۰۳ آبان ۱۳۹۲ - ۱۲:۳۰

روایت دانشجو از خانه‌نشینی 11روزه احمدی‌نژاد/ هیچ وقت برای من حل نشد

بعد از سیدمحمد حسینی وزیر ارشاد دولت دهم کامران دانشجو وزیر سابق علوم نیز طی مصاحبه ای روایتی خانه نشینی 11روزه احمدی نژاد بیان کرده است.
کد خبر : ۱۳۸۴۸۸

صراط: بعد از سیدمحمد حسینی وزیر ارشاد دولت دهم کامران دانشجو وزیر سابق علوم نیز طی مصاحبه ای روایتی خانه نشینی 11روزه احمدی نژاد بیان کرده است.

دانشجو در بخشی از گفتگوی خود با تسنیم به سوالات زیر جواب داده است.


در قضیه 11 روز خانه‌نشینی آقای احمدی‌نژاد چه نظری داشتید؟

دانشجو: بعید می‌دانم کسی این کار را تأیید کرده باشد یا تأیید کند.اگر خاطرتان باشد در همان ایام بود که شیراز افتتاح ساختمان ISC را داشتم. آنجا صحبت کردم گفتم نگاهمان باید به انگشت اشاره حضرت آقا باشد حالا در هر مسئولیتی که هستیم و در هر جایگاهی که باشیم باید این نگاه، نگاه غالب ما باشد به هر حال معترض بودم به این قضیه.

به 11 روز خانه‌نشینی؟

دانشجو: حالا اسمش را نمی‌دانم، ایشان می‌گویند خانه‌نشینی نبوده کارها را انجام می‌دادند، اما بعید می‌دانم هیچ کدام از وزرا این کار را تأیید کرده باشند، بالاخره من هم معترض بودم و هستم، به ایشان هم صراحتاً گفته بودم این چه کاری است می‌کنی؟ بعد از اینکه رفتند و نیامدند و در جلسه دولت حاضر نشدند پرسیدم از اطرافیان که ایشان کجاست و بالاخره رفتم مقابل درب خانه ایشان. دوستم بود، دوستم است، دوستش دارم، وقتی می‌گویم دوستش دارم، واقعاً قلبا دوستش دارم.

همین الان هم معتقدم  از بعد کارهای اجرایی و زحماتی که آقای احمدی‌نژاد کشیده هیچ رئیس‌جمهوری نمی‌تواند با او رقابت کند. اگر 27 سال قبل از ایشان را از نظر کاری و اجرایی یک طرف قرار بدهید و 8 سال آقای احمدی‌نژاد را هم طرف دیگر، کفه ترازو در 8 سال ایشان یعنی دولت‌های نهم و دهم سنگین‌تر خواهد بود. بعید می‌دانم در 27 سال آینده هم کسی به اندازه ایشان بتواند کار کند.

از طرف دیگر واقعیت این است که آقای احمدی‌نژاد گفتمان و شعارهای انقلاب را سر دست گرفت و احیا کرد. دوره‌ای به نام دوم خرداد یا اصلاحات را که یادمان نرفته، برخی می‌گفتند گفتمان امام برای موزه‌ها است، نه اینکه در پستو و پنهان این را بگویند بلکه علنا این را اعلام می‌کردند و در روزنامه‌هایشان مقاله می‌نوشتند و تیتر می‌زدند.

در این دوره علنا می‌گفتند گفتمان امام و انقلاب باید به موزه بپیوندد. علنا می‌گفتند انقلاب تمام شده است! مگر انقلاب چیزی است که تمام شود. انقلاب یک امر مستمر است، مثل یک ماشین است که در سربالایی حرکت می‌کند موتورش را خاموش کنی نمی‌ایستد بلکه به عقب برمی‌گردد، موتورش چیست؟ موتورش همین گفتمان امام و انقلاب و آرمان‌هاست. اگر اجازه داده شود این موتور را عوض کنند یا خدای نکرده از حرکت بیاندازند انقلاب ماهیت خود را از دست می‌دهد. همین کاری که عده‌ای الان هم طمع کرده‌اند، می‌خواهند شعارها و آرمان‌های انقلاب یعنی موتور محرکه انقلاب را تحریف کنند، می‌گویند دیگر وقت "مرگ بر" نیست، وقت برائت نیست، باید با همه دوست بود برخی‌ها در دوره اصلاحات هم همین شعارها را می‌خواستند جایگزین شعارهای انقلاب کنند.

البته پر واضح است که دوست داشتن با دوست بودن متفاوت است. مسلمانان و مردم مسلمان ایران همه انسان‌های روی زمین را به ما هُوَ انسان دوست دارند ولی مگر می‌شود با سید حسن نصر ا… دوست بود، با فلسطینی‌ها دوست بود و با اوباما و نتانیاهو هم دوست شد. مگر می‌شود با اهل بیت رسول ا…، با امام حسین (ع) دوست بود و سِلم بود و با قاتلین آنها هم دوست بود؟! به فرمایش شهید مطهری باید شمر و یزید زمان خود را بشناسیم، با شمر و یزید زمان که نمی‌شود دوست شد. هر چند از خدا می‌خواهم که همه را انشاءا… هدایت کند.


11 روز خانه‌نشینی آقای احمدی‌نژاد را می‌گفتید. اینکه رفتید درب منزلشان؟

دانشجو: آوردن احساس من در آن زمان روی کاغذ خیلی سخت است،  من احمدی‌نژاد را دوستش دارم به عنوان یک آدمی که برای مملکت زحمات زیادی کشید. فردی که دولت را در بین لایه‌های مردم برد و از حالت تشریفاتی خارجش کرد، اینکه رئیس‌جمهور بنشیند در بنز 15 تا بنز پشت سرش و 10 تا بنز جلویش و راه بیفتد از این جلسه به آن جلسه، رئیس‌جمهور در کاخ فلان جا بنشیند قبل او اینجوری بود، آقای احمدی‌نژاد آمد در خانه‌ای زندگی کرد که خانه‌اش‌را همه دیده‌اند، تمام اسباب و اثاثیه آقای احمدی‌نژاد را پشت یک وانت بار می‌توانی بگذاری، همین الان هم همین کار را می‌توان کرد. نمی‌دانم رفتید آنجایی که در پاستور او و خانواده‌اش زندگی می‌کرد. متأسفانه برخی رسانه‌ها فقط آن قسمت خالی لیوان را می‌بینند، بعضی‌ها ندانسته ولی برخی با برنامه این کار را کردند. در دو سال آخر سیاه‌نمایی‌هایی که صورت می‌گرفت با برنامه صورت می‌گرفت، این را داشتم می‌گفتم من رفتم خدمت آقای احمدی‌نژاد با او روبوسی کردم و گریه‌ام گرفت.

درب خانه‌اش؟

دانشجو: بله درب خانه‌اش، آمد بیرون.

روز چندم بود؟

دانشجو: فکر می‌کنم روز دوم بود، روز اول گذشته بود، البته ایشان گفته بود کسی نیاید، به من گفت تو بیا. یک‌بار از من سوال کردند بزرگترین چالش من با آقای احمدی‌نژاد چه بود، گفتم دوستی‌مان، گفتند بهترین خاطره‌تان گفتم دوستی‌مان. ایشان هم بالاخره محبتی به من داشت و شاید هنوز هم دارد.

رفتم درب منزل، بسیار متأثر بودم، بعد من از ایشان سوال کردم، اولین سؤالی که کردم این بود؛ گفتم فرض محال که محال نیست، در حالی که هر دو بغض کرده بودیم البته دفعه اول نبود این حالت پیش می‌آمد، وقتی پدر ایشان فوت کرده بود و من مسجد رفتم حدود یکی دو دقیقه من روی شانه‌ ایشان و ایشان روی شانه من جلوی همه گریه می‌کردیم، این محبت و دوستی دوجانبه بود و هنوز هم هست. گفتم فرض محال که محال نیست، فرض کن من رئیس‌جمهور بودم تو هم که رفیق بیست و چند ساله من هستی، اگر من اینکار را کرده بودم تو چه نصیحتی به من می‌کردی برو همان کار را انجام بده. که بعدش آن صحبت را کرد که مگر من چه کار کرده‌ام وکاری نکرده‌ام. بماند؛ برای من هیچ وقت حل نشد هنوز هم حل نشده است.یک بار به ایشان گفتم انشاءالله این دوره‌ها تمام می‌شود تو می‌آیی در اتاقت در دانشگاه علم و صنعت ایران، من هم در اتاق خودم، اتاق‌هایی که هر چند کوچک اما بسیار باصفاست، آن وقت خارج از این همه بده بستان‌ها و معاملات سیاسی که صورت می‌گیرد من  20 سوال دارم که می‌آیم و این سوالها را می‌پرسم و تو هم انشاءا… صمیمانه به من جواب‌ها را می‌دهی. دوستانه با یکدیگر می‌نشینیم، شاید من دارم اشتباه می‌کنم، حداقل در درون راحت می‌شوم.