۲۴ دی ۱۳۹۲ - ۱۱:۰۴

چرخ زندگی زندانیان کند می‌چرخد

‌پشت‌دیوارهای بلند و درختان سر به فلک کشیده زندان اوین، زندانیانی هستند که با کار در کارگاه‌های این زندان، چرخ زندگی‌شان را می‌چرخانند، هرچند کند، هرچند سخت.
کد خبر : ۱۵۶۷۹۵

صراط: پس از مدت‌ها و با هماهنگی سازمان زندان‌ها و بنیاد تعاون زندانیان زمینه بازدید از کارگاه‌های حرفه‌آموزی زندانیان برای خبرنگاران فراهم شد و در یک روز سرد زمستانی عازم مکانی شدیم با دیوارهای بلند و سیم‌های خاردار،‌ زندان اوین.

تدابیر امنیتی برای یک دیدار ساده بیش از حد تصور اما منطقی بود، پیش از ورود به کارگاه اصلی وارد یک محوطه‌ شدیم.

در این محل محصولات تولیدی کارگاه را به نمایش گذاشته بودند، مبلمان،‌کیف و پوشاک، ساعت‌های دکوری، میز و صندلی‌های چوبی و تهیه البسه نیروهای مسلح و شرکت‌های خودروسازی تنها بخشی از محصولات تولیدی از سوی زندانیان بود.

پس از هشدارهای امنیتی مسئولان وارد سوله‌ای بزرگ شدیم که نام «کارگاه نجاری و منبت» بالای سر در آن نقش بسته بود.

حدود 30 نفر در این کارگاه کار می‌کنند، استادکار این کارگاه پیرمردی قبراق و سرحال است که خود را شاگرد کمال‌الملک معرفی می کند.

زندانیان آبی پوش در لا به لای گرد چوب و الوارهای سنگین مشغول به کار بودند،‌ آنقدر جدی و آنقدر ماهرانه که یک لحظه تصور حضور در زندان در ذهن آدم رنگ می‌باخت، در این میان زندانیان سیاه پوست ناخودآگاه توجه را به سمت خود جلب می‌‌کردند.

اینها همان دزدان دریایی سومالی بودند که چندسال پیش در تور نیروی دریایی ارتش گرفتار شدند و حالا در زندان اوین دوره‌های کارآموزی را می‌گذرانند.

فارسی را دست و پا شکسته یاد گرفته‌اند و از حضور در این کارگاه‌ها ابراز رضایت می‌کنند.

زندانیان ایرانی هم هرکدام در یک گوشه مشغول کار هستند، یکی از آنها مرد 57 ساله‌ای است که حدود 12 سال پیش به دلیل تصادف و عجز از پرداخت دیه به زندان آمده بود و همچنان منتظر بود تا پول دیه فراهم شود.

وقتی از او پرسیدم که از کار در این کارگاه راضی است یا نه؟ گفت: راضی نیستم مجبورم.

نگاهش تلخ است،‌ سوهان به چوب می‌کشد و در پاسخ به این سوال که چند ساعت در روز کار می‌کند و چقدر دستمزد می‌گیرد میگوید: از ساعت 8:30 صبح تا 3 بعداز ظهر کار می‌کنم و ماهیانه حدود 70 هزار تومان دستمزد می‌گیرم.

زندانی‌ها با قلم منبت‌کاری انگار درد خود را روی چوب نقش می‌زدند، آنقدر محکم قلم می زدند و میخ می‌کوبیدند که انگار می‌خواهند تمام درد خود را در دل چوب خالی کنند.

خیلی‌ها زندانی را مجرم بالفطره می‌دانند اما آنها نه مجرم بودند و نه خطرناک، بلکه تنها به دلیل یک اشتباه، یک اتفاق و یا یک طمع مالی، سنگینی نام «زندانی« را به دوش می‌کشند.

پس از عبور از محوطه هواخوری وارد کارگاه دوم می‌شویم، کارگاه «سراجی»، کارگاهی با حدود 100 کارگر ایرانی و خارجی و 65 دستگاه کیف و چرم دوزی.

مسئول کارگاه در توضیح روند فعالیت این بخش می‌گوید: اینجا معمولا کیف‌های بچه‌گانه، کوله‌های کوهنوردی و کیف‌های عابربانک تهیه می‌شود، اکثر این محصولات سفارش بازار، ارگان‌ها و بانک‌ها است.

بیشتر کارگران این کارگاه زندانیان ایرانی هستند اما در میان آن‌ها زندانیانی از نیجریه، سومالی، تانزانیا و ژاپن هم به چشم می‌خورند.

مقصد بعدی کارگاه «خیاطی» است، کارگاهی بزرگ با 150 دستگاه چرخ خیاطی، لباس‌های کارکنان شرکت نفت سپاهان و ایران خودرو زیر دست زندانیان است، با مهارت چرخ می‌زنند تا چرخ زندگی‌شان را از داخل زندان بچرخانند، اما باز هم کند می‌چرخد، برای هر دست لباس فقط 2400 تومان!

سیاوش مردی 40 ساله و زندانی مهریه است، می‌گوید 23 ماه است که به زندان آمده و 10 ماه است که در کارگاه خیاطی کار می‌کند.

سیاوش با گلایه می‌گوید: از کار در اینجا راضی نیستم اما مجبورم به نحوی خودم را سرگرم کنم، از ساعت 4 بعداز ظهر تا 9 شب کار می‌کنم و ماهی 15 تا 20 هزار تومان دستمزد می‌گیرم.

«حاج عمو» هم به دلیل محکومیت مالی 6 است که زندان نشین شده، قبلا وکیل بند بوده و در آشپزخانه زندان کار می‌کرده اما الان 2 سالی می‌شود که خیاطی را جایگزین کار قبلی کرده است.

حاج عمو معترض است، وقتی می‌فهمد خبرنگار هستم صدایم می‌کند و می‌گوید: 7 سر عائله دارم و تنها ماهی 30 هزار تومان بابت کار در کارگاه به من می‌دهند،‌ دخترم دم بخت است اما مگر با این پول‌ها می‌شود کاری کرد؟

بازدید تمام می‌شود، بازدید که نه، سفر به اعماق درد آدم‌هایی که مهر زندانی به پیشانی شان خورده و هر دقیقه برایشان اندازه به سال می‌گذرد.

از زندان که بیرون می‌آیم فقط یک دعا می‌کنم، این که خدا چرخ زندگی زندانیان مالی را تندتر بچرخاند.


منبع: فارس