموزند، هرکه را ميرود، سفارش کنند. آنها هرگز نميروند، هميشه خواهند ماند، آنها "شهيد" ند. اين "سه قطره خون" که بر چهره ي دانشگاه ما، همچنان تازه و گرم است. کاشکي ميتوانستم اين سه آذر اهورائي را با تن خاکستر شده ام بپوشانم، تا در اين سموم که ميوزد، نفسرند! اما نه، بايد زنده بمانم و اين سه آتش را در سينه نگاه دارم.»
شهيد دکتر مصطفي چمران نيز درباره دانشجو و جريان دانشجويي مي گويد:
«خصوصيت بالقوه دانشجويان در اين است که با تحرک گرايش، استنباط و فهم خود فضا را تغيير مي دهند. شرط اصلي در تضمين امروز و فرداي دانشجو ميزان برخورداري او از معنويات است. فارغ التحصيل دانشگاه ما بايد نسبت به کشور و ميهن خود وفادار و متعهد باشد. با رافت و عطوفت با انسان ها برخورد کند و تنها در انديشه پر کردن جيب خود نباشد و براي رسيدن به اين هدف، انس با خدا و چشيدن لذات ذکر و دعا و تضرع اجتناب ناپذير است و اين هديه بزرگ را تشکل ها و انجمن هاي اسلامي بايد به دانشجويان تقديم کنند.»
آري! به دليل جوهر ديني انقلاب، جنبش دانشجويي به عنوان يک اهرم و بازوي مهم اجرايي و عملياتي حرکت فراگير ديني جامعه نقش بازي ميکند. بنابراين اتمسفر هژمونيک جنبش دانشجويي در ايران امروز جز از متن و بطن روح اسلامي انقلاب نميتواند برخاسته باشد و گفتمان عدالتطلبانة جنبش دانشجويي نيز باطن آرمانها و انديشههاي خود را نه در شعارها و ايدئولوژيهاي عصر روشنگري و سکولاريسم آنها، که در چشمانداز فراخ و معنوي تفکر اسلامي جستوجو مينمايد.
اگر جريان دانشجويان را از بدو شکل گيري تاکنون مورد مطالعه قرار دهيم متوجه خواهيم شد که دانشجو و جريان دانشجويي به دليل داشتن فطرت پاک و روشن و همچنين عدم وابستگي به قدرت و ثروت و آرمانگرا بودن، برخلاف مصلحتانديشان و محافظهکاران، نميتواند از کنار برخي مسائل به بهانه ترس از مال و جان خود و مصلحت انديشي به سادگي عبور کند. و اينگونه است که يکي از مهمترين تشابهات ميان دوران فعلي و دوران وقوع 16 آذر را مي توان در اين مقوله دانست که جنبش دانشجويي به عنوان بخشي از جنبش روشنفکري بر خلاف برخي جريانات روشنفکري که به درد بيدردي مبتلا شدهاند و به درد مردم کاري ندارند، دردهاي مردم را ميشناسد و در جهت دغدغههاي مردم گام بر مي دارد.
بر کسي پوشيده نيست که تکليف محوري و با بصيرت بودن از خصائص بسيار مهم و اساسي جنبش دانشجويي مطلوب است. چراکه جنبش دانشجويي با بصيرت، به خوبي تشخيص ميدهد که بايد با تکليف محوري به وظايف خود حتي با پرداخت هزينههاي مادي و جاني جامه عمل بپوشاند؛ چه آنکه اين پرداخت هزينه و تکليف محوري با بصيرت، در برهههاي مختلف از جمله 16 آذر 32، شکل گيري انقلاب، دوران دفاع مقدس و پس از آن به وضوح قابل رويت بوده است.
اگرچه متأسفانه در برههاي از تاريخ، بخشي از جنبش دانشجويي بر اثر غفلت زدگي و عدول از آرمانها دچار آفات خطرناکي شد، اما خوشبختانه بدنه اصلي اين جنبش که راه خود را از آن بخش به کلي جدا کرده بود توانست به راه اصلي خود با قدرت ادامه دهد و فلسفه وجودي خويش را همواره به اثبات رساند.
امروز، مي توان مهمترين تکليف جريان دانشجويي را توجه دقيق و عملي به موضوع انتظار و مهدويت که در نهاد خود مباحث اساسي و بنياديني همچون ولايت مداري و عدالت گستري را در بر دارد، عنوان کرد. و از آنجا که دشمن اصلي و درجه يک قائلين به تفکر مهدوي، دشمن قسم خوردهاي چون صهيونيسم بين الملل مي باشد، بنابراين مي يايست تمام استراتژي و برنامهها در راستاي هدف اصلي يعني ايجاد آمادگي فکري و عملي در خصوص تشکيل حکومت حضرت بقيه الله (عج) و خنثي کردن اهداف دشمن در اين زمينه باشد.
در همين راستا، جنبش دانشجويي بايد هر فرد و جرياني را که با اهداف طاغوت و صهيونيسم هماهنگ باشد غير خودي محسوب نموده و همواره توجه خود را معطوف به اين مقوله نمايد که اساسا بحثهاي جناحي و اردوکشي هاي سياسي، بحثي حاشيهاي و غلط انداز است که انجام شفاف سازي لازم در اين زمينه توسط جريان دانشجويي امري واجب و ضروري است؛ چرا که همواره برخي اشخاص و جريانات زيرکانه و تحت لواي اسلام و رنگ و لعابهاي معنوي در جهت تحقق اهداف صهيونيسم و همسو با نگرشي طاغوتي و غير الهي فعاليت ميکنند و سعي دارند اين جنبش را، پله اي براي دستيابي به اهداف شوم و پليد خويش بنمايند.
بي شک، نگاه ابزار گونه به جنبش دانشجويي يکي از مسائلي است که اين جنبش را با آسيبهاي به شدت جدي مواجه خواهد کرد. زيرا همانگونه که عنوان شد، اگر احزاب و گروه هاي سياسي در جايگاه سکانداري فکري مجامع دانشجويي قرار گيرند، سعي خواهند کرد که فعاليت هاي دانشجويي را مطابق خواسته هاي خود هدايت کنند و چنين وضعيتي باعث خواهد شد که جنبش دانشجويي با چالش هايي مواجه شود که از آن جمله مي توان به بي تفاوتي نسبت به مسايل پيرامون کشور در مقولات مختلف و... اشاره کرد.
البته نگاهي منصفانه و درست به جنبش دانشجويي ايران، حکايتگر اين موضوع است که اين جنبش همواره با حفظ هوشياريها در جهت تقويت حرکت اصيل و به سوي کمال بوده است و انشاءالله که از اين پس نيز بر اين مدار، تداوم و بسط خواهد يافت.
امام(ره)؛ دانشگاه و دانشجو
همانگونه که پيشتر عنوان گرديد، شانزدهم آذر 1332، يکي از روزهاي حساس در تاريخ معاصر ايران به شمار ميآيد چرا که در آن سال، به سبب شکل گيري تغييرات سياسي در ايران و ورود «نيکسون»، معاون وقت رئيسجمهور ايالات متحده، به تهران و اعتراض خونين دانشجويان، حرکتي شکل گرفت که از آن پس، نام «دانشجو» به ساير تحولات سياسي و اجتماعي در ايران ضميمه شد. نقطه اوج اين حرکت را که نشانه طرد تفکر ليبرالي و مارکسيستي در دانشگاههاي کشور وغلبه گسترش اسلام خواهي بود نيز مي توان در اشغال لانه جاسوسي آمريکا در13 آبان 1358، مشاهده کرد که توسط دانشجويان مسلمان پيرو خط امام آغاز شد و مورد تاييد امام(ره) نيز قرارگرفت.
اگرچه تا پيش از دهه 30 شاهد برخي جنبشها و حرکتهاي جمعي نظير جنبش تنباکو و يا نهضت مشروطهخواهي بوديم، اما بي شک، مراد از جنبش اجتماعي، مقوله اي متفاوت از رخ دادهاي پيشين در ايران مي باشد. شايد بتوان گفت عمل جمعي و جنبش اجتماعي ضد استعماري در معناي جامعه شناختي آن پس از کودتاي 28 مرداد در ايران شکل گرفت که به نحوي انسجام يافته، به شکلگيري و آغاز نهضت انقلاب در سال 1342 به رهبري امام خميني(ره) انجاميد و با سازماندهي و راهاندازي يک جنبش فراگير ضد طاغوت، زمينه وقوع انقلاب اسلامي پس از قرنها استبداد و ديکتاتوري رژيمهاي فاسد سياسي ايجاد شد و در نهايت نيز به پيروزي رسيد.
و اما در اين ميان بايد گفت، يکي از مهمترين مراکز و نهادهايي که امام خميني(ره) با نگاهي ويژه به آن مي نگريستند و از آن به عنوان يکي از اساسي ترين مجموعه هاي تاثيرگذار در شکل گيري جنبش هاي اجتماعي و جريانات مختلف سياسي، فرهنگي و... ياد مي کردند، دانشگاه است.
آري! در نگاه حضرت امام(ره) اساسا امر دانشگاه و دانشجو از اهميت و حساسيت ويژه اي برخوردار بوده است. تا آنجا که ايشان مسأله دانشگاه را امري فوق العاده حساس دانسته و مي فرمايند:
«مسئله دانشگاه يک مسأله فوق العاده است که اين افرادى که از دانشگاه در مىآيند يا مخرب يک کشورى هستند يا سازنده آن کشور هستند، و در کشور ما، يا رو به اسلام مىبرند کشور ما را، يا منحرفش مىکنند. اين از چيزهايى است که از دانشگاه مىآيد اين کار،آن چنانکه از حوزههاى علميه مىآيد اين کار، از اين جهت، خيلى مهم است اين امر.» (صحيفه امام، ج19، ص: 443)
بنيانگذار جمهوري اسلامي در نگرشي دقيق، مقدرات کشور را در دست تحصيلکردهها دانسته و انحراف اين قشر را موجب انحراف ملت ذکرکرده اند و نيز اقدام در راستاي تربيت جامعه را از مسئوليتهاي خطير دانشگاهيان برشمرده و مي فرمايند:
«از دانشگاهها و مدارس ... سعادت ملتها شروع مىشود. دانشگاهها و مدارسند که تمام مقدرات مملکتى را آنها هستند که اداره مىکنند ... و اگر خداى نخواسته انحرافاتى در دانشگاهها در دانشکدهها، در مدارس قديمه، در مدارس جديده انحرافاتى پيدا بشود، از آنجاست که انحراف ملت پيدا مىشود... و خداى تبارک و تعالى از شماها انتظار اين معنا را دارد که شماها تربيت کنيد جامعه را، و اين يک خدمت بزرگ است که اگر خوب انجام بگيرد ،اين خدمت اين قدر ارج دارد که نمىتوانيم ما تعريفش را از عهده برآييم. و اگر خداى نخواسته بد انجام بگيرد، فسادش آن طور است که عالَم فاسد مىشود.» (صحيفه امام، ج7، ص: 255 و 256)
و در جايي ديگر عنوان مي کنند: « معلم و دانشجو؛ دو گروهى که اگر اصلاح بشوند، يک مملکت را اصلاح مىکنند و اگر- خداى نخواسته- در غير اين معنا باشند، کشورها به تباهى کشيده مىشوند.» (صحيفه امام، ج13، ص 171)
ايشان در کلامي شيوا و ارزنده به اهميت نقش دانشگاه در کشور اشاره کرده و در ضمن تبيين ضرورت وحدت اين نهاد مهم با حوزه، استقلال کشور را در مستقل بودن و عدم وابستگي آنها به چپاولگرهاى شرق و غرب دانسته و مي فرمايند:
«بالاترين چيزى که دشمنهاى کشورهاى مستضعف و کشورهاى اسلامى از طرف مخالفين با بشريت انگشت رويش گذاشتند، دانشگاه است؛ براى اينکه آنها خوب مىدانند که اگر دانشگاه در خدمت آنها باشد، يعنى همه کشور در خدمت آنهاست. دانشگاه است که اداره امور کشور را مىکند و دانشگاه است که تربيت نسل آينده و حاضر را مىکند. و چنانچه دانشگاه در اختيار چپاولگرهاى شرق و غرب باشد، کشور در اختيار آنهاست. آن قدرى که دانشگاه هدف بوده است؛ جاهاى ديگر نبوده است. استقلال کشور ما منوط به استقلال همين دانشگاهها و فيضيههاست. دانشگاه و فيضيه دست به دست هم بدهند و استقلال کشور خودشان را حفظ کنند. و اميد خودشان را از غير دانشگاه اسلامى و غير فيضيه اسلامى، اميد خودشان را از ديگران ببرند. اعتناى به اين نکنند که مثلًا [مىگويند] دانشگاهى با آخوند چرا با هم پيوند مىکنند. آنها از سايه آخوند هم مىترسند! آنها برنامهشان اين است که دانشگاه را از فيضيه جدا کنند.
در سالهاى طولانى، بناى آنها اين بود که اين دو قشر را، که سعادت يک ملت و عظمت يک ملت و استقلال يک ملت بسته به اين دو قشر است- قشر روحانى و قشر دانشگاهى اينها مغز متفکر يک ملت هستند- کوشش کردند که اين دو قشر را از هم جدا کنند، که با هم دشمن کنند. و ما ديديم و شما ديديد که اين دو قشر با هم دشمن بودند. تا اين انقلاب اسلامى پيدا شد و اسلام دعوت خودش را شروع کرد. و دعوت اسلام پيوند همه قشرها و خصوصاً پيوند دانشگاه و فيضيه است. و تا اين دو قشر با هم پيوند داشته باشند، استقلال کشور شما محفوظ مىماند.
هم دانشگاه چشمهاى خودش را باز کند، و هم فيضيه! بدانيد شما که باز دستهايى در کار است که شماها را از هم جدا کنند! آنها، آنهايى که استعمارگرند، آنهايى که تابع استعمارگران هستند، آنهايى که قبلهشان يا لندن است يا واشنگتن يا مسکو، پيوند اين دو قشر را به مصالح خودشان و مصالح اربابانشان مضر مىدانند. از اين جهت، در صددند که اين دو قشر از هم جدا باشد. عزيزان دانشگاهى من و عزيزان فيضيه من، آگاه باشيد که دشمنها در صددند بين شماها تفرقه بيندازند! و توجه داشته باشيد که اگر دانشگاه و فيضيه اصلاح بشود، کشور شما استقلال خودش را بيمه مىکند! آن قلمها و زبانهايى که کوشش مىکنند که اين دو قشر را از هم جدا کنند، آنها هستند که يا قبله آنها مسکو و يا قبله آنها واشنگتن است. و شما هوشيار باشيد که اين مصلحت بزرگ را، که وحدت دانشگاه و فيضيه است، از دست ندهيد!» (صحيفه امام، ج14، ص 426 ـ 433)
حضرت امام خميني(ره) همچنين، توجه و تلاش در راستاي وحدت و ايجاد پيوندي هميشگي را براي دو قشر روحانى و دانشجو، به عنوان تکليفي مهم و مسئوليتي خطير برشمرده و مي افزايند:
«تکليف مهم، آنى است که متوجه به اين قشر است، و اين قشر يعنى روحانيون، دانشگاهيها و دانشجوها ... وقتى با هم مجتمع شديد، قشرهاى ديگر پيوند کردند با شما، تکليف شما و اين قشر روحانيون و شما آقايان دانشگاهيها اين است که دست از هم برنداريد.» (صحيفه امام، ج8، ص: 464 و 465)
ايشان در بيان ظريف و بلندي، به تبيين چرايي و چگونگي توجه به اين تکليف مهم پرداخته و تحقق پيوند دانشگاهيان و روحانيان را رمز رسيدن به قله هاي رفيع پيشرفت و رسيدن به اهداف والاي اسلام و انقلاب و مقاصد عاليه ملت توصيف کرده و مي فرمايند:
«يک پيوند بايد بين اين دو قشر مترقى و اين دو مغز متفکر باشد؛ يعنى روحانيون عزيز و دانشگاهيان عزيز. و يک پيوند بايد بين روشنفکران، نويسندگان، تمام کسانى که مُتنوَّر الفکر هستند، با قشرهاى ملت- با اين دو قشرى که قبلًا ذکر کردم- برادران ما در هر جا که هستند و به هر شغل که اشتغال دارند و به هر لباس که هستند و به هر مرتبهاى که از دانش و علم هستند بايد بدانند که اگر چنانچه با هم اجتماع نداشته باشند، اجتماع فکرى نداشته باشند، براى اين ملت مستضعف خدمتگزار نباشند، براى اين کشور اسلامى خدمتگزار نباشند، کارِ اين کشور و بارِ اين کشور به منزل مشکل مىرسد، مىرسد لکن مشکل مىرسد. و اگر چنانچه اين قشرهاى متفرق، اين گروههاى متفرق، اين آراى متفرق، اين مسلکهاى متعدد در يک معنا با هم مجتمع بشوند- و آن حفظ کشور و حفظ کيان اسلام- با تحقق يک همچو معنا ما به مقاصد عاليه اسلامى، که همان مقاصد عاليه ملتها و همان مقاصد مستضعفين است، به زودى خواهيم رسيد. ما اين همه جوان داديم، در دانشگاهها جوان داديم، در مدرسههاى قديمى جوان داديم، در مدارس علمى و اسلامى و فرهنگ جوان داديم، در خيابانها و بازارها و کوچهها شهيد داديم که به مقصد برسيم. براى مقصد بود و آن مقصد همان بود که ملت ما فرياد کشيدند و آن را خواستند: استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى.»
حضرت امام (ره) در ادامه، با اشاره به لزوم پرهيز از تفرقه و انتقادهاى بىجا، هر اقدامي در زمينه کمک رساني به تفرقه افکنان را در حکم هم آوايي و امداد دشمن تلقي نموده و مي افزايند:
«اى دوستان من، اى برادران من! از تفرقه بپرهيزيد. و همان طور که امروز، روزِ پيوند روحانى و دانشگاهى و دانشجويان است، ادامه بدهيد به اين پيوند. و روشنفکران و نويسندگان، تمام قشرها به اين دو پيوندِ عزيز بپيوندند. شما ديديد با پيوند قشرهاى مختلف اعجاز بزرگ تاريخ را ايجاد کرديد و آن شکست همه ابرقدرتها بود. امروز آنها از کار ننشسته و مشغول توطئه هستند. شما را به روى هم بازمىدارند، وامىدارند و از اجتماع بازمىدارند. هر قشر شما با قشر ديگر تفرقه افکنى مىکنند. آنها بين اقشار تفرقه افکنى مىکنند. کمک نکنيد به اين تفرقه افکنيها، که اين، کمک به دشمنان کشور است، به دشمنان اسلام است. انتقاد اين قدر نکنيد بدون جهت، بهانهگيرى نکنيد بدون جهت که اين به نفع دشمنان ماست. هر روز نگوييد انقلاب شد و هيچ نشد. اين خيانت به ملت است. ملت همه چيز داد و بزرگترين چيز را به دست آورد و آن آزادى و کوتاهى دست دشمنان است.» (صحيفه امام، ج10، ص: 472 ـ474)
بنيانگذار جمهوري اسلامي با طرح مساله چرايي نيازمندي به خارج با وجود دانشگاه صد ساله در کشور به انتقاد از وابستگي و ايجاد فرصت دست درازي دشمنان به سرمايه هاي ملت، در زمان حکومت طاغوت پرداخته و عنوان مي کنند:
«صد سال است به يک معنى دانشگاه داريم اما هنوز يک لوزتيْن سلطان را مىخواهند عمل کنند بايد از خارج طبيب بيايد! سد کرج را بايد خارجيها درست کنند! يک خط و جاده را بايد خارجيها بيايند بکشند! اينها را التزامات بين المللى اقتضا مىکند؟! اگر مهندس و طبيب داريد، فرهنگ داريد؟ اگر مىگوييد فرهنگ داريم، ذخاير داريم، محصل داريم، طبيب و مهندس داريم، پس چرا از خارج استخدام مىکنيد؟ چرا ماهى صد هزار تومان به يک خارجى مىدهيد؟! جواب بدهيد! اگر نداريد، وا اسفا به اين مملکت، صد سال است فرهنگ و دانشگاه دارد؛ ولى دکتر ندارد، مهندس ندارد ...» (صحيفه امام، ج1، ص 117 و 118)
و در جايي ديگر با تاکيد بر ضرورت وجود آزادي همراه با رويکردي اسلامي و حق طلبانه و نيز ايجاد مطالبه صحيح در محيط علمي و دانشگاهي، شرايط اسفناک موجود در دانشگاه استعمارى آن زمان را مورد انتقاد قرارداده و مي افزايند:
«اگر دانشگاه ما يک دانشگاه صحيح استقلالى بود، مستقل بود، و اشخاصى که در آنجا- اگر صالحى هم در آنجا باشد- مىتوانستند که کارى را که مىخواهند و صلاح است انجام بدهند، روزگار مملکت ما به اينجا نمىرسيد؛ و به بدتر از اينکه نسل آتيه شايد- خداى نخواسته- بشود. دانشگاه ما را اشخاصى قبضه کردند که اينها خودشان انگل هستند، و خودشان استعمارى هستند، و خودشان نوکرمآب هستند. و تمام اينها سرچشمهاش همان يک نفر آدم است. حالا مگر در دانشگاه اگر يک معلمى، يک استادى، بخواهد يک چيزى بگويد، قدرت دارد؟ مگر سازمان امنيت به امر «اعليحضرت» مىگذارد که يک همچو حرفى بشود؟ اگر دانشگاه ما يک دانشگاه صحيحى بود، اين جوانهاى ما که در دانشگاه مىخواهند يک حرف حقى را بزنند، با پليس خفه شان نمىکردند. دختر را مىزنند، پسر را مىزنند، جوان را مىزنند، حبس مىکنند، چه مىکنند! خوب براى اين است که دانشگاه ما استقلالى ندارد. دانشگاهْ ما نداريم. دانشگاهى که يک نفر آدم بر آن حکومت کند، اين دانشگاه نمىشود. محيط علم بايد محيط آزاد باشد.» (صحيفه امام، ج3، ص: 307)
ايشان با تبيين اين مساله که اسلام هرگز با علم و پيشرفتهاي علمي و مظاهر تجدد مخالف نيست، مخالفت اسلام را باايجاد فساد وارائه دانشگاهي فاسد و استعماري اعلام نموده و مي فرمايند:
«اين جور نيست که اگر يک حکومت اسلامى پيدا بشود، ديگر زندگى مردم را به هم مىزند؛ و توپ و تانک و اين چيزها ديگر نمىخواهيم و ما مىخواهيم الاغ سوار بشويم؛ حرفهاى مفت است که مىزنند. کجاى قرآن، کجاى احکام قرآن، کجاى احکامى که خود روحانيون [دارند] يک همچو کلمهاى ازشان صادر شده است که ما با مظاهر تجدد مخالفيم. ما با مظاهر انحرافات مخالفيم آقا. چيزهايى که مظاهر تمدن بوده وقتى که به دست اين مفسده جوها و اين استفاده گرها مىافتد، از آن صورتى که داشته مسخش مىکنند.
ما با اين مراکز فساد که دارد طبقه جوان ما را از دست ما مىگيرد، که در ايران مىبينيد که در تهران چقدر مراکز فساد دارد، چقدر بچهها و جوانهاى ما را اينها ترياکى کردهاند و عرض مىکنم که بدتر، از اين مخدرات ديگر، مشروب خور، چقدر مشروبسازى در ايران هست، ما با اينها مخالف هستيم، اينکه دارد ملتهاى ما را خراب مىکند؛ و الّا ما با کتاب مخالفيم؟ ما با دانشگاه مخالفيم؟ ما مىگوييم دانشگاه ما را جورى دارند بار مىآورد که نمىتواند آدم درست کند؛ نمىتواند يک نفر انسانى که در مقابل اجانب عرض اندام کند، درست کند. يک جور انگلى درست مىکنند اينها، دانشگاه ما دانشگاه استعمارى است؛ يعنى به ترتيبى که آنها مىخواهند، درست مىکنند؛ نمىگذارند جلو بروند. ما با اينها مخالفيم؛ و الّا با دانشگاه [کىْ مخالفيم؟] مخالفيم که طبيب بايد در ايران باشد؟ ما مخالفيم که مهندس بايد در ايران باشد؟ ما مخالفيم که دانشمند بايد در ايران باشد؟ کىْ ما با اين چيزها مخالفيم؟ ما مخالفيم که يک دانشگاهى که بايد مرکز دانش باشد، بايد مرکز تربيت باشد، بايد اين جوانهاى ما را چنان کند که مستقل بشوند، آزادمنش بشوند، بتوانند مملکت خودشان را [اداره کنند]؟ يا راديوتان را تا باز مىکنند يا رقص توى آن هست و غِنا در آن هست- که بچههاى ما خراب مىشوند- و يا تعريف از «آريامهر» مىشود!»(صحيفه امام، ج4، ص: 54 و 55)
رهبر فقيد انقلاب همچنين، در خصوص ضرورت اعتلاى پرچم اسلام در دانشگاه و روي آوردن به وحدتي مذهبي و توجه به شعائر اسلامي مي فرمايند:
«آقايان سعى کنيد در دانشگاه پرچم اسلام را بالا ببريد؛ تبليغات مذهبى بکنيد؛ مسجد بسازيد؛ اجتماعاً نماز بخوانيد؛ تظاهر به نماز خواندن بکنيد. وحدت مذهبى لازم است. وحدت مذهبى است که اين اجتماع عظيم و فشرده را ايجاد مىکند. اگر علاقه به استقلال ايران داريد، وحدت مذهبى داشته باشيد.» (صحيفه امام، ج1، ص267 و 268)
حضرت امام خميني(ره) در سخني ژرف و تحليلي پرمايه و دقيق، به بيان تفاوتهاي اساسي و بنيادين موجود در دو دانشگاه اسلامى و غربى پرداخته و با اشاره به لزوم مهار طبيعت و علوم طبيعي براي معنويت و روآوردن به توحيد، عنوان مي کنند:
«فرق بين دانشگاههاى غربى و دانشگاههاى اسلامى بايد در آن طرحى باشد که اسلام براى دانشگاهها طرح مىکند. دانشگاههاى غربى- به هر مرتبهاى هم که برسند- طبيعت را ادراک مىکنند، طبيعت را مهار نمىکنند براى معنويت. اسلام به علوم طبيعى نظر استقلالى ندارد. تمام علوم طبيعى- به هر مرتبهاى که برسند- باز آن چيزى که اسلام مىخواهد نيست. اسلام طبيعت را مهار مىکند براى واقعيت؛ و همه را رو به وحدت و توحيد مىبرد. تمام علومى که شما اسم مىبريد و از دانشگاههاى خارجى تعريف مىکنيد- و تعريف هم دارد- اينها يک ورق از عالم است؛ آن هم يک ورق نازلتر از همه اوراق. عالَم، از مبدأ خير مطلق تا منتها إليه، يک موجودى است که حَظِ طبيعىاش يک موجود بسيار نازل است؛ و جميع علوم طبيعى در قبال علوم الهى بسيار نازل است؛ چنانکه تمام موجودات طبيعى در مقابل موجودات الهى بسيار نازل هستند. فرق ما بين اسلام و ساير مکتبها- نه مکتبهاى توحيدى را عرض نمىکنم- بين مکتب توحيدى و ساير مکتبها، که بزرگترينش اسلام است، اين است که اسلام در همين طبيعت يک معناى ديگرى مىخواهد، در همين طب يک معناى ديگرى مىخواهد، در همين هندسه يک معناى ديگرى را مىخواهد، در همين ستارهشناسى يک معناى ديگرى مىخواهد ....
کسى که مطالعه کند در قرآن شريف ،اين معنا را مىبيند که جميع علوم طبيعى جنبه معنوى آن در قرآن مطرح است نه جنبه طبيعى آن. تمام تعقلاتى که در قرآن واقع شده است و امر به تعقل، امر به اينکه محسوس را به عالم تعقل ببريد و عالم تعقل؛ عالمى است که اصالت دارد و اين طبيعت، يک شبحى است از عالم؛ منتها ما تا در طبيعت هستيم، اين شبح را، اين حظ نازل را مىبينيم.
در حديث است که إِنَّ اللَّهَ تَعَالى مَا نَظَرَ إلَى الدُّنْيا- يا إلى الطبيعة- مُنذُ خَلَقَها نَظَرَ رَحمَةٍ؛ «1» نه اينکه اين جزء رحمت نيست لکن نظر به ماوراى اين عالم است، به ماوراى اين طبيعت است. اينهايى که ادعا مىکنند که ما عالم را شناختيم و اعيان عالم را شناختيم، اينها يک ورق نازل کوچکى از عالم را ديدند و اقناع شدند به همان. آنهايى که مىگويند که ما انسان را شناختيم، اينها يک شبحى از انسان- آن هم نه انسان، شبحى از حيوانيت انسان- را شناختند و گمان کردند که انسان همين هست. آنهايى که ادعا مىکنند که ما اسلامشناس هستيم، اينها هم يک چيزى از اين مرتبه نازل اسلام را ديدند و به همين قناعت کردند و گمان کردند که اسلام را شناختند. انسان به مراتبى که دارد، مرتبه طبيعتش از همه مراتبش نازلتر است؛ منتها محسوس ماست. آن چيز چون محسوس ماست، ما که طبيعى هستيم و الآن در عالم طبيعت هستيم، اين محسوس ما را گاهى اشباع مىکند. معنويت نيست الآن، محسوسات هست.»
بيگمان، نگاه جامع و توحيدي حضرت امام(ره) به همه مقولات، در مقوله علم نيز کاملا مشهود و هويداست. و از اين منظر است که ايشان بر اساس تعاليم اسلامي، بهرهگيرى معنوى و توحيدى از علوم را به عنوان يک اصل اساسي عنوان کرده و مي افزايند:
«اسلام براى برگرداندن تمام محسوسات و تمام عالم به مرتبه توحيد است. تعليمات اسلام تعليمات طبيعى نيست، تعليمات رياضى نيست؛ همه را دارد. تعليمات طب نيست؛ همه اين را دارد لکن اينها مهار شده به توحيد. برگرداندن همه طبيعت و همه ظِلهاى ظلمانى به آن مقام نورانى، که آخِر مقام الوهيت است. بنا بر اين، بايد اين معنا که علوم- ما از آن هم تمجيد مىکنيم؛ تعريف مىکنيم؛ همه علوم طبيعى، همه علوم مادى؛ لکن آن خاصيتى که اسلام از اينها مىخواهد در غرب از آن خبرى نيست. اگر هم باشد فقط يک چيز نازلى است- آن معنايى که از علوم دانشگاهها ما مىخواهيم و آن معنايى که از علوم مدارس قديمه ما مىخواهيم، همين معنا نيست که در سطح ظاهر الآن هست. و متفکرين ما همان سطح ظاهر را دارند در آن [کار] مىکنند و بسيار هم ارجمند است کارهايشان؛ لکن آنکه اسلام مىخواهد اين نيست.
آنى که اسلام مىخواهد تمام علوم، چه علوم طبيعى باشد و چه علوم غير طبيعى باشد، آنکه از آن اسلام مىخواهد، آن مقصدى که اسلام دارد، اين است که تمام اينها مهار بشود به علوم الهى و برگشت به توحيد بکند. هر علمى جنبه الوهيت در آن باشد، يعنى انسان طبيعت را که مىبيند خدا را در آن ببيند، ماده را که مىبيند خدا را در آن ببيند، ساير موجودات را که مشاهده بکند خدا را در آن ببيند. آنکه اسلام براى آن آمده است: براى برگرداندن تمام موجودات طبيعى به الهيت و تمام علوم طبيعى به علم الهى. و از دانشگاهها هم اين معنا مطلوب است. نه اينکه خود طب را- البته طب هم بايد باشد، علوم طبيعى هم همه بايد باشد، معالجات بدنى هم بايد باشد- لکن مهم آن مرکز ثقل است که مرکز توحيد است. تمام اينها بايد برگردد به آن جهت الوهيت. نبايد ما خيال کنيم که ... مثلًا اگر علومى در اسلام هم باشد، نظر مثل علومى است که ساير مردم دارند يا ساير رژيمها دارند.» (صحيفه امام، ج8، ص 435 و 434)
ايشان همچنين، دانشگاه را منشاء همه دردها و درمانهاي کشور دانسته و نيز اصلاح کشور را در گرو اصلاح دانشگاه، و اصلاح دانشگاه را تنها از طريق اسلام و داشتن نگرش توحيدي به علم و محيط علمي عنوان مي نمايند و درباره لزوم اصلاح دانشگاه و اسلامي نمودن آن مي فرمايند:
«از شما آقايان که قدمهاى مثبتى برداشتهايد تشکر مىکنم. اميدوارم احساس کرده باشيد که همه دردهاى ايران از دانشگاه شروع شده است. دانشگاه، تلخيهايى داشت که به اين زوديها رفع نمىشود. جديت و فداکارى لازم دارد تا دانشگاه، دانشگاه بشود.
دانشگاهى که حق نداشت از مصالح ايران و اسلام صحبت کند، دانشگاهى که نماز خواندن در آن عيب بود، دانشگاهى که تمام گرفتاريهاى ما منشأش در آن بود، دانشگاه نبود. شما بايد کوشش کنيد و دانشگاه را اصلاح کنيد، و احساس کنيد که اسلام است که مىتواند دانشگاه را اصلاح کند. و اصلاح دانشگاه زمانى آسان است که فرزندانمان را از دوره دانشآموزى زير نظر بگيريم، که اگر فرزندانمان در کودکى درست تربيت شدند، دانشگاه زحمتش کمتر مىشود.
دانش تنها فايده ندارد، بلکه دانش و تعهد باهماند که مىتوانند انسان را به جايى برسانند که محتاج ديگران نباشد و پيش خدا آبرومند باشد. البته اين کار مشکلات و ناگواريهايى دارد، هر کس بخواهد کار مثبتى انجام دهد، اين طور نيست که همه از آن کار خوششان بيايد و آن را بپسندند. ممکن است کار حقى هم در ذايقه دستهاى تلخ بيايد، ولى کسى که دنبال حق مىرود و براى رضاى خدا کار مىکند نبايد به فکر اين باشد که به او چه گفتهاند، يا چه مىگويند؛ بايد خدا را در نظر بگيرد و براى خدا کار کند. هر کس هر چى مىخواهد بگويد، کار خوب هم مخالف دارد. شما فکر اين باشيد که کارتان خوب و پيش خدا آبرومند باشد، وقتى در اين فکر بوديد خدا هم شما را همراهى مىکند و مشکلاتتان را اصلاح مىنمايد، که اگر دانشگاه اصلاح شد، کشور اصلاح مىشود.» (صحيفه امام، ج19، ص: 222 و 223)
مقام معظم رهبري؛ دانشجو و جنبش دانشجويي
همانطور که قبلا گفته شد، زمينههاي سياسي پس از کودتاي 28 مرداد به شدت نامساعد بود. نيکسون چند ماه پس از کودتا و براي بازديد از پروژه سياسي ـ نظامي ايالات متحده در ايران به تهران آمد تا نتايج سياسي کودتا را از نزديک مشاهده کند و ضمنا از همان دانشگاهي که اولين حرکتهاي جنبش دانشجويي در آن اتفاق افتاد، دکتراي افتخاري کسب کند. اعتراض به حضور اين مقام آمريکايي از روزهاي قبل از شانزدهم آذر ماه آغاز شد و در اين روز به اوج خود رسيد که شاه با حمايت ارتش نظامي خود جنايت خونين بيسابقهاي را در دانشگاه تهران کارگرداني کرد و خوشرقصي خود را براي ايالات متحده بيشتر از قبل به نمايش گذاشت. اين جنايت اگرچه توانست سفر آرامي را براي نيکسون فراهم سازد اما بعدها سبب ساز يک حرکت گسترده جمعي عليه رژيم بود.آنچنانکه تقابل رسمي شاه با مردم و آشکار شدن چهره حقيقي و خود فروخته شاه در اين روز تاريخي نمايان گشت.
آري! در شانزدهم آذر ماه بود که جنبش دانشجويي ايران با يک هويت ضد آمريکايي و ضد استعماري در صحنه سياسي ايران شناخته شد. اگر نظري به مفهوم جنبش اجتماعي بيافکنيم، متوجه ميشويم اساسا جنبشها متمرکز بر کنشهايي هستند که خارج از محدوده نهادهاي رسمي شکل ميگيرند و بدين طريق ميتوان با در نظرگرفتن برخي مفاهيم نظري به بررسي جنبش دانشجويي پرداخت. اگرچه اين جنبش نوپا در سالهاي آغازين دهه 30 به شکل يک سازمان رسمي در نيامده بود و همچنين دستورالعمل سياسي و راهبردي مشخصي نداشت اما بي گمان ماهيت دگرگون ساز و استعمار ستيز دانشجويان ايراني قابل انکار نيست و همين امر بود که در سالهاي بعد موجب شکل گيري سازمان دانشجويي منسجمي شد.
جنبشي که سرآغاز يک حرکت تاريخي ضد رژيم در بعد داخلي و حرکتي ضد آمريکايي در بعد بينالمللي بود. اين باورهاي اجتماعي و زمينههاي مبارزاتي دانشجويان در چارچوب مفاهيم جامعه شناسي سياسي، زمينهساز شکلگيري جنبش دانشجويي ايران به شمار ميآيد. شانزدهم آذر در واقع شروع يک رويکرد عملي سياسي در راستاي مبارزه با امپرياليسم بود و به نوعي اولين نشانههاي ظهور و واکنش جنبش دانشجويي در چالش با مسائل سياسي کشور در اعتراض به سياستهاي رژيم تلقي ميشد. بيشک بسياري از تحولات سياسي و بحرانهاي داخلي و احساس خطر کردنهاي رژيم در طول دهه 30 تحت تاثير اين حرکت دانشجويان بود.
بيگمان، دانشجويان، به دليل آرمان گرايي و برخورداري از سطح مطلوب آگاهي هاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي، همواره در مبارزات ملت ها جايگاه ويژه اي را به خود اختصاص داده اند و از آن جهت که حلقه واسط ميان نخبگان و ديگر اقشار جامعه محسوب مي شوند، در فرآيند حرکتهاي ملي کشورها، از جانب رهبران اين گونه حرکتها، نقش تاثير گذاري بر عهده آنها گذارده شده است.
چگونگي جنبش دانشجويي در ايران را مي توان در سه مرحله چنين تبيين کرد :
مرحله اول
در اين مرحله جنبش دانشجويي با جريان روشنفکري پيوند خورده، و ازاين منبع برخاسته و به آن وابسته است. البته حرکت دانشجويي، درعين وابستگي و يا ارتباط با جريان روشنفکري، ويژگيهاي خاص خود را نيز دارا بود، ويژگيهايي که برخاسته از شرايط و روحيات نسلي است که از يک منظر به واسطه جواني، داراي التهابهاي خاص خود بود و از سويي به خاطر دارا بودن روحي پاک، از صداقت بيشتري برخوردار و ازخدعه ها و فريبهاي سياسي کاران پيچيده به دور بود. مقام معظم رهبري درباره اين مرحله مي فرمايند: «روشنفکران، رهبران گروهها و احزاب و حتي دانشجويان، به شعار و مقابله سياسي و احيانا جنگ و گريز درمقابل نظام حاکم مي پرداختند و علي اختلاف مراتبهم، دانشجويان خيلي بيشتر، صميمانه تر و صادقانه تر عمل مي کردند. اما رهبران احزاب و گروهها، نه به اين حد از صداقت و نه به اين حد از پيگيري مبارزه مي کردند.»
مرحله دوم
با اوج گيري انقلاب اسلامي در سالهاي 57-56 جنبش روشنفکري و دانشجويي که خود را پيشتاز جنبش سياسي مي پنداشت، ناگهان خود را عقب مانده يافت. حرکت عظيم مردم دراعتراض عليه رژيم، خرده احزاب و گروههاي سياسي و نيز جريان روشنفکري و جنبش دانشجويي را به تعجب واداشت و آنان را به اعلان موضع فرا خواند. دراين احوال و شرايط ، جريان روشنفکري عمدتاً کلاف سردرگمي بود و چندان به عمق، گسترده و ماندگاري قيام باور نداشت و به گونه هاي مختلف تلاش مي کرد که آن را حرکتي کور تعبير کند.
مقام معظم رهبري درباره اين مقطع مي فرمايند: «احزاب وگروههاي مبارزي که مبارزه سياسي کرده بودند و عاقبت مبارزه سياسي بايد چنين چيزي مي شد ، حالا که آن چيز را به چشم خودشان ديدند، تخطئه کردند و کنار کشيدند. بعضيها گوش خواباندند ببينند چه ميشود، بعضيها تخطئه هم کردند. در همان اوقات غوغاي سالهاي 56، 57، به نظرم درهمين دانشگاه تهران يا شايد در دانشگاه کنوني شريف بود که چند نفر از روشنفکران سخنراني کردند ـ روشنفکران که الان از همه زمين و زمان طلبکارند بعضي هايشان فراريند، بعضيشان هم که در ايران هستند از جناب عالي و بنده و اين ملت و همه طلبکارند که چرا آنها را به بازي نمي گيريم! ـ صريحاً گفتند: مشت است و درفش. يعني حرفي را که ما از پدارن پيرمان مي شنيديم و آنها را تخطئه مي کرديم، تا ذهن پدر پير و مادر پير را برگردانيم که نه، مشت و درفش نيست، و به علاوه مشت بر درفش مي تواند پيروز بشود، و اگر آن پيرمردان و پيرزنان قبول نمي کردند، رويمان را از آنها برمي گردانديم و در دوران مبارزه، بي اعتنا کار خودمان را ادامه مي داديم، اين حرف را جوانان مدعي، روشنفکران حرفه اي و قلم به دستان پرگو و ياوه گو صريحاً گفتند!.»
مرحله سوم
دراين مرحله، اهميت و حرمت حرکت سياسي دانشجويي در آن بود که خود را از بند ناف مدعيان روشنفکري گسست و از همراهي با مردم احساس شرم و آزرم نکرد و پا به پاي مردم پيش آمد و براي خود، افتخاري بس عظيم در تاريخ سياسي ايران کسب کرد.
رهبرمعظم انقلاب، اين حضور تاريخي را ارج نهاده و فرموده اند: «راه دومي که دانشجو مي توانست انتخاب بکند، اين بود که تا ديد اين روند يک جهت و يک خيز برداشت، نگذارد عقب بماند و فوري خودش را جلو برساند، هر کس مي خواهد شعار را بدهد، هر کس مي خواهد حرف درست را بزند، وقتي درست است، وقتي همان نهايتي است که من براي او داشتم خودم را مي کشتم و تلاش مي کردم و شعار مي دادم، حالا اين به وسيله مردم دارد انجام مي گيرد، به وسيله عوام دارد انجام مي گيرد، به وسيله فلان روحاني اي که اصلاً نمي شناختمش، دارد انجام مي گيرد، حالا آن چيزي که مي گفتيم بشود، دارد مي شود، پس جلو برويم. اين راه دوم را انتخاب کردند، درست بر عکس يهود صدر اسلام... که منتظر بعثت يک پيامبر بودند و آمده بودند در مدينه ساکن شده بودند، براي اينکه مي دانستند اين پيامبر از مدينه ظهور خواهد کرد و مي گفتند اين اُميين و اين بيسوادان که در مدينه زندگي مي کنند ـ بت پرستان و کفار ـ اينها که قابل نيستند پيامبر در ميانشان ظاهر شود، پيامبر اگر هم بيايد، متعلق به ماست، مريدانشان هم ماييم. وقتي پيامبر آمد، ...چون متعلق به آنها نبود، از قشر آنها نبود، از ميان آنها نبود، به او کفر ورزيدند!. اين، آن شق اول بود. خوشبختانه دانشجويان آن شق را انتخاب نکردند. دانشجو به ميدان آمد. هنگامي که ديد مردم محله اش حرکت کرده اند، دارند با علم و کتل و شعار مرگ بر فلان و درود بر فلان به طرف مسجد مي روند، او هم قاطي مردم شد و رفت ، نگفت من دانشجويم. اين، يک تجريه تاريخي و يک موضعگيري دقيق تاريخي بود.»
آري! آنچه مسلم است آن بخش از جريان دانشجويي که در وفاق با مردم و هم پيمان با آرمانها و همسو با خواستههاي مردم ايران بوده، از اصالت، عمق و محبوبيت بيشتري برخوردار بوده است. پيوند جنبش دانشجويي با نهضت حقطلبانه استقلالخواهانه و اسلامگراي مردم ايران و نقش پيشروانه و فعال دانشجويان و همسويي و همدلي آنان با مردم، ضامن جاودانگي، محبوبيت و پيروزي اين جنبش بود که در نهايت به سرنگوني رژيم استبدادي طاغوت انجاميد.
بيگمان، تشکيل نظام جمهوري اسلامي و ايجاد فضاي آزادي و حکومت مردمي و مبارزه با استکبار جهاني در حقيقت تحقق آرمان 16 آذر است. گرامي داشت 16 آذر، براي تبيين ابعاد نظام جمهوري اسلامي و تقويت موضع ضد استکباري نظام و شکرگزاري براي اين نعمت الهي است.
16 آذر همواره مظهر بيداري و تعهد دانشجوبان هوشيار کشور ماست. به همين سبب 16 آذر اهتمام به منزلت دانشجو و شناخت نقش و اهميت اين قشر فرهيخته و موثر در پيشبرد و اعتلاي کشور نيز هست.
دانشگاه به عنوان کانون اصلي توليد و ترويج علم متعهد، گوهر نقادي است که مي تواند همواره انديشه و رفتار را از آسيب خودکامگي و جمود و از خود بيگانگي و بي هويتي دور کند و راه را بر بروز و ظهور استبداد و طاغوت ببندد. دانشگاه بستر آشنايي و اجتماع فرهيختگان و عصاره فضيلت هاي هر جامعه است و دانشگاهيان از جمله موثرترين گروههاي مرجع در جامعه هستند. ايفاي نقش و تحول آفريني دانشگاه از آن رو است که زبدگان جوان هر جامعه را در خود مي پذيرد و عالي ترين بيان حق طلبي ، ظلم ستيزي، عدالت طلبي و آرمانخواهي را در نسل شريف دانشجو متبلور مي کند. بنابراين 16 آذر يک مسأله گذرا در تاريخ آموزش عالي ايران نيست، بلکه نقطه عطفي تاريخي و سرآغاز «جنبش دانشجويي» است.
بي شک، جنبش دانشجويي که ماهيتا ضد ظلم و انتقادي است مطالباتي دارد که با توجه به ظرفيتهاي مردم سالاري ديني نظام در چارچوب قانون اساسي قابل طرح، بررسي و پيگيري است.
در همين راستا، مقام معظم رهبري در ديدار با اعضاي تشکلها، کانونها، نشريات و هيئتهاى مذهبى دانشجويى در آبانماه 1382، فکر کردن جوانان در مورد مسائل عمده کشور و اعتماد به نفس آنان در طرح مطالبات و ديدگاههايشان را نياز مهم کشور و جامعه برشمردند و افزودند: «از جوانان عزيزمان توقع داريم که با احساس تعهد در مورد آينده کشور، با مسائل اساسى جامعه و کشور جدى برخورد کنند و با تفکر عميق در مورد اين مسائل، ديدگاهها و خواستههاى خود را با جديت مطرح کنند.»
حضرت آيتالله خامنهاى، مطالبات جدى جوانان در مورد مسائلى نظير عدالتخواهى، توليد علم و آزاديخواهى و آزادانديشى را، پشتوانهاى مستحکم براى تعميق و ماندگار شدن حرکات اصولى انقلاب و نظام برشمردند و فرمودند: «همينکه يک موضوع اساسى، بعنوان باور و خواست جدى جوانان مطرح مىشود آثار مبارک و تعيين کنندهاى بهمراه مىآورد بهمين خاطر خواست و مطالبه جوانان در مورد مسائل اساسى کشور، يک نياز قطعى و حياتى جامعه و نظام است.»
ايشان مطالبه دانشجويان و دانشگاهيان در مورد جنبش نرمافزارى و توليد علم را پشتوانه نهضت نرمافزارى خواندند و افزودند: «اين نمونه، نشان مىدهد که هرجا جوانان و دانشجويان به باور برسند و بطور جدى مطالبه کنند، حرکت ماندگار مىشود و به پيش خواهد رفت.»
رهبر معظم انقلاب اسلامى حرکت علمى، عدالتخواهى و «آزاديخواهى و آزادانديشى» را از جمله آرمانهاى دانشجويى برشمردند و خاطرنشان کردند: «آزاديخواهى نبايد در معناى سياسى، منحصر و محدود شود البته آزاديهاى سياسى و اجتماعى از بحثهاى مهم آزاديهاى بشرى است اما کسانيکه با شعار آزادى سياسى دنبال تحقق اهداف فاشيستهاى بظاهر دمکراتيک حاکم بر امريکا هستند، قطعاً دنبال آزادى و آزادانديشى نيستند و با وجود اينکه شعارهاى خود را رنگ و روغن آزاديخواهى مىزنند اما شعار حقيقى آنها، شعار اسارت و خيانت است.»
رهبر معظم انقلاب، آزادانه فکر کردن، آزادانه تصميم گرفتن و دنباله روى نکردن از تلقين بلندگوهاى تبليغاتى غرب را جلوههاى آزادانديشى برشمردند و افزودند: «آزادانديشى با اين معناى وسيع و ژرف، عرصههاى مختلف علمى، معرفتى، سياسى و اجتماعى را شامل مىشود.»
ايشان، دانشجويان را به آرمانگرايى مستمر فراخواندند و اظهار داشتند: «البته مصلحتانديشى چيز بدى نيست و در روند دشوار اداره کشور، گاه مسؤولان مجبور مىشوند مصالحى را در نظر بگيرند اما ورود گرايش مصلحتانديشانه به محيطهاى فکرى و روحى جوانان و دانشجويان، آرمانها را بکلى ريشه کن خواهد کرد.»
حضرت آيتالله خامنهاى در همين زمينه افزودند: «جوانان و دانشجويان همواره به قلههاى آرمانى نگاه کنند تا برآيند آرمانگرايى آنها و چالش مسؤولان با مصلحتها، به نتيجه معتدلى منجر شود.»
ايشان کار فکرى و تئوريک در زمينههاى مختلف را باعث مستحکم شدن پايههاى معرفتى دانشجويان برشمردند و با اشاره به پيشرفتهاى کشور در ابعاد مختلف دانشگاهى و آموزش عالى خاطرنشان کردند: «بدنه دانشجويى و استادان ما مؤمن و شايستهاند و حرکت دانشجويى در مجموع خوب است اما دشمن مىخواهد اين کاروان را که بسوى قلههاى تعالى و پيشرفت در حرکت است از حرکت باز دارد که البته تا هنگامى که جوانان و دانشجويان، هوشيارانه در ميدان هستند موفق نخواهد شد و حرکت نظام و کشور بسمت آرمانها ادامه خواهد يافت.»
رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با اعضاي تشکلهاي دانشجويي، برگزيدگان علمي دانشگاهها و المپيادهاي علمي در آذرماه1379، با تأکيد بر لزوم حفظ وحدت، صميميت و صداقت ميان تشکلهاي دانشجويي و پرهيز آنها از دو دستگي و اختلاف، به سخنان و اظهارات خلاف واقع و تفرقه افکنانه برخي افراد در محيطهاي دانشگاهي اشاره کردند و افزودند: «هدف برخي افراد از طرح اينگونه مسائل در دانشگاهها جلوگيري از ادامه حرکت علمي رو به رشد دانشگاههاست.»
مقام معظم رهبرى همچنين، در ديدار جمع کثيرى از دانشجويان و تشکل هاى دانشجويى در آبانماه 1383، ترويج علم در کشور را يکى از ثمرات مهم انقلاب اسلامى برشمردند و با اشاره به موفقيتهاى بدست آمده در فعاليتهاى علمى و دانشگاهى تصريح کردند: «رمز اصلى حل مشکلات و پيشرفت کشور، اهميت دادن به علم است.»
گفتمان صريح معظم له، در خصوص ضرورت بازتعرف و تدوين مباحث و سرفصلهاي علوم انساني با توجه به مولفه ها و مقولات اساسي و مهم اسلامي در دانشگاهها نيز به شدت قابل تامل و پيگيري است. آنگونه که در ديدارها و نشستهاي متعددي خواستار اتخاذ رويکرد تازه اي نسبت به رجوع به نص، مفاهيم و آموزه هاي قرآن کريم در نگارش کتب و تدريس علوم انساني شدند و فرمودند: « مبناي علوم انساني غرب که در دانشگاههاي کشور بصورت ترجمه اي تدريس مي شود، جهان بيني مادي و متعارض با مباني قرآني و ديني است، در حاليکه پايه و اساس علوم انساني را بايد در قرآن جستجو کرد.»
حضرت آيت الله خامنه اي يکي از مسائل مهم و اصلي در قرآن پژوهي را، استخراج مباني علوم انساني دانستند و تأکيد کردند: «اگر اين کار انجام شود پژوهشگران با استفاده از مباني قرآني و همچنين استفاده از برخي پيشرفتهاي علوم انساني، مي توانند بناي رفيع و مستحکمي را از علوم انساني پايه گذاري کنند.» (مهر1388)
ايشان همچنين، با گلايه از برخى کوتاهىها براى گسترش فرهنگ دينى و معنوى در دانشگاهها بر لزوم همراهى علم با تقوا، تزکيه و اخلاق تأکيد کردند. (آبانماه1383)
مقام معظم رهبري شاخص تقوا را شناخت وظيفه در هر برهه از زمان و انجام آن ناميدند و با اشاره به نياز انسانها در هر برهه و زماني به تقوا و اثرات آن، نسل جوان بويژه دانشجويان را به کسب تقوا و مراقبت و پرهيز از غفلت توصيه کردند و افزودند: «تقوا در تمام امور دانشجويان از جمله فعاليتهاي علمي، معاشرت، تلاش سياسي، موضعگيريها و انتخاب مسير آينده اثرگزار است.» (آذرماه1379)
مقوله پيگيري گفتمان عدالت از سوي مجموعه هاي دانشجويي نيز در منويات رهبري به شدت به چشم مي خورد. ايشان، همواره با تأکيد بر لزوم فراگير شدن گفتمان عدالت در جامعه خاطرنشان کرده اند: «خواست عدالت و رفع فساد بايد بعنوان درخواست هميشگى دانشجويان و جامعه مورد اهتمام باشد ضمن آنکه نبايد در کنار اين خواست، فعاليتها و کارهاى مثبت انجام گرفته زير سؤال رود.» (آبانماه 1383)
رهبر معظم انقلاب اسلامى در پيامي خطاب به پانزدهمين نشست سراسري تشکل هاي مرتبط با جنبش عدالتخواه دانشجويي در شهريور1387، با اشاره به اينکه مجاهدت در زير پرچم عدالت خواهي، همواره صادقانه ترين نشانهي پيروي از رسولان الهي است، افزودند: «آنچه در کنار همهي الزامات اين حرکت، ضروري و حياتي است آن است که اوّلاً مراقبت شود کساني با انگيزه هاي ديگر، اين شعار حق را ابزار نکنند. و ثانياً به نام عدالت طلبي، حرکتي غير منصفانه از سر جهل يا غفلت انجام نگيرد. صبر و بصيرت را براي شما و ديگر تشکلهاي عزيز دانشجوئي از خداوند متعال مسألت ميکنم.»
مقام معظم رهبري در ديدار شماري از نخبگان جوان کشور در آبان 1388، انصاف را يکي از شروط نقد سالم عنوان کردند و افزودند: «در انتقاد از بىانصافىِ يک دستگاه يا يک فرد، خود ما بايد دچار بىانصافى نشويم؛ به اين توجه کنيم.»
ايشان، در واکنش به طرح برخي مباحث انتقادي، با دعوت همگان به درست فهميدن، درست ديدن و درست بيان کردن، اظهار داشتند: «بنده در اين جلساتِ دانشجوئى، دانشگاهى که اينجا هستند، گاهى که ببينم حالا بعضىها روى ملاحظه، روى احترام، روى هرچه، بعضى از اين حرفها را که خيال ميکنند من خوشم نمىآيد، نميزنند؛ از نگفتنش ناراحت ميشوم؛ از گفتنش مطلقاً ناراحت نميشوم. اى کاش مجال بود تا گفته ميشد، تا آنوقت انسان ميتوانست آن برگهاى بر روى هم گذاشتهى کتاب حرف را، باز کند تا خيلى از حقائق روشن بشود. آينده، البته اين کارها خواهد شد.»
سخن پاياني
بر کسي پوشيده نيست که عدالتطلبي، صداقت، صفا، خردورزي، نشاط و مسؤوليتپذيري ايماني، علمي، سياسي و اجتماعي از ويژگيهاي برجسته نسل جوان است و دانشجويان بايد به رغم حضور و فعاليت در تشکلهاي مختلف دانشجويي، همگي داراي هدفِ مشترکِ تلاش براي عزت و سرافرازي ايران اسلامي باشند و با استفاده از هوشياري و آگاهي سياسي خود، هيچگاه اجازه سوءاستفاده از جنبش هاي دانشجويي را به هيج شخص و جرياني ندهند.
آري! جنبش دانشجويي بايد با اتخاذ سياستي هوشمندانه، به جاي شرکت در جبهه قدرتمندان و قدرت خواهان سياسي به جبهه فرودستان اجتماعي بپيوندد و نگاه خود را از جدال در قلمرو نهاد سياست برگيرد و به جدال ها، طبقات و نابرابري هاي موجود در جامعه توجه بيشتري کند و همواره نگران گسترش شکافهاي اجتماعي باشد.
پيگيرى عدالت اجتماعى و مبارزه با فقر و فساد و نفاق در داخل و استکبارستيزى در عرصه بينالمللى، همواره نشانه بيدارى دانشجويى در ايران بوده است و از آنجا که عدالتخواهى، آزاديخواهى و استقلالطلبى حقيقي، در پرتو اسلام ناب و رجوع به آموزه هاي اصيل ديني معناى صحيح خود را خواهد يافت، بنابراين بايد اسلامخواهى پايه و اساس جنبش دانشجويى باشد.
همچنين، جنبش دانشجويي بايد نسبت به معناسازي هاي دروغين در بستر فرهنگي هوشيار باشد. مفروضه اصلي اين جنبش بايد اين باشد که فرهنگ و زندگي روزمره، صرفا تسليم قدرت نمايي اقويا نيست، بلکه در دل همين فرهنگ است که معناي "مسلط" به چالش کشيده مي شود. چالشي که دانشجويان يکي از نيرومندترين عناصر تعيين کننده آن هستند و خواهند توانست با استفاده از گفتماني مستدل و سخناني پرمايه و منطقي و رويکردي الهي و استکبارستيز، در مقابل سردمداران جريانهاي قدرت طلب منافق و طاغوت مآب، بگويند:
« هر چه در جعبهٌ جادو داريد
بدر آريد که من
باطل السحر شما را همگي مي دانم
سخنم
باطل السحر شماست...» (شعر از: شفيعي کدکني)
آري! 16آذر نماد و نشانة هويت سياسي و فرهنگي دانشگاه و دانشجوست که در تاريخ معاصر ما جريان يافت. اين نقطة آغازين جنبش دانشجويي در ايران بود و توانست دانشگاه را به واسطة خون پاک دانشجويان در آن فضاي خفقان و استبداد، پيشتاز حرکت هاي مبارزاتي کشور کند و سبب شد تا بار اصلي مسئوليت در تحولات و چالش هاي اجتماعي و سياسي بر دوش دانشگاه قرار گيرد.
بي ترديد، اهداف و آرمانهاي معنوي و انساني جنبش دانشجويي همچون آزادي خواهي و نفي سلطه، عدالت خواهي و دفاع از محرومان، توجه به رشد اخلاق و معنويت و کرامت انساني و استقلال دانشگاه و نيز اهتمام به توسعة علمي ايران به عنوان پاية اصلي استقلال کشور و... ، هيچگاه کم رنگ نشده و فراموش نمي شوند و ارتباط دهندة گذشته، حال و آيندة اين جنبش هستند.
آري! دانشگاه يکي از مهم ترين مراکز توليد فکر و انديشة انتقادي و جريان نوانديشي در جامعه محسوب مي شود و دانشجويان و دانشگاهيان از جمله مهمترين گروههاي مرجع در ايران اند و چگونگي حضور آنان در فرآيند تحولات اجتماعي، فرهنگي و سياسي اثر تعيين کننده بر ساير سطوح جامعه دارد.
در توسعة علمي نقش کانوني و محوري از آن دانشگاه است و دانشگاه سرزنده از نظر علمي وقتي وجود دارد که دانشجوي آن هم از سرزندگي و تشخص برخوردار باشد. پيشرفت آموزش، پژوهش، فرهنگ و سياست به هم وابسته است. دانشجوي فعال مي تواند در همة زمينه ها فعال باشد و دانشجوي منفعل و سرخورده هم معمولاً در همة زمينه ها غيرفعال است. بنابراين اهميت دادن به نقش دانشجو نقطة عزيمتي براي تحرک هاي علمي نيز هست.
به تعبير امام راحل، دانشگاه " مبدا تحولات" و دانشجو سرماية ملي است و بايد به همان نسبت در نظام اجتماعي ارج گزاري شوند.
حراست از اصالت جنبش دانشجويي در تاريخ معاصر ايران، بايد بعنوان يک تکليف اساسي مورد توجه دائم همگان باشد. چراکه جنبش دانشجويي در سالهاي نهضت انقلابي امام(ره)، در داخل و خارج از کشور سرمنشأ برکات عظيم براي ملت ايران بوده است و در سالهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز دانشجويان همواره پشتيبان ارزشهاي انقلابي و کرامات انساني بودهاند. آنچه امروز پس از گذشت چندين دهه از حادثه خون بار شانزدهم آذر بر ما ضرورت مييابد، حفظ آرمانخواهيهاي جنبش دانشجويي است که سر لوحه آن مبارزه با دشمنان ايران و تلاش براي حفظ استقلال و آزادي ايران عزيز است.
وظيفه دولت اسلامي نيز، هماهنگ سازي جنبش هاي دانشجويي در راستاي تحقق آرمانهاي اسلامي است و بطور مسلم تقويت جنبش دانشجويي از وظايف اساسي حاکميت محسوب مي شود. يعني حاکميت بايد بگونه اي عمل نمايد که جنبش را هم از طريق اقناع عقلي و هم با ايجاد فضا براي فعاليت آنها، جهت دهي کند؛ چراکه اگر جنبش دانشجويي بتواند در مسير صحيح و منطقي خود، فعاليت کند بيگمان، اين فعاليت در راستاي تحقق امر به معروف و نهي از منکر خواهد بود، و از اين رهگذر جنبش خواهد توانست جلوي فسادها را بگيرد و مانع از ادامه رشد و گسترش آنها شود و از طرف ديگر به دنبال ايجاد مصلحتها براي جامعه بشري باشد. بنابراين در حقيقت، وظيفه اصلي حاکميت ايجاد زمينه هاي فکري و عملي لازم و مطلوب است تا دانشجويان بتوانند در آن زمينه ها، به وظايف شرعي و رسالتهاي مذهبي و ملي خود عمل کنند.
نبايد از ياد برد که از ابتداي انقلاب تا به امروز، همين بچههاي مدارس ، مساجد و دانشگاهها بودند که در برهه هاي زماني مختلف، با دريافت نگرشي دقيق و مبتني بر آموزه هاي اسلامي فعال شدند و با راه اندازي جنبش هايي خودجوش، توانستند جلوي گروههاي معاند و جريانات مخالف نظام بايستند و اگر قرار است از اين پس نيز کسي کاري انجام دهد، بدون شک از بين همين بچه هاست.