حق با آلاحمد است
اسپراكمن در بعضي موارد نظر جلال را رد ميكند اما با نظريه «سپاه صلح» او موافق است. ميگويد در جواني زيبا بودم، اما الان كه پير شدهام ماسك كندي از صورتم افتاده و همان نقش آمريكايي زشت را بازي ميكنم. اسپراكمن ميگويد:
حق با جلال است.
جلال آلاحمد را از چه زماني ميشناسيد؟ چه سالي با نوشتهها وقلم او آشنا شديد؟
در سال 1352 دانشجوي زبان و ادبيات فارسي بودم. در برنامه براي بيگانگان دانشگاه تهران و براي اولين بار «غربزدگي» را خواندم.
چه كتابهايي از آلاحمد خواندهايد؟
علاوه بر «غربزدگي» تا حالا «ديد و بازديد»، «سه تار»، «زن زيادي»، «سرگذشت كندوها»، «مدير مدرسه»، «نون والقلم»، «نفرين زمين»، «اورازان»، «در يتيم خليج - جزيره خارك»، «خسي در ميقات»، «سفر به ولايت عزراييل»، «سفرنامه آمريكا»، «هفت مقاله»، «سه مقاله ديگر»، «يك چاه و دو چاله»، «در خدمت، خيانت روشنفكران» را خواندهام.
جلال آلاحمد چه جايگاهي در ادبيات دارد؟ به نظر شما ويژگي بارز جلال بهعنوان يك نويسنده اجتماعي چيست؟
در داستانها و رمانهاي جلال آلاحمد، سختيهاي زندگي روستاييان و شهرنشينهاي كم درآمد پررنگ است. برخلاف رمانهاي «جين اوستين»، كه بيشتر با وضع زنان از طبقات بالاي جامعه انگلستان قرن نوزدهم سر و كار دارد، نوشتههاي آلاحمد نمايانگر تأثير بيعدالتيهاي جانگذار ناشي از صنعتي شدن ايران بر مردم قرن بيستم است. از اينروست كه «نفرين زمين» يا «نون والقلم» با «خوشههاي خشم» «جان اشتاين بك» قابل مقايسه است. داستانهاي آلاحمد معمولا داراي بنمايه واقعگرايانه است. بنابراين رمانهاي وي بيشتر شبيه رسالههاي جامعهشناختي هستند تا آثار ادبي تكامل يافته؛ آلاحمد به گروهي از نويسندگان ايراني تعلق دارد كه درباره پيامدهاي اجتماعي - اقتصادي نوسازي كشور در عصر پهلوي سخن به ميان ميآورند. البته منظورم اين نيست كه آثار آلاحمد خالي از ارزش ادبي است، اما چون هدف بنيادي كتابهاي وي افشاي فساد و بيانصافي است، آنها بيشتر به درد جامعهشناسان و مورخان ميخورد تا خوانندگان ادبيات جهاني.
چرا «غربزدگي» را براي ترجمه انتخاب كرديد؟
«غربزدگي» در زمان محمدرضا پهلوي مهر سانسور خورد؛ اين باعث شد كه نوشتههاي آلاحمد بر سر زبانها بيفتد. ميگفتند حقايقي در «غربزدگي» هست كه رژيم شاه ميخواهد مخفي نگه دارد. براي يك دانشجوي ايراننديده و سادهلوح آمريكايي مقيم تهران در آن زمان، كتاب آلاحمد حكم جام ايراننما داشت.
علاوه بر اين، آلاحمد درنوشتههايش بارها بهطور پوستكنده از سپاه صلح شديدا انتقاد ميكند. بنده مدت دو سال در افغانستان سپاه صلح بودم و از اين راه با زبان فارسي (دري) آشنا شدم. در «سفر آمريكا»(تهران: سيامك، 1380، ص 234) آلاحمد ميگويد سپاه صلح نوعي كمك است به همان ماسكي كه استعمار خارجي آمريكا، با صورتك كندي (جان اف كندي، رييسجمهوري) به صورت خود زده. تا قيافه انگلو - آمريكن را بپوشاند. خود يارو حتي اشاره كرد كه حالا با حضور سپاه صلح، آن زشتي آمريكايي، يا آن آمريكايي زشت، دارد فراموش ميشود...» شايد حق با آلاحمد است. بنده در جواني خيلي خوشگل بودم، اما الان كه پير و فرتوت شدهام ماسك از صورتم افتاده و دارم همان نقش آمريكايي زشت را ايفا ميكنم.
مردم از ترجمه اين كتاب چقدر استقبال كردند؟
تعداد خوانندگان غير دانشگاهي ترجمه، خيلي كم است. اما ميان ايرانشناسان و خاورشناسان، مخاطبان بسيار زيادي دارد. بيش از 50 مقاله و كتاب تحقيقاتي به كتاب اشاره ميكند و در همه كتابخانههاي معتبر جهان ترجمهاش موجود است.
«غربزدگي» نقد آگاهانه دنياي صنعتي و ماشيني غرب است. همان دنيايي كه زرق و برق زيادي دارد و براساس محصولات فرهنگي رسانههاي غرب، مورد پسند مردم هم هست. واقعيت چيست؟ بالاخره مردم صنعتي شدن را دوست دارند يا نه؟
بنده جامعهشناس نيستم، اما ميشود گفت انتقاد آلاحمد از مصرفگرايي مفرط غرب - بهويژه آمريكا - هنوز بهجاست. ينگه دنيا از ٢٥ درصد منابع طبيعي جهان بهره ميبرد، در حاليكه تنها 300 ميليون نفر در آن زندگي ميكنند. ناگفته نماند كه در المپياد اسراف، چين و هند دارند راه آمريكا را پيروي ميكنند و گويا بهزودي از آنها سبقت خواهند گرفت. امروزه زرق و برق غرب بهوسيله رسانههاي الكترونيكي به همه نقاط دنيا ميرسد. تعداد بازديدكنندگان وبسايتهاي اجتماعي مانند «فيسبوك» كه پديدهاي جهاني شده، روزبهروز افزايش مييابد. «غربزدگي» ديگر مطرح نيست؛ جوانان جهان كنوني دچار بيمارياي به نام «وبزدگي» شدهاند. عكسها و فيلمهايي كه در يوتيوب پخش ميشود، جاي نوشتهها و مطبوعات را گرفته.
آيا مردم غرب، زندگي ماشيني را دوست دارند و از آن راضي هستند؟ اگر جوابتان مثبت است پس ترجمه كتابي مثل «غربزدگي» چه جايگاهي دارد؟
غربيها مانند شرقيها يكسان نيستند. بعضي از آنها از وضع بد محيط زيست خبر دارند و ميكوشند راهحلي پيدا كنند. شايد براي آنها جالب توجه است كه با يك ايراني ديگرانديش قرن بيستم هم عقيدهاند.
برداشت شخصي شما از كتاب «غربزدگي» چيست؟ به نظر شما هم، توسعهيافتگي و حركت درمسير توسعه، تهديد براي هويت فرهنگي يك ملت است؟
به نظر بنده بررسي آلاحمد سادهانگارانه است، زودهضم و جنجالي. در ديد آلاحمد نوعي مانويت هست. واقعيت فقط سياه و سفيد است و مردم يا شرقاند يا غرب و فرهنگشان يا اصيل است يا عاريه. گويا آلاحمد ميخواست كتابي بنويسد كه بحثهاي مفيد را درباره ديگرگون شدن ايران در نيمه دوم قرن بيستم برانگيزاند.
آلاحمد ٤٨ سال پيش آفتي به نام «غربزدگي» را شناسايي كرد و مصداقهايي براي آن در جامعه ايران معرفي كرد. شما حدود ٤٠ سال بعد كتاب را ترجمه كرديد. به نظرتان اين كتاب تا چه زماني مخاطب دارد؟
بنده فالگير نيستم، اما ميتوان پيشبيني كرد كه در آينده دور «غربزدگي» براي ايرانشناسان سند مهمي خواهد بود.
هنوز هم در ايران درباره كتاب «غربزدگي» بحث و بررسيهاي متفاوتي صورت ميگيرد و موافقان و مخالفان بسيار دارد. چرا كتابي با اين موضوع را انتخاب كرديد؟ چرا سراغ داستان نرفتيد كه احتمالا مخالف كمتري دارد و ممكن است در آمريكا بيشتر مورد توجه قرار بگيرد؟
سراغ داستانهاي غيرجنجالي نيز رفتهام. بنده «يكي بود يكي نبود» جمالزاده را به انگليسي برگرداندهام كه شايد در آمريكا از كتاب آلاحمد كمتر مخاطب دارد.
شما هم مثل آلاحمد فكر ميكنيد «غربزدگي» و «شرقزدگي» يا به طور كلي حركت در مسير توسعه و صنعتي شدن جوامع، بلاي ناگواري است؟ آيا ميشود جلو آن ايستاد؟ چگونه؟
بنده به آفتي به نام «غربزدگي» و همچنين مرضي به نام «شرقزدگي» اعتقاد ندارم.
منبع: هفته نامه پنجره/ شماره 58