۲۵ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۵:۱۸

جواب امام به پیشنهاد ترور شاه

در جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی فعال بودند و خدمت امام رفتند و پدرم خدمت امام عرض می‌کنند که: ما حاضریم به خودمان بمب ببندیم و خودمان را زیر ماشین شاه بیندازیم و او را نابود کنیم! امام می‌فرمایند: به این کارها نیاز نیست،
کد خبر : ۴۰۲۹۳۵

صراط: راوی خاطراتی که پیش روی شماست، به جریان انقلاب از دریچه مبازات پدر نگریسته است، با این همه روایت او بدان سان جامع و خواندنی هست که از بیان حالات یک فرد فراتر و نمودار جریان کلی مبارزات ملت ایران در دوران نهضت اسلامی باشد.

با سپاس از جناب دکتر علیرضا اسلامی فرزند شهید حاج صادق اسلامی که ساعتی با ما به گفت‌وگو نشستند.

*از نخستین مراحل مبارزات سیاسی پدرتان شهیدحاج صادق اسلامی آغاز می‌کنیم. ایشان فعالیتهای خود را از چه دوره‌ای آغاز کردند وخود در این باره چه می‌گفتند؟

ایشان در جریان نهضت ملی نفت فعالیت داشت و بعدها در نهضت آزادی با مرحوم آیت‌الله طالقانی و مرحوم مهندس بازرگان همکاری می‌کرد. پس از رحلت آیت‌الله بروجردی و زمانی که امام نهضت خود را آغاز کردند، ایشان به امام پیوستند. ایشان استادی به نام آیت‌الله شاهچراغی داشتند که علاوه بر علوم جدیده، علوم قدیمه را هم نزد ایشان می‌خواندند. ایشان اولین پیشنماز حسینیه ارشاد بود و متاسفانه در جوانی فوت کرد. انسان فوق‌العاده‌ای بود. ایشان بود که شاگرد انش را به سوی حضرت امام ــ که درآن دوره حاج آقا روح‌الله خوانده می شدند ــ هدایت کرد. اینها به قم رفتند و قبل از شروع نهضت امام، به ایشان می‌پیوندند، چون آرمان خود را در امام دیده بودند.

در جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی فعال بودند و خدمت امام رفتند و پدرم خدمت امام عرض می‌کنند که: ما حاضریم به خودمان بمب ببندیم و خودمان را زیر ماشین شاه بیندازیم و او را نابود کنیم! امام می‌فرمایند: به این کارها نیاز نیست، شما باید باشید و نهضت را ادامه بدهید. بعد حضرت امام این جمع را به عنوان هیئتهای مؤتلفه اسلامی متشکل کردند.

در جریان اعتراض به رفراندوم شاه ــ انقلاب سفید ــ که در بهمن ماه برگزار شد، نقش فعالی داشتند و در این باره در قم، خدمت امام و برخی از مراجع دیگر می‌رسیدند. بعد جریان 15 خرداد پیش آمد و بعد هم به جریان ترور منصور رسیدیم. منصور قبلاً در سازمان آب بود و پدرم هم که در آنجا بودند، با او درگیر شدند و لذا از منصور شناخت شخصی هم داشتند. منصور بهائی و وابسته به امریکا بود. در پی آن درگیری،‌ پدرم را اخراج می‌کنند و از استخدام در ادارات دولتی هم محرومش می‌کنند و ایشان به بازار می‌آید و به کار آزاد می‌پردازد. وقتی بعد از جریان 15 خرداد، ‌قضیه کاپیتولاسیون و تبعید امام پیش می‌آید، پدرم عضو شورای مرکزی مؤتلفه اسلامی و یکی از تدوین‌کنندگان اساسنامه مؤتلفه بودند. ایشان همچنین در زمره گروه معروف به گروه مسجد شیخ علی هم بودند و همراه با مرحوم حاج صادق امانی، شهید لاجوردی و... کار می‌کردند.

پدر در شاخه نظامی هیئت عضویت داشتند و قبل از ترور منصور،‌ یکی دو بار دیگر هم اقدام کرده بودند. از جمله یک بار جلوی مسجد مجد، سپه سابق اقدام می‌کنند که موفق نمی‌شوند و بعد جلوی مجلس در میدان بهارستان موفق می‌شوند.

* سهم ایشان در رویداد ترور منصور چقدر بود؟

در برنامه‌ریزی،‌ هدایت و حتی انجام اقدامات مسلحانه هم نقش داشتند، ولی نزد ساواک فقط به عنوان فعال سیاسی شناخته می‌شدند و لذا دو سال محکوم به زندان شدند. در اسفند سال 45 آزاد شدند و ما درمقابل شهربانی،‌ باغ ملی فعلی و روبه‌روی وزارت خارجه رفتیم و ایشان را سوار ماشین کردیم و به منزل بردیم. برای ما فرصت فوق‌العاده‌ای بود که پدر را می‌دیدیم.

* از تعاملات مبارزاتی شهید اندرزگو و شهید حاج صادق اسلامی تاکنون کمترسخن رفته است وحال آنکه در این باره، نکات قابل ذکر فراوانی وجود دارد. شنیدن شرح این رابطه و تعامل از زبان شما شنیدنی است.

هنگامی که پدرم از زندان آزاد شدند، ‌از آنجا که روحیه تشکیلاتی بالایی داشتند، خودشان را تقسیم کرده بودند. چون از یک طرف با نهضت آزادی وحتی جبهه ملی و و از سوی دیگر با مؤتلفه اسلامی و حضرت امام و... ارتباط داشتند و حتی در ایجاد ارتباط بین این جریانها، بسیار مؤثر بودند.

چهره‌هایی مثل پدرم هنگامی که از زندان بیرون آمدند، تصمیم گرفتند فعالیتهایشان را به شکل فرهنگی ادامه بدهند و مؤسسه «رفاه» را ایجاد کردند. یکی از کارهای این موسسه، ایجاد مدرسه «رفاه» بود. شرکتی به نام «فیلم در خدمت دین» در آنجا درست کردند، چون شهید بهشتی معتقد بودند که: «اگر به فرزندانمان می‌گوییم سینما نروند، باید برایشان فیلمهای مناسب را تهیه کنیم». در این شرکت فیلم‌هایی را می‌آوردند و دوبله می‌کردند و در مدرسه رفاه نمایش می‌دادند و خانواده‌های مذهبی به آنجا می‌رفتند و با پرداخت یک تومان، فیلم تماشا می‌کردند.

* از دیگر فعالیتهای رفاهی وعام‌المنفعه ایشان درآن دوره بگویید.

شرکت دیگری که اینها راه‌اندازی کردند، شرکت «قائمیان» بود که هدفش ایجاد کار برای کارگران جنوب شهر بود. قرار بود محصولاتی تولید شوند که به درد جامعه بخورند و درصدی از سود این کارخانه را به مبارزه اختصاص بدهند،‌ چون مبارزات منبع مالی نداشت و این منبع می‌توانست خانواده‌های کسانی را که در زندان بودند ، تأمین مالی کند. ایشان مدتی هم مدیرعامل این کارخانه بود. از دیگر خدمات آنها ایجاد یک تعاونی بود که در پوشش آن، برای مبارزین خانه تأمین می‌شد. دیگر ایجاد صندوقهای قرض‌الحسنه بود که افرادی که نمی‌خواستند بهره و ربا به بانک‌ها بدهند از این صندوقها وام می‌گرفتند. در کنار این فعالیتها، ایشان در کلاسهای عربی و قرآن و جلسات مسجد هدایتِ آیت‌الله طالقانی در خیابان استانبول شرکت می‌کرد که در اسناد ساواک هم به این موارد اشاره شده است.

اما درپاسخ به سؤال جنابعالی باید عرض کنم که ایشان چون در مبارزات سال 42 هم با شهید اندرزگو کار می‌کردند، با هم ارتباط داشتند. شهید اندرزگو مدتی هم با گروههای مسلحانه آن زمان...

* از قبیل مجاهدین خلق؟

بله،‌ کار می‌کردند تا متوجه شدند که حضرت امام با اینها موافق نیستند، لذا دیگر همکاری نکردند. مبارزینی مثل احمد احمد و محمود مخبری کلید منزل ما را داشتند و هر وقت شب جایی نداشتند، به منزل ما می‌آمدند. حتی گاهی مقام معظم رهبری هم تشریف می‌آوردند و منزل ما حکم یک پایگاه را داشت. در بخش نظامی هم، ایشان با شهید اندرزگو ارتباط داشت و خاطرم هست که شهید اندرزگو به خانه ما می‌آمد. ایشان عنصر عجیبی بود. چریکهای مختلفی در دنیا شهرت دارند، مثلاً چه‌گوارا، فیدل کاسترو، انور خوجه و... ولی مدل مسلمان چریک را نداشتیم. شهید اندرزگو یک چریک مسلمان تمام‌عیار بود که چهارده سال مخفیانه زندگی کرد و تمام ساواک به دنبالش بود و می‌توان گفت که تقریباً سلاح تمام گروههای مسلح را تأمین می‌کرد، ولی ساواک نمی‌توانست او را دستگیر کند. ایشان منزل ما که می‌آمد، یکی از مهارتهایش این بود که به لهجه‌های مختلف صحبت می‌کرد. هر بار که تلفن می‌زد، با لهجه‌ جایی از من می‌پرسید: پدرت خانه است یا نه؟ اینها می‌خواستند پولی را فراهم کنند که اندرزگو از لبنان موشکی را وارد کند و کاخ شاه را با آن بزنند که میسر نشد و ایشان در شب نوزدهم ماه مبارک شهید شد.

منبع: فارس