۱۶ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۱:۰۷

چگونه آموختم نگران نباشم و به جشنواره فیلم فجر عشق بورزم!

یادداشتی از محمدرضا محقق را در ادامه میخوانید:
کد خبر : ۴۰۱۴۹۰

صراط: نزدیک به دو دهه است در جشنواره فیلم فجر حضور پیدا می‌کنم. در طول این سال‌ها عجیب و غریب‌ترین صحنه‌های عمرم را در این جشنواره دیده‌ام. از اوقاتی که مقوله جا گرفتن و حفظ صندلی با خطرناک‌ترین شیوه‌ها و با ریسک بالایی انجام می‌شد تا سال‌هایی که برنامه نمایش فیلم‌ها مرتب تغییر پیدا می‌کرد و وقتی وارد سالن می‌شدیم کاملا منتظر بودیم برنامه‌ای که صدبار عوض شده بود و آخرین ورسیونش را دم در ورودی داده بودند هم اعتباری نداشته باشد؛ خلاصه اینکه رسما «همین طوری» فیلم می‌دیدیم و کل دوره جشنواره را گیج بودیم!


و البته سال‌هایی که جشنواره مبدل به مکان‌هایی شبیه «حمام زنانه»، «سالن مد»، «مهد کودک» و «میهمانی خانوادگی» شده و به صورت توأمان و همزمانی نماد این موقعیت‌ها بود!


این جشنواره پس از سی و شش سال برگزاری، هنوز دارد سر «مکان» دعوا می‌کند و سوهان روح همه ما می‌شود! به خصوص ما منتقدها که بعد از این همه سال هنوز آواره‌ایم و هنوز یک جای مشخص نداریم! یعنی سی و شش سال کافی نیست برای برنامه‌ریزی این بدیهیات و ابتدائیات؟!
***
شانزده سال پیش در چنین روزهایی برای اولین بار در جشنواره فیلم فجر شرکت کردم. صادقانه‌اش می‌شود اینکه سال‌های اول برایم جذاب و حتی گاهی لذت بخش بود. برخلاف سایرین که معمولا حضورشان در جشنواره ابتدائا به عنوان مخاطب عام و علاقمند و شیفته بوده و بعدها مثلا به عنوان خبرنگار و منتقد و...، من- متأسفانه یا خوشبختانه- از همان سال اول به عنوان منتقد و نویسنده یکی از نشریات سینمایی کشور (نقدسینما) در جشنواره شرکت کردم.


باز هم متأسفانه یا خوشبختانه از همان سال اول کارت اهالی رسانه داشتم و همه فیلم‌ها را در یک سالن به همراه سایر منتقدین و عوامل فیلم و هنرمندان می‌دیدم. اینها را گفتم که گفته باشم هیچ‌وقت طعم ساعت‌ها در سرما توی صف ایستادن و به همراه مردم عادی فیلم‌های جشنواره را دیدن، نصیبم نشد. حالا شانزده سال گذشته و شانزده سال یک عمر است و من می‌توانم جشنواره فجر را قضاوت کنم. یعنی گمان می‌کنم که این حق را دارم.


راستش در تمام این سال‌ها جشنواره فجر برای من مرتبا رنگ باخت. بی‌هویت‌تر شد. عادی‌تر و کسل‌کننده‌تر. بی‌هیجان‌تر، خنثی‌تر، بی‌طعم‌تر، کشدارتر، قابل پیش‌بینی‌تر و ...خیلی «تر»های دیگر.


تا جایی که امسال رسما رغبتی برای حضور نداشتم و نشستن کنج اتاق وکتاب خواندن و فیلم‌های کلاسیک را برای بار هزارم دیدن ترجیح می‌دادم. دلیل این حس چیست؟ هزار و یک دلیل دارد که مجال گفتنش اینجا نیست و مثنوی هفتاد من کاغذ است. اما مهم‌ترین‌هایش:


جشنواره فجر بی‌هویت، بی‌برنامه و باری به هر جهت است. بعد از سی و پنج دوره و در سال سی و ششم، پر از اشکال‌هایی است که متعلق به جشنواره‌های نوپاست.این جشنواره به شدت خنثی است و محافظه‌کار. در تمام این سی و شش دوره هیچ رویکرد و برنامه‌ریزی و فکر و عقبه‌ای را نمی‌توان در پس آن دید جز همان گعده و سفره‌ای که گویی برای پر شدن بیلان کاری مسئولان و البته تقسیم غنائم برگزار می‌شود و ... دیگر هیچ.
البته جشنواره فجر ایرادهای اجرایی عجیب و غریبی هم دارد. مثلا انبوه کسانی که کارت سالن «اهالی رسانه و منتقدان» را دارند و معلوم نیست که برخی از آن‌ها حتی یک صفحه مطلب سینمایی در همه عمرشان نوشته باشند! یا جابجا شدن بی‌دلیل فیلم‌ها، یا حذف برندگان سیمرغ در آخرین لحظه‌ها یا اصلا خود «کاخ» جشنواره چه در سال‌های طولانی «برج میلاد» و چه امسال که مبتنی بر یک تصمیم شده است «پردیس ملت»؛ آخر چرا واقعا؟!


به هر حال ما کار و عشقمان نوشتن نقد است و تا حدودی در مورد سینمای ایران مجبوریم برویم جشنواره فجر و فیلم‌ها را ببینیم ولی انصافا این رسم برگزاری مهم‌ترین جشنواره هنری کشور، آن هم پس از سی و شش سال تجربه، نیست!


اما نکته آخر؛ بعد از جشنواره پارسال که در نوع خود و در حیطه اعتراض‌ها به خصوص اعتراض به ناداوری‌ها، بی‌مانند و منحصربفرد بود، داوطلبانه و شخصی، تمام مطالب مربوط به نقد و تحلیل‌های رسانه‌های مختلف و متنوع کشور را درباره جشنواره بررسی کردم. از همه رسانه‌ها از «هفت» تلویزیون تا کیهان و شرق و همه و همه. نتایج جالب بود: شاید چیزی حدود بیش از 80 درصد مطالب در نقد، هجو، تقبیح و علیه جشنواره و به خصوص اجرایش بود! یعنی همه از چپ و راست و دوست و دشمن از این جشنواره ناراضی بودند! حالا عوامل جشنواره هم می‌توانند با تفرعن و لفاظی، بگویند: به درک! چه اهمیتی دارد!


نمی‌شود اینها را ندیده گرفت و بعد خودمان از خودمان تشکر کنیم و برای هم گل بفرستیم که وای چقدر ما خوب بودیم و...! من همه اینها را از چشم جشنواره و مجریانش می‌بینم؛ هر یک به سهم خود و به اندازه مسئولیتی که داشته‌اند! اما آیا آنها هم چشمی وگوشی برای دیدن و شنیدن واقعیت‌ها و حقیقت‌ها دارند؟

 

منبع: کیهان