۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۰ - ۱۰:۳۵

سرمقاله روزنامه‌های صبح امروز

کد خبر : ۲۰۱۴۹

كيهان

«نقشه فتنه و اصالت اصول» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن مي‌خوانيد:
ميدان رزم و جبهه جنگ را تصور كنيد. با چند روش مي‌توان وارد اين ميدان شد. غريب ترين شيوه آن است كه انسان با مقتضيات بزم وارد ميدان رزم شود! دو روش ديگر را نيز براي ورود به جبهه جنگ مي‌توان سراغ گرفت، يكي بدون نقشه و اطلاعات و ديگري با شناسايي منطقه و اقتضائات آن. فرجام ورود بدون نقشه و اطلاعات به منطقه جنگي به احتمال قريب به يقين، غافلگيري و شكست است.

اما جبهه‌اي كه مصمم به پيروزي است، قطعا شناسايي ظرفيت‌ها و موانع موجود در منطقه و استعداد نيروي دشمن و ميدان مين و تله‌هاي كار گذاشته شده را اولويت خود قرار مي‌دهد. جهان و جامعه بشري بي شباهت به اين ميدان رزم نيست. قواعد و قوانيني آن را احاطه كرده كه تخلف ناپذير است. مردماني در اين پهنه پيروزند كه اولا فرمول‌ها و قواعد حاكم را بشناسند و ثانيا به آن قوانين جاري ملتزم باشند.

كساني در گذار پرپيچ و خم زندگي سالم و غانم به مقصد مي‌رسند كه تابلوهاي راهنما- چه قرمز و چه آبي، چه به نشانه ممنوعيت و چه به علامت مجاز بودن يك رفتار- را رصد كنند و پايبند باشند. بله، راننده‌اي هم مي‌تواند «غفلت» كند يا «لجاجت» به خرج دهد و مثلا وقتي به تابلوي خطر و گردش به راست رسيد، به جاي پيچيدن به سمت راست، به چپ بپيچد يا اصلا مطابق اقتضاي جاده نپيچد؛ صاف به عمق دره پرواز كند! هستي و حيات انساني به غايت قاعده مند است، مجموعه‌اي از بايدها و نبايدها، بشارت‌ها و خطرها و هشدارها. و خدا مي‌داند كه اين قاعده مندي هستي وحيات بشري چه نعمت بزرگ اما مغفولي است.

فرض كنيد اين قاعده مندي حيات طبيعي و انساني نبود. آتش كه نوبتي به كار پختن مي‌آمد، نوبت ديگر ناگهان منجمد مي‌كرد. يا آب يخ به جاي فرونشاندن آتش عطش، ناگهان تا عمق جان آدمي را مي‌سوزاند. از بزرگ ترين موهبت‌هاي پروردگار به آدمي، همين قاعده مند ساختن طبيعت و حيات انساني از يك طرف و ارائه «نقشه زندگي» از طرف ديگر است. نقشه‌اي كه مقصد، مسير، امكانات و خطرها و كمين‌ها و ميادين مين را يكجا در خود دارد. و شگفتا از خيل بني آدم كه به اين كليدها و فرمول‌هاي طلايي نجات و تجارت پرسود، پشت پا زدند.

شنيدند و به كار نبستند. ديدند و نديدند. ديدند و عبرت نياندوختند. و شگفت تر و باورنكردني تر از همه، اهل ايماني بودند كه در اين مسابقه عقبگرد انساني، تنه به تنه بي ايمان‌ها زدند و روي دست آنان بلند شدند. اين قدر پرت؟! آيا ارتفاع اين دره سقوط را مي‌توان متر زد؟ برخي صحابه پيامبر اعظم(ص) كه دل هاشان بيمار بود - تا آنجا كه شمشير بر جانشين او كشيدند و هلاك شدند- از پرتگاه به ارتفاع چند هزار كيلومتر پرت شدند؟

عبارتي دارد امير ايمان و كلام، علي ابن ابيطالب عليه السلام درباره برپاكنندگان فتنه جمل كه به غايت عبرت آموز است. قانوني طلايي براي امروز و فرداي ماست. با همه اختصار، يك نقشه كامل است براي هركس كه بخواهد اصول گرايانه مشي كند و به فلاح برسد. اميرمؤمنان قاعده زاد و ولد و تكثير شيطان- دشمن بزرگ انسان- را در متن تحليل فتنه گران جبهه جمل يادآور شده و مي‌فرمايد «آنان شيطان را تكيه گاه (ملاك) كار خويش گرفتند و شيطان نيز آنها را به عنوان شريكان و دام‌هاي خود قرار داد. بدين ترتيب در سينه آنها تخم گذاشت و جوجه درآورد و باليد و تدريجا در آغوش آنان جاي گرفت. پس با چشم آنها نگريست و با زبان آنان سخن گفت و بر آنها سوار شد و به سوي لغزشگاه‌ها راند و خطا و انحراف را براي آنها آراست، رفتار كسي كه شيطان در قدرت او شريك شده و با زبان او به باطل سخن مي‌راند» (خطبه 7 نهج البلاغه).

شيطان در ذات خود عقيم و نازاست اما رمز موفقيت او در اين است كه سينه‌هايي براي القائات خود و رحم‌هايي براي پروراندن جنين خيانت و انحراف پيدا مي‌كند. موجهيني پيدا مي‌كند كه حاملان بار انحراف و اغوا مي‌شوند. جماعتي را مي‌جويد كه چشم و ذهن و جان و زبان خود را به اجاره مي‌دهند و به نام اجاره، صاحب خانه و مالك وجود آنان مي‌شود. اگر متذكر نشدند و بازنگشتند، تسخيرشان مي‌كند.

از آن پس مي‌شوند جن زده. و چه تعبير نغزي است سرزنش امير مؤمنان خطاب به آن كه شب هنگام براي حضرتش به نام ارمغان، رشوه آورده بود؛ «أمختبط انت ام ذوجن ّه ام تهجر؟ آيا خرد آشفته‌اي يا جن زده و يا هذيان مي‌گويي؟» (خطبه 422 نهج البلاغه). ديوانه و جن زده و پريشان گو! كدام غفلت باعث مي‌شود آدمي رشوه را هديه پندارد، بوي تعفن را از مشورت مسموم نشنود و نصيحت خيال كند و... تا به خود آيد ببيند دور تا دورش را شيطانك‌هايي چون وليد و مروان و... يا رجوي و مهدي هاشمي معدوم- و جوجه‌هاي امروزي تر شيطان- گرفته‌اند.

آيات 25 تا 55 سوره حج در تبيين نقشه شيطان و نقش فتنه در چالش با تمام انبياي اله است، آنجا كه مي‌فرمايد: «هيچ پيامبري را پيش از تو نفرستاديم مگر اينكه هرگاه آرزو مي‌كرد (و طرحي براي پيشبرد اهداف اله مي‌ريخت) شيطان القائاتي در آن مي‌كرد اما خداوند القائات شيطان را از ميان مي‌برد، سپس آيات خود را استحكام مي‌بخشد... هدف اين بود كه خداوند القائات شيطان را فتنه و آزموني قرار دهد براي آنها كه در دل هاشان بيماري است، و آنها كه سنگ دلند... و هدف اين بود كه عالمان بدانند اين حقي از سوي پروردگار توست، بنابراين ايمان بياورند و دل هايشان در برابر آن خاشع شود. و خداوند كساني را كه ايمان آوردند، به سوي صراط مستقيم هدايت مي‌كند.» اگر دل بيمار علاج نشد، سرانجام، همان گفتار و رفتاري از آن برمي خيزد كه از سنگدلان اهل قساوت. ناگهان چشم باز مي‌كني و مي‌بيني از مقام «زبير منّا اهل البيت» رسيده‌اي به هم اردوگاه با منافقين لجوج عنود و كيسه دوختگان بيت المال و جبهه‌اي كه مي‌خواهند انتقام نبي اعظم(ص) را از وليّ اعظم بگيرند! يا گيج و گنگ كه باشي، تازه مي‌شوي حارث بن حوط- خوارج بعدي- كه در ميانه كارزار جمل به علي(ع) مي‌گويد «پس من اكنون كه متحيرم كناره مي‌گيرم از جنگ همراه سعيدبن مالك و عبدالله بن عمر» و پاسخ مي‌شنود «آن دو هرگز حق را ياري نكردند و هيچگاه باطل را خوار نساختند». (كلمه قصار 262 نهج البلاغه).
فتنه سبز سال 88 در چنين بستري باليد و برآمد. و پس از اين نيز شياطين هر فتنه ديگري تدارك كنند، از همان مسير، جوجه كشي و يارگيري خواهند كرد.


ملت ما

«اقدام خانم وزير چه خواهد بود؟» عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما به قلم فاضل قاسم‌فام است که در آن می خوانید:
اين نخستين‌بار نيست كه بيماري ناتوان از پرداخت هزينه‌هاي درمانش، با تحقير كاركنان مراكز درماني و بهداشتي كشور روبرو مي‌شود و در زماني كه نيازمند رسيدگي و مراقبت است، آماج نگاه‌هاي حقارت‌آميز افرادي مي‌شود كه وظايف شغلي و انساني خود را فراموش كرده‌اند و به جاي آنكه مرهمي بر دردهاي بيمار باشند‏، بر رنج‌هاي او مي‌افزايند. رها كردن 2 بيمار در كنار کشتزاري در حاشيه شهر تهران توسط كارمندان يك بيمارستان دولتي، موضوعي نيست كه بتوان به آساني از كنار آن گذشت

 

؛ اين رخداد ترديدهاي زيادي درباره ميزان پايبندي بخش‌هاي بهداشت و درمان به اخلاق حرفه‌يي و مسووليت‌شناسي‌‌شان در برابر بيماران و مصدومين را باعث شده و تشويش و نگراني گسترده‌يي را نسبت به نوع برخورد با بيماران در مراكز درماني فراهم آورده است.

مي‌گويند «مرگ درختان از سرشاخه‌ها آغاز مي‌شود» يا به تعبير مولوي: «ماهي از سر گنده شود ني ز دم»، وقتي كاركنان يك بيمارستان، مسووليت‌‌هاي شغلي و انساني خود را فراموش مي‌كنند و مي‌توانند 2 مريض و مصدوم شكسته‌استخوان و دچار سوختگي پوستي را زير آفتاب و در حاشيه شهر رها كنند، درباره مسووليت‌شناسي مديران ارشد و روساي اين بيمارستان چگونه بايد انديشيد.

ناظران بيروني و شاهدان اين ماجرا اين حق را به خود مي‌دهند كه مديران ارشد بخش‌هاي بهداشت و درمان كشور را ملامت کنند و آنان را مستحق توبيخ و مجازات بدانند؛ چرا كه آنان هستند كه مي‌بايست روح تعهد و اخلاق و مسووليت‌شناسي را در اجزاي سازمان متبوع خود ايجاد کنند. بايد ديد كه مديران ارشد در بخش‌هاي بهداشت و درمان چگونه رفتار ‌كرده‌اند و چه شيوه‌ها و خصلت‌هايي را در محيط‌هاي كاري خود به نمايش ‌گذاشته‌اند كه باعث شده است تا كارمندان اين بخش، توانايي جسارت به حرمت شهروندان را پيدا كنند و رفتاري تباه و نابخشودني از خود بروز دهند و ضمن جريحه‌دار کردن عواطف عمومي، آبرو و حيثيت پزشكان و پرستاران و انسان‌هاي خدوم و مسووليت‌شناس در حوزه بهداشت و درمان كشور را لكه‌دار کنند.

در چارچوب فرهنگي كه در آن شاعر اخلاق‌گرايي مانند سعدي، بني‌آدم را پيكره‌يي واحد مي‌داند و مي‌سرايد: «بني‌آدم اعضاي يكديگرند/ كه در آفرينش ز يك گوهرند؛ چو عضوي به درد آورد روزگار/ دگر عضو‌ها را نماند قرار»؛ يا عارف حكيمش ابوالحسن خرقاني مي‌گويد: «از تركستان تا بلاد روم هرگاه خسي در پاي كسي فرو رود، منم كه رنج مي‌كشم» و در دامن ديني كه پيامبر رحمهًْ‌اللعالمين‌اش را قرآن چنين توصيف مي‌كند: «عزيز عليه ما عنتم‏، حريص عليكم بالمومنين رووف رحيم»: «هر آنچه شما را رنج مي‌دهد بر او گران مي‌آيد، سخت به شما دلبسته است و با مومنان رئوف و مهربان است.» و در جمع مردماني كه معتقد به ديني هستند كه بر اساس حديث قدسي «مردمان جمله عيال خداوندند هر كه به آنان بيشترين سود را رساند به خداوند سود رسانده است».

حال در اين اجتماع كه مدعي پيروي از اين دين و فرهنگ است، چگونه مي‌توان شاهد تحقير شدن و ناچيز انگاشته‌شدن انسان‌هايي بود كه همه جرمشان فقري است كه نه ناشي از تنبلي و تن‌پروري‌شان، بلكه حاصل مناسبات ناعادلانه اجتماعي و اقتصادي پيشين است.

خوشبختانه به يمن كوشش و تلاش خبرنگاران روزنامه‌ها و سايت‌هاي خبري اين رخداد در كانون توجه افكار عمومي قرار گرفت و مسوولين امر به تحرك بيشتر براي ايفاي وظايف خود در اين‌باره دعوت شد‌ند. حال اين انتظار وجود دارد كه به مساله صرفا به عنوان خطاي چند كارمند جزء نگريسته نشود، بلكه زمينه‌هاي وقوع اين رفتارها مورد توجه باشد. مردم منتظرند ببينند كه مسوولان وزارت بهداشت و درمان در برابر اين رفتاري كه مي‌توانست به جنايتي غيرقابل جبران منتهي شود، چه خواهند كرد و اقدام نمادين وزير بهداشت و درمان كشور چه خواهد بود.

همچنين اين انتظار وجود دارد كه نمايندگان ملت در مجلس شوراي اسلامي يك كارگروه تحقيق و تفحص از وزارت بهداشت و درمان تشكيل دهند تا سطح مسووليت‌شناسي در اين بخش حساس كشور كه با سلامتي و جان و آبروي مردم سر و كار دارد و هزينه‌هايش از محل بودجه ‌عمومي تامين مي‌شود را مورد سنجش قرار دهد و راه‌حل‌هايي كارآمد براي پيشگيري از وقوع چنين حوادثي بيابد. راه‌حل‌هايي فرابخشی و مبتني بر تجارب داخلي و خارجي كه بتواند يك‌بار براي هميشه به مساله تحقير شهروندان كم‌بضاعت ايراني در مراكز درماني كشور خاتمه دهد.


جمهوري اسلامي

«رژه بر روي خون!» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد:
مطابق اعلام برخي منابع رسمي قرار است ملك عبدالله پادشاه عربستان طي روزهاي آينده به بحرين سفر كند. در برخورد اول چنين به نظر مي‌رسد كه سفر مقامات ارشد به كشورهاي همسايه و ديدار و مذاكره در جهت ارتقاء و تحكيم روابط، امري پسنديده است، اما همه مي‌دانند كه سفر ملك عبدالله به بحرين از جنس ديگري است و با اهداف و نيات خاصي صورت مي‌گيرد و دقيقاً بخشي از عمليات اشغال بحرين و سركوب قيام مردمي و حق طلبانه در بحرين محسوب مي‌شود.

دنياي عرب اكنون ماهها است كه در تب و تاب تحولات پرشتاب در جهت آرمانخواهي، تلاش براي رفع بي‌عدالتي و تبعيض و گرايش نيرومند و محسوس به سمت و سوي اسلام قرار گرفته و تقريباً روزي نيست كه شاهد برافراشته شدن پرچم عدالت خواه و حركت به سوي شرايط مطلوب نباشيم. با وجود آنكه انتظار مي‌رفت اين حركت پرخروش، هوشمندانه و مبتني بر تدبير و درايت از سوي دولت‌ها مورد پذيرش و استقبال قرار گيرد ولي تقريباً بدون استثنا، برخوردهاي سركوبگرانه، خونين و به شدت خصمانه مواجه شده و قيام خودجوش ملتها رنگ خون و مظلوميت به خود گرفت. در اين ميان قيام مردم مظلوم بحرين از هر جهت يك استثنا بود و همگان ديدند كه حاكم جبار بحرين در سركوب مردم سنگ تمام گذاشت و از هيچ جنايتي فروگذار نكرد و چون خود را ناتوان ديد، به اشغال بحرين توسط دژخيمان سعودي تن داد، جامه ذلت پوشيد و براي سركوب مردم بحرين دست به دامان اشغالگران شرور سعودي شد.

وجوه تمايز قيام بحرين در چند محور است.
1 - بحرين جمعيت چنداني ندارد ولي حتي محدوديت جمعيت مردم به خاطر وجود فشارهاي شديد و غيرقابل تحمل نيز مانع قيام آنها نشد.
2- رژيم آل خليفه و بوقهاي تبليغاتي منطقه و استكبار سعي كردند قيام مردم بحرين يك حركت فرقه‌اي معرفي كنند اما نتوانستند و كاملاً محرز شد كه قيام بحرين، اختصاصي به شيعه ندارد بلكه اين تمامي شهروندان هستند كه از اينهمه ظلم و ستم و تبعيض و جنايت به ستوه آمده‌اند و فرياد اعتراض سر داده‌اند.
3 - ساير دولت‌هاي عرب، اگرچه در سركوب ملت‌ها سنگ تمام گذاشتند ولي فقط به نيروهاي سركوبگر داخلي متوسل شدند و در اين ميان، فقط بحرين است كه براي اشغال اين كشور به سعودي‌ها "چراغ سبز" داد و با استمداد از جنايتكاران شرور، آنها را به خيابان‌ها و خانه‌ها و مساجد و معابد كشاند تا مردم را قتل عام كنند و به ويراني مساجد و خانه‌ها و حسينيه‌ها بپردازند و روي تاريخ را سياه كنند.

در هيچ كشور عرب ديگري شاهد حمله به مساجد و سوزاندن قرآن توسط نيروهاي سركوبگر نبوده‌ايم. اما در بحرين نه تنها به مردم بلكه حتي به خدا هم اعلام جنگ كردند و در برابر دوربين‌ها و در برابر چشمان حيرت زده ملت‌هاي مسلمان، شرارتي كردند كه تاريخ مشابه آنرا به خاطر ندارد.

آنچه آل سعود در بحرين مرتكب شد، فقط جنايات جنگي نبود، فقط جنايت عليه بشريت نبود، بلكه جنايت عليه معنويت و اسلام نيز بود و اين بهيچوجه قابل تحمل نيست. آل سعود با اقدامات شرم‌آور و جنون‌آميزي كه در بحرين صورت داده طومار حاكميت پرننگ و نكبت خود را براي هميشه بست. چون با خدا اعلام جنگ داد، قرآن‌ها را سوزاند و حريم مساجد و حرمت معابد و عزت مسلمين را به هيچ انگاشت. كم نيستند زنان و دختراني كه بازداشت و شكنجه شده‌اند و مورد تجاوز قرار گرفته و نهايتاً به قتل رسيده‌اند يا به نقاط نامعلومي منتقل شده‌اند.

بايد پرسيد ملك عبدالله درحالي كه لقب "خادم الحرمين" را يدك مي‌كشد و سالانه ميليون‌ها نسخه قرآن را در يك اقدام فريبكارانه منتشر مي‌كند، آيا جنايت ديگري باقيمانده كه در بحرين مرتكب شود؟! آيا شرارت ديگري قابل تصور است كه اشغالگران سعودي با توسل به آن احساس افتخار و اظهار پيروزي كنند؟ امير خائن بحرين ادعا كرده گويا فضاي بحرين آرام شده و ديگر مشكلي وجود ندارد. اما بطور همزمان مقامات جنايتكار بحرين از طرح اعدام مخالفين و معترضين سخن به ميان آورده‌اند. بعلاوه بايد پرسيد آيا "آرامش قبرستاني" به عنوان مطلوب اصلي شيوخ آل خليفه مدنظر بوده است؟

سفر ملك عبدالله، رژه رفتن برروي خون‌هاي به ناحق ريخته‌اي است كه جرم بزرگ آنها فرياد مظلوميت و درخواست براي رفع بي‌عآور اشغالگران شرور بوده است.

آل سعود، آل خليفه و شخص ملك عبدالله بدانند كه لبخند شادي و ادعاي پيروزي خفت بار آنها چندان به درازا نخواهد كشيد كه دست انتقام الهي، طومار زندگي سراسر ننگ و نكبت آنها را درهم بپيچد.

آيات قرآني كه آل سعود آنها را به آتش كشيد، به ظالمان هشدار مي‌دهند و بلكه اخطار مي‌كنند كه فرصت‌هاي موجود، را قطعاً به نفع خودشان ارزيابي نكنند بلكه مطمئن باشند كه زيان آنها در مرور ايام، رقم خورده و فرصت‌ها براي اتمام حجت اله است و سرانجام نيز دست انتقام خدا از آستين به در مي‌آيد و آنچنان ضربتي بر پيكره نحيف جنايتكاران و دشمنان خدا وارد مي‌شود كه ندانند اين ضربات مهلك را از كجا دريافت كرده‌اند.

 
رسالت

«مجلس ايران و حق تعيين سرنوشت ملت‌ها» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دكتر حشمت الله فلاحت پيشه است كه در آن مي‌خوانيد:
هفته گذشته زماني كه خانم "فهميده ميرزا" رئيس مجلس پاكستان در مصاحبه با خبرنگار اعزامي صدا و سيماي جمهوري اسلامي، اعلام كرد كه كشورش به سود "ماده اضطراري" پيشنهادي هيئت بين‌المجالس ايران، عقب نشيني كرده و از پيشنهاد ايراني‌ها حمايت كرده است، حتي شماري از تحليلگران و خبرنگاران داخلي نيز معناي "ماده اضطراري" را نمي‌دانستند. خاصه اينكه موفقيت ديپلماسي پارلماني ايران در شرايطي شكل گرفت كه موضوع مربوط به وزير اطلاعات فضاي سياسي - خبري كشور را تحت الشعاع قرار داده بود و آن موفقيت بزرگ بازتاب لازم را در داخل نداشت.

بر اساس ماده اضطراري پيشنهادي جمهوري اسلامي ايران، همه پارلمان‌هاي دنيا خود را موظف مي‌دانند كه ضمن دفاع از حق ملت‌هاي خاورميانه و شمال آفريقا در تعيين سرنوشت خود، از حركت‌هاي نوين دموكراسي خواه حمايت كنند و با واگذاري امور به مردم، با مداخله خارجي مخالفت نمايند.

اين ماده اضطراري پس از سه روز كار جدي هيئت ايراني در اتحاديه جهاني بين‌المجالس (پاناما) به تصويب رسيد. پاكستان و ونزوئلا به سود ايران كنار كشيدند و نمايندگان اندونزي و زلاندنو نيز طرح پيشنهادي خود را در قالب طرح ايران تلفيق نمودند.

در هر دوره اجلاس جهاني بين‌المجالس، تنها يك ماده اضطراري تصويب مي‌شود و معناي آن اين است كه موضوع مورد نظر از نظر بزرگترين نهاد پارلماني دنيا، مهم‌ترين موضوع روز است و همه مجالس دنيا بايد تلاش‌هاي خود را جهت همراه با قطعنامه مرتبط با اين موضوع سامان داده و در اجلاس بعدي گزارش نمايند. بدين ترتيب هيئت پارلماني ايران موفق شد سلسله موضع‌گيري‌ها و سياست‌هاي مجلس ايران در قبال تحولات پنج ماه اخير خاورميانه و شمال آفريقا را جهاني نمايد.

البته در طول هفت سال اخير كه نگارنده افتخار نمايندگي پارلمان ايران در بين المجالس را داشته است، تصويب يك ماده اضطراري "سياسي" كم سابقه بوده است. به طور معمول، كشورهاي غربي مانع از اين مي‌شدند كه نمايندگان دنيا وارد موضع‌گيري‌هاي سياسي شوند. طوري كه در چند دوره اخير اغلب مواد اضطراري پيشنهادي ايران در مواردي چون، عراق، فلسطين و افغانستان با مقابله جدي مواجه شده و به تصويب نمي‌رسيد.

از طرفي همان طور كه پيش‌بيني مي‌شد، طرح پارلمان ايران با مخالفت جدي نمايندگان عرب و باز‌ي‌هاي سياسي كشورهاي غربي همراه شد. گروه اول سعي داشتند تا توجهات از حركت‌هاي دموكراسي خواه منطقه منحرف شود و گروه دوم در تلاش بود تا با طرح الحاقيه‌هايي همچون اجازه مداخله طبق فصل هفتم منشور ملل متحد، اقدامات ناتو در ليبي و اقدامات احتمالي آينده را توجيه نمايد. به هر حال كشورهاي غربي كه همواره داعيه دموكراسي خواه داشته‌اند، پس از طرح پيشنهادي جمهوري اسلامي در موضعي انفعالي قرار مي‌گرفتند. آنها يا بايد مقابله جدي مي‌كردند كه آن را با شعارهاي گذشته خود همخوان نمي‌ديدند و يا اينكه با ارائه طرحي مشابه، نام خود را در ذيل نام ايران قيد كنند و لذا سكوت را ترجيح داده و به شاهدان خاموش تبريك و تمجيد ديگر هيئت‌ها از نمايندگان مجلس ايران تبديل شدند.

از جمله نكات قابل توجه اجلاس، آشفتگي در گروه عرب بود. عدم حضور "مصر" با توجه به محاكمه فتحي سرور رئيس مجلس آن كشور، گروه مرتجع را بي‌سروسامان ساخته بود. هيئت‌هاي عربستان و بحرين آشكارا عصباني بودند و برخي ديگر از اعراب حتي لباس‌هاي سنتي خود را كنار گذاشته با كت و شلوار در جلسات شركت مي‌كردند و جالب اينكه هيئت عراق به عنوان كشوري كه اكنون در مسير دموكراسي افتاده است، به يكي از فعال‌ترين هيئت‌ها تبديل شده بود و بر خلاف سنت مرسوم ميان اعراب، در هر گونه موضع‌گيري، همراه اصلي هيئت ايراني بود. پيش‌بيني هيئت‌هاي نمايندگي اين بود كه با تحقق انقلاب در مصر و تونس و اصلاحات عميق در برخي ديگر از كشورها، تحولات ديپلماتيك تازه‌تري در راه خواهد بود كه حداقل نتيجه آن پايان يافتن "غربت ديپلماتيك" جمهوري اسلامي در نهادهاي بين‌المللي است.

در كل، فضاي حاكم بر نمايندگي‌هاي پارلماني كشورهاي عرب، با موضع‌گيري‌هاي انتحاري برخي از دولتمردان اين كشورها متفاوت بود. اغلب آنها آشكارا ترسيده‌اند و به طور جدي خواستار همكاري با جمهوري اسلامي در تحولات منطقه مي‌باشند. بي‌شك آنها پيام جدي ماده اضطراري اجلاس پاناما را به كشورهاي خود منتقل نموده‌اند. دنيا نمي‌تواند در قبال سركوب حركت‌هاي مردمي بحرين، اردن، عربستان، يمن و... بي‌تفاوت باشد. آنها كه معمولا ايران را متهم به مداخله مي‌كنند، اكنون در قبال قطعنامه پاياني اتحاديه جهاني بين‌المجالس در پاناماسيتي چه مي‌گويند؟ پارلمان‌هاي بيش از 150 كشور دنيا، قطعنامه‌اي را صادر كردند كه محتواي آن، شباهت‌هايي جدي با محتواي بيانيه‌هاي اخير مجلس شوراي اسلامي ايران داشت.

فضاي كلي هيئت‌هاي كشورهاي اروپايي نيز قابل تامل بود. ميل جدي هر چند به صورت جبري در ميان اروپايي‌ها شكل گرفته كه با ايران مذاكره كنند. با توجه به سونامي سياسي خاورميانه و شمال آفريقا ثبات مواضع ايراني‌ها براي آنها مهم است.

در خلال اجلاس، پس از چند بار درخواست هيئت انگليسي براي ملاقات، سرانجام مذاكره صورت گرفت. بر خلاف پيش‌بيني آقاي گيبس رئيس هيئت انگليسي، طرف ايراني با موضع‌گيري تند و جدي شروع كرد. گفته شد الان كه خدمت شما رسيده‌ايم، مجلس كشورمان طرح تجديدنظر در رابطه با انگليس را در دستور كار دارد. با تشريح سير تاريخي روابط، نتيجه‌گيري شد كه انگليسي‌ها همواره خلاف منافع و اهداف ملت ايران حركت كرده‌اند و اكنون نيز به دنبال تفرقه‌اند و سرانجام اينكه تاكيد شد، ما در ايران تعجب كرديم كه چرا دولت انگليس آقاي "سايمون گس" سفير سابق خود را به جرم خيانت به منافع ملي انگليس محاكمه نكرد چون در اينجا فقط به دنبال تضعيف و ويراني رابطه بود...


مردم سالاري

«عذرخواه شايد وقتي ديگر...» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم سعيده ميرزايي است كه در آن مي‌خوانيد:
طي چند روز اخير و درصدر اخبار رسانه‌اي کشور يکي از موضوعاتي که تاسف همگان را برانگيخته و بيشتر از همه وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشکي را زير سوال برده است موضوع رهاسازي دو بيمار در بيابان‌هاي اطراف شهر تهران بود.

طبق اخبار منتشره اين دو بيمار قبل از انتقال به حاشيه اتوبان خليج فارس و حوالي زمين‌هاي کشاورزي آن منطقه، در بيمارستان امام خميني بستري بوده‌اند و ظاهرا به دليل نداشتن وضع مناسب مالي و نپرداختن هزينه‌هاي درمان از سوي بيمارستان رانده شده و طبق اظهارنظر اهالي آن منطقه توسط يک آمبولا نس مزدا خاکي رنگ با لباس‌هاي بيمارستان مربوطه به اطراف تهران برده و در آنجا به شکل تاسف باري رها شده‌اند.

حال در اين بين مقامات وزارت بهداشت و ساير مسوولين اظهارنظرهايي را در خصوص اين قضيه مطرح کرده‌اند به طوري که معاون وزير بهداشت از برخورد شديد با عوامل رهاسازي دو بيمار در حومه تهران خبر داد و گفت: افرادي که در اين کار مقصر بوده‌اند از مسووليتهاي خود برکنار شده و شکايت قضايي موضوع در دستور کار وزارت بهداشت قرار دارد.

 البته در سخنان وي اما و اگرهاي و تناقضاتي هم مطرح بود و ابهاماتي در اين قضيه ديده مي‌شود ولي اصل موضوع و نفس قضاياي رخ داده را نبايد فراموش کرد. دراين موضوع ترديدي نيست که اين رفتار زشت بوده و به هر دليل و برهاني هم که صورت گرفته باشد بايد با عوامل آن برخورد شود.

البته در اين ميان بخشي از سخنان معاون وزير جالب است که گفته رئيس و مسوولا ن رده بالا ي بيمارستان امام خميني از اين ماجرا هيچ اطلا عي نداشته‌اند و سرنخ‌هاي به دست آمده نشان مي‌دهد اين کار به وسيله دو نفر از کارمندان رده پايين بيمارستان و توسط راننده آمبولا نس بيمارستان انجام شده است. حال سوال اين است آقاي معاون محترم وزير، مگر مي‌شود کارمند رده چندم يک مرکز که به يک حقوق بخور و نمير راضي است بدون اجازه کارفرما و رئيس خود دست به چنين کاري بزند و براي خود دردسر آفريني کند و ديگر اينکه اين کارمند و راننده آمبولا نس مذکور چه نفع شخصي از اين کار خود مي‌بردند؟ چرا بايد هميشه مسوولا ن از ماجرا پاپس بکشند و کارمندان رده پايين و بي پشتوانه در مظان اتهامات قرار بگيرند؟

به هر حال اگرچه وزارت بهداشت و درمان همواره تاکيد کرد که هيچ بيماري نبايد به دليل فقر و وضع نامناسب مالي از شرايط درمان و پذيرش در مراکز درماني در صورت نياز محروم بماند اما ما شاهد اين حادثه تاسف بار از سوي زير مجموعه وزارت بهداشت و از يک مجتمع درماني بزرگ هستيم و ظاهرا هيچ يک از مسوولين بيمارستان امام تاکنون حاضر به پاسخگويي درخصوص اين قضايا نشده‌اند و فقط رئيس بيمارستان امام خميني که در روز اول به تلفن خود پاسخ داد گفته پيگيري کرديم اين موضوع از بيمارستان امام نبوده است که البته اين هم عذر بدتر از گناه رئيس مجتمع بيمارستان امام خميني بوده است.

بايد خاطرنشان کرد اين رفتارها دون شان يک انسان واقعي در برخورد با همنوعان خود است چه برسد به اين که اين اتفاق در جامعه پزشکي و البته در زير سايه عدم مديريت مسوولا ن صورت پذيرد; نقطه‌اي که نگاه و اميد همه بيماران چه نيازمند و چه توانا بعد از خداوند قادر و متعال به آن است. اميد است وزارت بهداشت که ناظر و سرپرست تمام مراکز بهداشتي و درماني است و به نوعي با جان همه مردم سروکار دارد در اين باره تمهيدات لا زم را اتخاذ کرده و امنيت خاطري را به همه بيماران خصوصا افراد بي بضاعت بدهد که اگر پولي براي درمان خود ندارند به فکر مرگ نباشند و بدانند مراکزي وجود دارد که پذيرايشان باشد.


تهران امروز

«چرا این همه آمار متفاوت در لایحه بودجه» عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم رسول رضایی است كه در آن مي‌خوانيد:
بالاخره پس از مدتها کش و قوس و نزاع‌های کارشناسی و غیر کارشناسی، لایحه بودجه 90 دو ماه پس از آغاز سال به جلسه علنی رسید و بحث نمایندگان درباره شاخص‌های کلی آن آغاز شد. بحث‌هایی که تحلیل محتوایی آن نشان می‌دهد تفسیرهای متفاوت و گاه بسیار متناقضی درباره شاخص‌های اصلی ان چون میزان وابستگی بودجه به نفت وجود دارد و آخر سر هم مشخص نشد که کدام دسته از موافقان یا مخالفان درباره شاخص‌های آماری لایحه بودجه درست می‌گویند.

 این از عجایب فرآیند تصویب بودجه در ایران است که علیرغم گذشت 2 ماه از سال لایحه ای به مجلس آمده است که نمایندگان درباره آمار و ارقام آن نه تنها اعداد دقیقی ارائه نمی‌دهند بلکه برعکس آمارهای متفاوتی می دهند و سپس نماینده دولت هم به گونه ای سخن می گوید که یک تناقض ساختاری را درباره لایحه بودجه ایجاد می کند.

مثلا در شرایطی که نمایندگان مخالف از افزایش 50 درصدی لایحه بودجه به درآمدهای نفتی سخن می‌گویند اما در همان حال نماینده دولت پشت تریبون می‌نشیند و از کاهش حداقل 33 درصدی لایحه بودجه به درآمدهای نفتی سخن به میان می‌آورد. تحلیل چنین گفته‌هایی نشان می‌دهد که از لحاظ میزان وابستگی بودجه کشور برای سال 90 دستکم اختلاف 83 درصدی بین نمایندگان مخالف و دولت وجود دارد و چنین تفاوت‌های آماری در چند مورد دیگر هم تکرار شده است. البته شاید این بحث مطرح شود که اختلاف دیدگاه درباره لایحه بودجه امری طبیعی است.

در پاسخ باید گفت اگر تفسیرها درباره نتایج بودجه و یا اینکه با ساختار بودجه ای که به مجلس آمده است فرضا اقتصاد کشور به سوی تورم و رکود یا برعکس رونق حرکت می‌کند، بحثی نیست. اما در اینجا تفاوت و تناقض بر سر آمارهایی است که علی القاعده می بایستی بسیار روشن باشد و مثلا درباره درصد وابستگی نفت به بودجه ابهامی نباشد. این در حالی است که در جلسه علنی دیروز مجلس بحث‌هایی به میان آمد که نشان می دهد کمیسیون تلفیق نه تنها نتوانسته اشکالات بودجه را بر طرف کند که به گفته نماینده ای چون احمد توکلی حتی بر به هم ریختگی بودجه افزوده است.

به هر حال چاره ای جز تصویب لایحه بودجه سال 90 نیست و مجلس نمی تواند به خاطر به هم ریختگی لایحه بودجه از تصویب آن شانه خالی کند. ولی تجربه بودجه 90 به همگان ثابت کرد که شیوه تدوین بودجه نویسی و فرآیند تصویب و تبدیل ان به قانون حاوی اشکالات اساسی و ساختاری است که اگر این اشکالات بر طرف نشود، چه بسا برای سال‌های اینده با معضلات به مراتب بیشتری مواجه شویم.

ناگفته پیداست عدم ارتباط ارگانیک مجلس و دولت و جزیره‌ای بودن مباحث کارشناسی بودجه چه در دولت و چه در مجلس از علل اصلی بی انضباطی در لایحه بودجه است و هر چقدر دو نهاد یادشده یکی به عنوان متولی تدوین و دیگری به عنوان مسئول تصویب بودجه از یکدیگر فاصله بگیرند درست به همان میزان هم علائم به هم ریختگی در بودجه بیشتر ظاهر می شود. تجربه بودجه 90 به همگان ثابت کرد که روند تدوین و تصویب بودجه بیمار است و لاجرم برای علاج این بیماری می بایستی دست به کار شد.


ابتكار

«سکسکه در بازار سکه» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار است كه در آن مي‌خوانيد:
اين روزها و در اوج رکود بازارهايي از قبيل مسکن، خودرو، بورس و... ، بازار سكه و طلا از هر زمان ديگري داغ‌تر است و ايراني‌ها در وانفساي رکود اقتصادي حاکم، با هرآنچه پول نقد در چنته دارند، راه شعب بانک‌هاي عرضه‌کننده سکه و طلافروشي‌ها مي‌شوند تا از شلوغي بي‌وقفه بازار سکه و طلا سهمي ببرند. هر روز، صف خريداران سکه طولاني‌تر مي‌شود و انگار عطش تقاضا براي انباشت سکه سيرماني ندارد.

هم‌زمان با روزهاي آغازين سال و پايان‌يافتن تعطيلات 14روزه نوروزي، بازار ايراني طلا و سکه به تبعيت از بازارهاي جهاني، تازه‌ترين سير صعودي خود را آغاز کرد و سکه تمام‌بهار که گردنه 400هزارتوماني را پيش از اين پشت سر گذاشته بود، در اوج بي‌تحرکي مسئولان اقتصادي دولت، تا مرز 460هزار تومان را بالا رفت. اما سرانجام مسئولان بانک مرکزي متقاعد شدند که جلوي حباب کاذب بازار سکه را قبل از ترکيدن بگيرند. اين ورود، دير و پلّکاني اتفاق افتاد؛ اما به‌هرحال تا حدودي کارگر شد و به‌تدريج سکه تمام‌بهار را تا 420هزار تومان پايين کشيد.

بانك مركزي كه متولي ضرب سكه در ايران است، از هفته گذشته و پس از پيشي‌گرفتن ميزان تقاضا نسبت به عرضه و رشد ناگهاني و صعودي قيمت سكه، اقدام به عرضه تدريجي و قطره‌چکاني سكه و شمش طلا در بانك كارگشايي كرد. يکي‌دو روز بعد، به تبع بالابودن تقاضا به بانک ملي مأموريت داده شد تا شعب منتخب خود را نيز به جرگه عرضه‌كنندگان سكه بيفزايد تا سکسکه بي‌وقفه بازار سکه متوقف گردد؛ اما حرکت دست‌به‌عصاي شعب براي عرضه سکه و جنب‌وجوش‌هاي دلالان همراه با نگراني مردم و بي‌رونقي ساير حوزه‌هاي اقتصادي کشور، دست‌به‌دست هم داده است تا بازار سکه همچنان بي‌وقفه و سکسکه‌کنان در حباب به پيش براند.

در حالي روند قيمت سکه و طلا در کشور متلاطم است که قيمت طلا در بازار‌هاي جهاني در معاملات ديروز، بر روي نرخ 1502 دلار متوقف بود؛ اما قيمت‌ها در بازار داخلي، بدون اعتنا به قيمت‌هاي جهاني، مسير ديگري را طي مي‌کند و تقريباً به‌صورت دقيقه‌اي، متأثر از متغيرهاي داخلي، رو به تغيير و عمدتاً افزايش دارد.
تداوم اين وضعيت مبهم باعث شده است تا جو بدبيني به بازار طلا، هم از سوي اقشار مختلف مردم و هم مسئولان اقتصادي رو به گسترش بگذارد و با وجود تداوم عرضه سکه در شعب بانک‌ها، انتقادها از عرضه قطره‌چکاني سکه به بازار طي روزهاي گذشته به اوج برسد.

طي چهار روزي که از هفته جاري گذشته است، با وجود عرضه‌ هر روز سكه در بانك ملي و ادامه حراج بانك كارگشايي، تقاضاي مردم براي خريد سكه همچنان بالاست و دلالان با اجاره كارت‌هاي ملي مردم، اقدام به خريد سكه از بانك ملي مي‌كنند. چون سقف ارائه‌ سكه در اين بانك پنج عدد است، صف خريد براي تهيه سكه از شعب بانك ملي در مقايسه با روزهاي گذشته طويل‌تر گشته و خريداران تکراري شده‌اند و اشتياق مردم هم به خريد سكه همچنان بالاست.

واقعيت اين است که بخشي از عوامل ترقي دامنه‌دار و هميشگي قيمت‌ها در بازار سکه، از نرخ جهاني اونس طلا نشأت مي‌گيرد و به‌هردليل، خارج از کنترل بازار داخلي و برنامه‌ريزان و متوليان اقتصاد کشور است. وضعيت جهاني به‌گونه‌اي است که روزبه‌روز استخراج طلا از معادن، هزينه بيشتري را در بر مي‌گيرد.

درخواست جهاني براي عرضه طلا بيشتر مي‌شود. ساير اجزاي اقتصاد جهاني علي‌الخصوص نرخ دلار و نفت به‌عنوان پارامترهاي مهم تأثيرگذار بر قيمت طلا رو به افزايش هستند و همه اين عوامل، بر قيمت تمام‌شده طلا و بهاي جهاني آن تأثير مي‌گذارد.

اما باهمه اين حوال آنچه در بازار داخلي سکه و طلا مي‌گذرد، نشان مي‌دهد که اين بازار هرچند در اراده اوليه براي ترقي قيمت‌ها از بازارهاي جهاني تأثير مي‌پذيرد، اما در توقف افزايش قيمت‌ها، همواره نرخ‌هاي جهاني را کم‌محل کرده و تا جايي که توان دارد، پله‌پله بالا مي‌رود، به‌گونه‌اي که تقريباً هر زمان قيمت جهاني طلا 1تا2درصد افزايش را تجربه مي‌کند، قيمت سکه و طلا در داخل کشور، تا 5درصد بالا مي‌رود و با ورود دولت به ماجرا و به‌کارگيري همه اهرم‌هاي کنترلي، اين بازار عجيب و غريب به توقف و در مواقعي کاهشي حداکثر يک‌درصدي رضايت مي‌دهد.

فعالان سکه و طلا و برخي کارشناسان متمايل به اين بازار، سياست‌هاي غلط و شتاب‌زده پولي دولت، مقررات چالش‌برانگيز بسته سياستي‌نظارتي بانک مرکزي، فقدان قوانين نظارتي دقيق‌ براي عرضه و ورود و خروج طلا از کشور، ورود ديرهنگام دولت براي کنترل بازار و عرضه قطره‌چکاني سکه در بانک کارگشايي و شعب بانک ملي را عامل تداوم و تشديد تقاضا و باقي‌ماندن حباب در بازار سکه و طلا مي‌دانند.


آفرينش

«شادي و نشاط ضرورت جامعه» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن مي‌خوانيد:
در سالهاي گذشته بارها و بارها اين جمله که« ايرانيان مردمي شاد نيستند» از گفتار و نوشتار بسياري از کارشناسان نقل شده است. در اين بين هر چند شاد بودن و يا نبودن بحثي کارشناسانه است اما به طور کلي مي‌توان عوامل و متغيرهاي زياد و گسترده‌اي را در شادي يک فرد و جامعه‌اي دخيل دانست. عوامل و اسبابي که هر يک به نوبه خود مي‌تواند زمينه و بستري مهم را براي تامين شادي يک فرد و جامعه فراهم نمايد.

در اين بين بر اساس مطالعات و پژوهش‌هاي بي شمار در سراسر جهان بي گمان بايد پذيرفت که شادي و غم در زندگي اجتماعي ؛اقتصادي، فرهنگي و سياسي انسانها، تأثيرات عمده‌اي دارد و چه بسا که بسياري از کشور‌هاي گوناگون در راه افزايش شادي همگاني و فردي در کشور خود برنامه ريزيهايي دقيق را انجام مي‌دهند. اما به نظر ميرسد در کشور ما اين مهم با توجه چنداني روبرو نيست و گاه در کشور بنا به تعبيرهاي نادرست و بدون استدلال در بين شهروندان و برخي مقامات، شادي امري متروک شده و به حاشيه گذاشته شده است در حالي که اين امر نه با فرهنگ ملي ايرانيان چندان تناسبي دارد و نه با فرهنگ ديني کشور.

آنچه مشخص است جامعه ايراني از بسترها و بنيان‌هاي لازم براي ابراز شادماني بويژه به شکل گروه و همگاني برخوردار نيست و علاوه بر اين نيز شيوه‌هاي شناخته شده و تعريف شده کمتري براي شادماني‌هاي همگاني در کشور وجود دارد. اين در حالي است که بي گمان شاد بودن يکي از شاخصه‌ها و بنيان‌هاي زندگي مطلوب در هر گروه و جامعه‌اي به شمار مي‌رود و در کلامي ديگر هر قدر مردمي شادتر باشد توان و پتانسيل بيشتري براي تلاش و حرکت به جلو دارند.


در اين بين بايد گفت که اگر به گستره پيامدهاي مثبت و فراوان شادي بر حوزه‌هاي گوناگون، اقتصاد، فرهنگ، اجتماع، سياست و.. نگاه داشته باشيم درمي يابيم که در جامعه‌اي شاد جدا از نگرش خوشبينانه نسبت به زندگي و امور پيرامون، رضايت و اميد بيشتري از زندگي و احساس رفاه
جريان دارد.

در اين بين قابل توجه است که با توجه به وجود پتانسيل‌هاي گوناگون در کشور سن اميد به زندگي در ايران 69 سال است که خود حکايت از فاصله بسيار ما با کشورهاي پيشرفته و اروپايي است. در حالي که به نظر مي‌رسد در چارچوب برنامه‌اي اصولي و اصلاح برخي روش‌ها مي‌توان با ياري گرفتن از رسانه‌هايي همانند صدا و سيما و... به سوي جامعه‌اي شادتر حرکت کرد جامعه‌اي که در کنار شادي بيشتر مسلما نتايج مثبتي از تلاش و حرکت به سمت جلو را همراه خود دارد.


حمايت

«دردمشترکي به نام ترافيک» عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت به قلم مهدي خليلي است كه در آن مي‌خوانيد:
ترافيک درد مشترک و نام آشنايي استکه جزيي جدايي ناپذير از زندگي روزمره پايتخت نشينان شده است.

ترافيک معضلي است که انواع مسائل را براي ساکنان کلانشهرها پديد آورده است. اما نکته جالب آن است که هر چه صحبت و راهکار در زمينه حل معضل ترافيک ارايه شده بر ميزان آن نيز افزوده شده است. در اين زمينه هم به نظر مي‌رسد بيش از آنکه به مساله افزايش سطح کمي و کيفي حمل و نقل توجه شود به فرهنگ استفاده از خودروهاي شخصي اشاره شده است.

اما جايگاه حمل و نقل عمومي در جامعه ما کجاست و آيا پاسخگوي نيازهاي شهروندان است؟ به نظر مي‌رسد وسايل نقليه عمومي از قبيل تاکسي، اتوبوس... نه تنها به شکل گيري اخلاق شهروندي کمکي نمي‌کند، بلکه در بسياري موارد مروج نوعي بي اخلاقي و شهروند ستيزي و حرمت شکني مي‌شود.

اخلاق شهروندي تابع فضاهاي عمومي شهري است. شهري که به کرامت انساني احترام بگذارد، فرديت دگرخواه در آن شکل مي‌گيرد. وقتي شهروندي در استفاده روزمره از وسايل حمل و نقل عمومي دچار دلهره‌اي دائمي است. البته افرادي هستند که با وجود سخت ترين شرايط حقوق و اخلاق شهروندي را رعايت مي‌کنند، اما متاسفانه احترام به حقوق شهروندي دراين زمينه بسيار کمرنگ است.

وقتي رانندگان به راحتي به خود اجازه توقف در هر منطقه شهر را مي‌دهند، بدون آنکه در نظرداشته باشند که وقت شهروندان با ارزش تر از آنان است که بخواهند لحظاتي را در ترافيک ايجاد شده سپري کنند. رانندگي، ترافيک و اخلاق شهروندي، سه مقوله بسيار مهمي هستند که در رابطه‌اي تنگاتنگ با يکديگر قرار دارند. يکي از مهم ترين و ملموس ترين موارد استفاده از خودروي شخصي براي تردد در سطح شهر است.

 اينکه چرا شهروندان به رغم مشکلات بسياري از قبيل آلودگي هوا، ترافيک، فرهنگ رانندگي، آلودگي صوتي... همچنان اصرار بر اين دارند تا از خودروي شخصي شان استفاده کنند هر چند براي حل اين مشکل راهکارهاي زيادي پيشنهاد شده است اما اين مشکل همچنان از بزرگترين مسايل موجود در فرهنگ شهروندي مردم است. رسانه ها، مسوولان، کارشناسان براي تقويت فرهنگي استفاده از وسايل حمل و نقل عمومي براي کمک به خود و ساير شهروندان، سال هاست که تلاش بسيار کرده‌اند اما نتيجه حاصله چندان رضايت بخش و مثمر ثمر نبوده است. براي عدم وقوع اين امر عوامل مختلفي ذکر شده است. ‏

برخي از جامعه شناسان از وجود نوعي روحيه فرد گرايي خودمدارانه در بين مردم سخن مي‌گويند. اين مساله به آن معناست که بهره گيري از خودروي شخصي براي مردم، نوعي آسايش خاطر به همراه دارد که آنان مرا در اين نوع استفاده تشويق مي‌کند. البته نبايد از ذکر اين نکته غافل شد که سيستم حمل و نقل عمومي در جامعه ي ما هنوز به سطح مناسب و مورد نياز خود نرسيده است و اين مساله در کنار ساير موارد فرهنگي موجب مي‌شود تا مشکلات بسياري در اين زمينه بروز پيدا کند.


دنياي اقتصاد

«آیا هدفمندسازی یارانه‌ها موجب رکود اقتصادی شده است؟» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم دكترفرخ قبادی است كه در آن مي‌خوانيد:
هدفمندسازی یارانه‌ها‌ که اقدامی‌ناگزیر اما به هر حال شجاعانه بود‌، برای صنایع و کشاورزی کشور مشکلات تازه‌ای ایجاد کرده است.

این دشواری‌ها موجب شده که بسیاری از اهل کسب و کار و حتی تحلیل‌گران اقتصادی‌، مسائل اصلی و ریشه‌ای‌تر را از یاد ببرند و آهنگ سریع اصلاح قیمت‌های انرژی و عدم تحقق کمک‌های وعده داده شده به صنعت و کشاورزی را معضل اصلی تولید در کشور ما بپندارند. گويی که تولیدکنندگان ما قبل از هدفمند شدن یارانه‌ها‌، در جاده‌ای هموار راه می‌پیمودند‌، بازاری پر رونق را پیش روی خود می‌دیدند و سودهای کلان می‌بردند.

شکوه از مشکلات تازه‌ای که با افزایش شدید هزینه‌های تولید‌، به علت بالارفتن قیمت حامل‌های انرژی‌، پدید آمده و درخواست جبران بخشی از این خسارت، البته موجه و قابل درک است؛ اما تاکید صرف بر این مساله و غافل ماندن از ریشه‌های اصلی مشکلات تولید در کشور ما‌، هم غیرمنطقی است و هم بالقوه خسارت بار. واقعیت این است که رکودی که صنایع ما با آن دست به گریبانند‌، نه چهار ماه‌ که دست کم چهار سال سابقه دارد و بنابراین قاعدتا باید دلایلی سوای هدفمندسازی یارانه‌ها داشته باشد.

صنایع ما سال‌ها است از فضای نامساعد کسب‌وکار‌ که از عوامل اصلی بهره‌وری نازل است، در عذابند. نرخ غیرواقعی ارز که عملا پرداخت یارانه به صادرکنندگان خارجی است و توان رقابتی تولید‌کنندگان داخلی را هرسال کاهش داده هم قدمتی چندساله دارد. تعطیلی کارخانه‌ها و فعال بودن کمتر از نیمی ‌از واحدها در شهرک‌های صنعتی و فعالیت 40 یا 50 درصدی واحدهای «سرپا» در این شهرک‌ها نیز از چند سال پیش بارها توسط فعالان اقتصادی‌، نمایندگان مجلس و حتی مسوولان دولتی مورد تايید قرار گرفته است.

بازده نازل سرمایه‌گذاری در فعالیت‌های تولیدی‌ که بی‌رغبتی صاحبان سرمایه را به «درگیر» شدن در این حوزه در پی داشته نیز سابقه‌ای طولانی دارد و باری ناتوانی تولیدکنندگان در پرداخت بدهی‌های بانکی و افزایش معوقات تولیدکنندگان واقعی (سوای رانت‌خواران) هم پدیده‌ای است که به چند ماه اخیر مربوط نمی‌شود. همه این واقعیت‌ها در نرخ کاهنده رشد سرمایه‌گذاری و نرخ نازل رشد اقتصادی سال‌های اخیر متبلور است و هیچ کدام از اینها‌ و بسیاری شاخص‌های نامطلوب دیگر‌، ربطی به هدفمندی یارانه‌ها ندارد. غفلت از این حقایق و تصور اینکه کمک دولت در جبران بخشی از هزینه‌های ناشی از هدفمندی یارانه‌ها مشکلات تولید ما را برطرف می‌سازد‌، نه تنها ساده‌انگاری‌ که تصوری گمراه کننده است.

خطر نادیده گرفتن ریشه‌های اصلی و سابقه دار رکود کنونی که اخیرا یکی از کارشناسان اقتصادی آن را طولانی‌ترین رکود تاریخ کشور ارزیابی کرده است(1)‌، روی آوردن به سیاست‌های موضعی و تسکین دهنده‌ و غافل ماندن از معضلات بنیادین و فلج‌کننده‌ای است که تولیدکنندگان ما سال‌ها است گرفتار آنها بوده‌اند. در این رابطه به چند نکته اشاره می‌کنیم‌:

1- سوای رتبه‌بندی‌های نومیدکننده نهادهای بین‌المللی‌، اکنون چندین ماه است که مرکز پژوهش‌های مجلس فضای کسب‌وکار کشور را رصد می‌کند و عوامل بازدارنده تولید را به ترتیب اهمیت آنها از دیدگاه فعالان اقتصادی‌، به اطلاع عموم می‌رساند. اکنون دیگر هیچ‌کس نمی‌تواند ادعا کند که از دلایل و عوامل فضای کسب و کار نامساعد کشور بی‌خبر است. در این فضای نامساعد‌، سیاست‌های موضعی راه به جايی نخواهند برد‌، چنانکه تاکنون نبرده‌اند. چرا ضرورت اقداماتی قاطع و کارساز را برای حل و فصل این معضل ریشه‌ای در اولویت درخواست‌هایمان قرار نمی‌دهیم و بر آن اصرار نمی‌ورزیم؟(2)

2- حتی اگر وعده‌ها عملی شود و بخشی از هزینه‌های ناشی از افزایش قیمت‌های انرژی به تولیدکنندگان پرداخت گردد‌، باز هم تولیدکنندگان داخلی توان رقابت با واردات برخوردار از یارانه و ارزان قیمت خارجی را نخواهند داشت، مگر آنکه انتظار داشته باشیم که بهره‌وری بنگاه‌های داخلی به نحوی معجزه‌آسا جهش کند و تولیدات داخلی‌، با کیفیت بالا و به قیمت‌های ارزان‌تر به بازار عرضه شوند‌، آن هم بدون آنکه هیچ سیاست مشخصی‌، سوای فشار بر تولیدکنندگان از طریق بالا بردن هزینه‌های تولید و کنترل قیمت‌ها و توسل به تعزیرات‌، برای تحقق این امر به اجرا گذاشته شده باشد. بالا بردن تعرفه‌ها نیز در این قضیه کارساز نخواهد بود‌، چنانکه به گفته ريیس اتحادیه کشوری پوشاک «مسوولان به منظور حمایت از تولیدکنندگان داخلی، اقدام به تعیین تعرفه‌های بسیار بالا برای واردات پوشاک به کشور کردند‌، اما این امر نه تنها منجر به حمایت از تولید داخل نشد، بلکه زمینه افزایش قاچاق پوشاک به کشور را مهیا کرد. امروزه تولیدکنندگان پوشاک به دلیل افزایش قاچاق زیان‌های بسیاری را متحمل می‌شوند». (3) برای حل معضل سابقه دار «واردات بی‌رویه» چه تدبیری ‌اندیشیده‌ایم؟ آیا اعتراض و انتقاد تولیدکنندگان از پر شدن بازارهای ما از اجناس ارزان قیمت‌تر خارجی‌، مربوط به چند ماه گذشته است؟


جهان صنعت

«در جستجوی انسجام‌» عنوان سرمقاله‌ِ روزنامه جهان صنعت به قلم مریم باستانی‌ است كه در آن مي‌خوانيد:
کلیات بودجه سال 90 کل کشور دیروز در شرایطی در مجلس شورای اسلامی به تصویب رسید که حتی در لابه‌لای سخنان موافقان لایحه هم آهنگ انتقاد شنیده می‌شد. این مخالفت دو فرض را پیش رو می‌گذارد؛ نخست آنکه لایحه بودجه منطبق بر موازین برنامه‌ریزی و قوانین کشور نیست و دوم آنکه کمیسیون تلفیق نتوانسته گزارش قابل قبولی به مجلس ارایه دهد که البته چنین هم بود.

برخی از نمایندگان عنوان می‌کردند که با آنچه کمیسیون تلفیق بودجه مصوب کرده، موافق نیستند. یک نگاه کلی به کلیات مصوب مجلس نشان می‌دهد که لایحه تقدیمی بودجه 90 دارای انسجام نیست طوری که حتی کار شبانه‌روزی کمیسیون تلفیق نیز نتوانسته این انسجام را به بودجه برگرداند.

نبود انسجام در لایحه بودجه را نباید در خود لایحه جست‌وجو کرد چه آنکه بودجه 90 برشی یک‌ساله از برنامه‌های توسعه پنجم محسوب می‌شود؛ برنامه‌ای که اتفاقا به این دلیل که مبنای کمی برای ارزشیابی ندارد، بودجه 90 را نیز دچار مشکل کرده است بنابراین مشخص نیست که با این بودجه به کجا می‌رسیم.

از سوی دیگر علت آشفتگی در کلیات مصوب کمیسیون تلفیق که مورد انتقاد مخالفان و بعضا موافقان قرار گرفته، نشات گرفته از مشخص نبودن اهداف کلان بودجه است، وقتی برنامه پنجم مشخص نیست ما را به کجا می‌برد، با بهترین کار کارشناسی هم نمی‌توان انسجام را به آن بازگرداند.