۰۳ مهر ۱۳۹۵ - ۱۲:۲۸

روایت زندانی گوانتانامو از شکنجه‌های روحی

«محمد علی شاه موسوی» گفت: در زندان گوانتانامو، شکنجه‌های جسمی بسیار کم‌ بود و شکنجه‌های اصلی، تحقیر و شکستن روحیه زندانیان بود.
کد خبر : ۳۲۴۴۶۵
صراط: «محمد علی شاه موسوی» گفت: در زندان گوانتانامو، شکنجه‌های جسمی بسیار کم‌ بود و شکنجه‌های اصلی، تحقیر و شکستن روحیه زندانیان بود.

به گزارش مهر، دکتر «محمدعلی‌شاه موسوی» پزشکی افغانستانی است. او که عضو لویی‌جرگه موقت افغانستان بوده است، در سال ۸۲ در خانه خود در شهر گردیز افغانستان توسط نظامیان آمریکایی ربوده می‌شود و ۴۰ ماه را در بند آمریکایی‌ها در زندان‌های بگرام و گوانتانامو می‌گذراند.

پس از گذشت حدود چهارده سال از تأسیس زندان گوانتانامو و شایعه‌های گوناگون درباره این زندان آمریکایی، برای اولین‌بار روایتی دست‌اول و بدون واسطه از این زندان، از زبان یک زندانی آزاده‌شده، از صداوسیما به نمایش در آمد. دکتر محمدعلی‌شاه موسوی، کسی که حدود سه سال از عمر خود را در این زندان سپری کرده است، شب گذشته میهمان برنامه هم‌قصه بود و ناگفته‌هایی از این زندان را روایت کرد.

موسوی در ابتدا در توضیح موقعیت سیاسی و جغرافیایی زندان گوانتانامو گفت: گوانتانامو جزو خاک کشور کوبا و شبه‌جزیره‌ای در جنوب این کشور است که روی خط استوا قرار دارد و بسیار گرم است. در حدود سال ۱۹۶۰، دولت کوبا آن را به ایالات متحده اجاره می‌دهد و الآن پایگاه نیروی دریایی آمریکا آنجا مستقر است. آمریکایی‌ها بعد از یازده سپتامبر در آن‌جا کمپ دلتا را ساختند.

موسوی در توضیح کمپ‌های گوانتانامو گفت: در گوانتانامو شش کمپ اصلی وجود داشت. کمپ یک و دو برای کسانی بود که هنوز پرونده باز داشتند. زندانیان این دو کمپ در وضعیت سخت‌تری نسبت به بقیه بودند. برای مثال وقتی در کمپ یک بودم، هفته‌ای نیم ساعت فرصت داشتیم که از انفرادی خودمان خارج بشویم. در کمپ سه وضعیت بهتر بود و زندانیان یک روز در میان، نیم‌ساعت برای تفریح و حمام فرصت داشتند. وقتی پروندۀ زندانی بسته می‌شد و چیزی برای بازجویی نداشت، به کمپ چهار منتقل می‌شد. کمپ چهار، جمعی بود و ده‌نفر باهم در یک اتاق بودند.

وی افزود: بعداً کمپ پنج و شش هم ساخته شد که در آن‌ها خیلی به زندانی سخت می‌گرفتند. در این دو کمپ همه زندان‌ها انفرادی بود و کسی که در آن زندانی می‌شد، حتی در ساعت‌های تفریح هم نمی‌توانست آسمان را ببیند. من کمپ‌های یک تا چهار را تجربه کرده‌ام و بیشتر زمان اسارت را در کمپ چهار گذراندم. غیر از این شش کمپ، سه کمپ دیگر هم وجود داشت. کمپ اکو برای زندانیان خاص بود. کمپی هم برای زندانیانی که مشکل روانی داشتند وجود داشت و در کمپی هم به نام اگوانا، زندانیان خردسال را نگهداری می‌کردند.

وی در ادامه به شکنجه‌های زندان گوانتانامو پرداخت و گفت: در زندان گوانتانامو، شکنجه‌های جسمی بسیار کم‌ بود و شکنجه‌های اصلی، تحقیر و شکستن روحیه زندانیان بود. مثلاً وقتی برای بازجویی می‌بردند، در وضعیتی قرار می‌دادند که دست‌وپایت بسته بود و در معرض صدای بلند و نور شدید بودی، در آن حال ۲۴ساعت روی صندلی می‌نشستی و آن‌ها هیچ کاری نمی‌کردند و بعد دوباره به زندان منتقل می‌شدی. شکنجه دیگر این بود که هر دو ساعت دست و پایت را می‌بستند و اتاقت را عوض می‌کردند. بعد از یک هفته اتاق عوض‌کردن، زندانی روانی می‌شد.

استقلال‌طلبی و مخالفت با حضور آمریکایی‌ها در افغانستان دلایلی بود که موسوی آن را علت طولانی شدن اسارت خود بیان کرد و گفت: وقتی که بازجویی‌های از من تمام شد و مطمئن شدند که جرمی مرتکب نشده‌ام، پرونده من مختومه شد؛ اما گفتند که با توجه به تحقیقات ما، تو از مجاهدین بوده‌ای و با خارجی‌ها جنگیده‌ای و با حضور خارجی‌ها در افغانستان مخالف هستی؛ بنابراین برای آمریکایی‌هایی که در افغانستان هستند، خطر محسوب می‌شوی. گفتم: همه افغانستانی‌ها مخالف حضور خارجی‌ها هستند. گفتند: فعلاً تو زیر دست ما هستی!

اشاعه تفکر وهابی و افراطی‌گری در زندان گوانتانامو بخش دیگری از حقایق زندان گوانتانامو بود که موسوی به آن اشاره کرد و گفت:‌ علی‌رغم اینکه بیشتر زندانیان گوانتانامو افراد عادی بودند، اقلیتی از طالبان و القاعده نیز در زندان گوانتامو حضور داشتند. در آن‌جا کتاب‌های وهابی از طریق صلیب‌سرخ برای آن‌ها آورده می‌شد و چون در میان خودشان عالم دینی هم داشتند، شروع می‌کردند به ترویج عقایدشان در میان افراد عادی.

موسوی گفت: با توجه به عقده‌ای که در زندان از آمریکایی‌ها در دل زندانیان کاشته می‌شد و نیز آموزش‌های وهابی که عناصر طالبان و القاعده به زندانیان می‌دادند، زمینه شکل‌گیری افراطی‌گری در آن‌ها فراهم می‌شد. من کشورهای دیگر را سراغ ندارم؛ اما اکثر افغانستانی‌هایی که از زندان گوانتانامو آزاد شده‌اند به گروه‌های افراطی، حتی داعش، پیوسته‌اند.

وی با اشاره به تلاش‌های مردم شهر گردیز برای اثبات بی‌گناهی او و مراجعه مکرر آن‌ها به سفارت افغانستان در آمریکا، گفت: بالاخره بعد از ۴۰ ماه اسارت، حکم بی‌گناهی من صادر شد و یک روز به من مژده آزادی دادند. ما را به کمپی منتقل کردند که مقدمات آزادی را در آن‌جا فراهم کنند. در آنجا از من خواستند که تعهدنامه‌ای را امضا کنم که در آن باید چند تعهد می‌دادم:۱. با هیچ گروه تروریستی ازجمله طالبان و القاعده همکاری نکنم؛ ۲. با آمریکا و کشورهای ائتلاف نجنگم و با کسی که با آن‌ها می‌جنگد همکاری نکنم؛ ۳. با کسانی که مخالف آمریکا هستند همکاری نکنم و ۴. اگر خلاف این تعهد رفتار کردم، آمریکا حق دارد که من را بازداشت کند. من از امضای آن امتناع کردم و گفتم که چهار سال به این دلیل زندانی بوده‌ام که این اتهام‌ها را نپذیرفته‌ام. آمریکا نه حق داشته است که من را زندانی کند و نه از این به بعد حق دارد که زندانی‌ام کند. نامه را امضا نکردم و من را به زندان بازگرداندند. اما خواست خدا بود که با دیگر زندانی‌هایی که آزاد می‌شدند، علی‌رغم امضا نکردن تعهد، من را هم آزاد کردند.