۱۴ تير ۱۳۹۶ - ۰۷:۴۸

روایت اهالی قلم از "قلم"

همزمان با ۱۴ تیرماه و روز قلم جمعی از اصحاب قلم از آرزوهای دور و نزدیک خود برای آینده ادبیات ایران سخن گفتند.
کد خبر : ۳۷۰۴۷۵
صراط: همزمان با ۱۴ تیرماه و روز قلم جمعی از اصحاب قلم از آرزوهای دور و نزدیک خود برای آینده ادبیات ایران سخن گفتند.

به گزارش مهر، ۶۹ سال از سرایش قطعه شعر مهتاب توسط نیما یوشیج می‌گذرد. شعری که در فرازی از آن شاعر از آروزیی سخن می‌گوید:

نگران با من استاده سحر
صبح می‌خواهد از من
کز مبارک دم او آورم این قوم بجان باخته را بلکه خبر
در جگر لیکن خاری
از ره این سفرم می‌شکند

برای آن‌ها که نیما و سلوک شعری او را می‌شناسند، صبح در این شعر نمادی از آرزوها و امیدهایی است که روح شاعر برای مردمش آن را انتظار می‌کشد و حالا امروز که ۱۵ سال از انتخاب روزی به نام قلم می‌گذرد؛ روزی برای آن‌ها که سعی دارند با نوشتن، صبح را برای مردمانشان و هر آنکه سودای خواندن دارد و کلمه، آرزو کنند، اهل قلم و هر آنکه او را با کلمه سر و سودایی است، آرزوهایی دارد از جنس همان پیغامی که صبحگاهان از نیما خواست.

گرچه روز قلم و اهل قلم در نیمه نخستین ماه تابستان در این سال‌ها آنچنان که باید و شاید ارج و قرب ندید و کسی برای این روز، آرزویی تازه و ناب نداشته اما پانزدهمین سالگرد انتخاب این روز، بهانه‌ای شد برای نویسندگان تا از آروزهای خود برای مردمشان بگویند؛ برای آنها که بودنشان را تفسیر می‌کنند و با چشم و دست‌هایشان به آنها و حاصل کارشان اعتنا می‌بخشند.

رضا امیرخانی نویسنده ۴۴ ساله این روزهای ایران از آرزوهای خود اینگونه می‌گوید: بیش از بیست سال از انتشار اولین کتابم می‌گذرد. آن روزها آروزهایی داشتم که به بسیاری از آنها دست یافتم. بعضی‌شان چندان چیز دندان‌گیری نبود و برخی هم کاش برآورده نمی‌شد. اما امروز اگر بخواهم آرزویی کنم، می‌گویم ای کاش رابطه مردم و نویسندگان رابطه‌ای واقعی‌تر شود. یعنی نویسندگان بتوانند نیازهای مردمشان را پاسخ بگویند. این مهمترین و بزرگترین آرزویم است و می‌دانم نیازهای مردم متنوع است پس نویسندگانشان باید متنوع تر باشند.

محمدحسن شهسواری نویسنده ۴۷ ساله دیگر کشورمان نیز اینگونه از آروزهای خود می‌گوید: آرزوی من این است که نویسندگان برای نزدیک شدن به مردم تلاش بیشتری بکنند. از پیله تنهایی خود بیرون بیایند و به همان میزان نیز مردم به سمت آن‌ها نزدیکتر شوند. البته بدون تعارف می‌گویم که شک دارم این امر محقق شود چون وقتی نویسنده به سمت مردمش حرکت کند به سدی به اسم ممیزی برخورد می‌کند که راهش را سد کرده است.

صادق کرمیار نویسنده و کارگردان ۵۸ ساله اما بیان طنزآمیز و متفاوتی از آرزوهایش دارد. او می‌گوید: آروزی من برای نویسندگان آروزیی است که برای هر انسانی می‌شود داشت. یعنی احقاق حقوق اولیه‌اش. پس من هم آرزویم به عنوان یک نویسنده بازنشستگی و حقوق آن است به اندازه‌ای که بشود اجاره خانه را داد و خورد و خوراک را تامین کرد. مگر این‌ها حق اولیه هر انسانی نیست؟ اینها آروزیی است که یک نویسنده هم دارد.

کرمیار در ادامه با همان لحن طنازانه‌ می‌گوید: آروزی دیگرم این است که کل وزارت ارشاد بدون اینکه فردی از آن آسیب ببیند تعطیل شود!  برای نهادی که به خودش اجازه می‌دهد که به من نویسنده اجازه کاری را بدهد یا ندهد چنین آرزویی دارم اما از شوخی گذشته، ای کاش و تنها ای کاش روزی را ببینیم که از نویسنده به عنوان مالک اثر ادبی دزدی نشود.

روایت مصطفی جمشیدی نویسنده ۵۶ ساله از آروزهایش نیز در نوع خود جالب است. او می‌گوید: آرزویم این است که بتوانم به عنوان نویسنده از این راه ارتزاق کنم. ما در زمینه شعر و ادبیات شفاهی در ایران وضعیت متکثری داریم. در سرزمین ما استعداد شاعری زیاد است و گرایش عمده‌شان هم شعر کلاسیک. این خوب است اما کفایت نمی‌کند یعنی با این روش رسوخ کافی برای آگاهی نخواهیم داشت. این روش منتهی می‌شود به کاهش دادن عطش مطالعه و تنبل کردن جوانان و کاهش میل آنها به کشف حقیقت.

جمشیدی در ادامه داستان‌نویسی را در ایران هنری نفرین شده می‌داند و می‌گوید: آرزویم این است که فعالان این عرصه غم نان نداشته باشند. بتواند از کارش ارتزاق کند.

وی اما آروزی جالب دیگری هم دارد: آرزو دارم که در دوره‌ای که من زیست می‌کنم نویسنده‌ای در قامت تالستوی، کامو، یوسا، مارکز و امثال آنها بدرخشد و معاصرتم با درک این پدیده همراه شود و از حضورش انرژی بگیرم. اگر داستان نویسی در وضعیت اینچنین قرار بگیرد و به سمت نظریه پردازی و نظریه پذیری برود بدون شک جامعه ما نیز نخبه‌پذیر خواهد شد.

روایت مجید قیصری نویسنده ۵۱ ساله دیگر کشور هم از آرزویش خواندنی است: آرزو می‌کنم مردم کشورم دغدغه دانستن پیدا کنند و به جایی برسیم که کتاب و مطالعه را برای این دغدغه راه حل بدانند. امروز بزرگترین دغدغه من مطاله و کتابخوانی است و وضعیت فعلی‌اش عذابم می‌دهد. بالطبع آرزویم نیز اصلاح این وضعیت است.

اما سعید تشکری نویسنده و کارگردان ۵۲ ساله تئاتر هم آرزویش را بی‌ارتباط با کار و حرفه‌اش نمی‌داند و می‌گوید: هنوز رنج و مرارت تولید یک اثر ادبی برای کسی در این کشور مهم نیست. ما نویسندگان یتیم ابدی هستیم و تنها و البته آن سوی این تنهایی ابدی ما نیز خداست.

وی ادامه می‌دهد: آرزوی من بعد از سلامتی این است که بتوانم کتابم را به شکل صحیح به مخاطبش برسانم و او بتواند آن را بشناسد. بتوانم کتابم را به راحتی در کتابفروشی عرضه کنم و مخاطب نیز راحت بتواند پیدایش کند. هنوز یادمان نرفته در روزگاری که مدارس کتابخانه کلاسی داشتند ما چطور به حضور در آن و کتابخانه‌های محلی راغب می‌شدیم و شوقمان به کتاب حتی دکه‌های مطبوعاتی را به فروش کتاب کشانده بود. امروز اما آن شکوه از دست رفته و چرخه نشر معیوب است. شمارگان کم شده و کتاب به دست مخاطب نمی‌رسد. آیا باید آرزویی جز اصلاح این روال داشته باشم؟

یوسف علیخانی نویسنده و ناشر ۴۱ ساله نیز در پاسخ به سوالی درباره آرزویش می‌گوید: آرزوی من و همه اهل قلم این است که در روز قلم ما را فراموش کنند و در عوض در تمامی روزهای سال به خاطر داشته باشند که نویسنده‌ای هست و کتابی و برایش احترام قائل شوند.

این‌ها تنها بخشی از آرزوهای نسلی است که به گواهی سن و سالشان بیش از دو دهه و در موارد بسیار سه دهه از عمرشان را  برای ساختن دنیایی زیباتر برای کتابخوان‌های ایرانی صرف کرده‌اند. آرزوهایی که حتی در روزی به نام قلم که عمر آنها را معنی کرده کمتر کسی از آن سراغی می‌گیرد.

برچسب ها: صراط