۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ۱۴:۴۱

یادی ازعسل بدیعی‌ در سالروز تولدش

دومین مرگ و فقدان تلخ یکی از همراهان سینمایی ایران در سال جدید (پس از فقدان دکتر هوشنگ کاوسی‌) در اندازه‌هایی بیش از شهرت دو فیلم برتر کارنامه‌ي وي ، "بودن یا نبودن‌" و "شیرین‌" انعکاس و اهمیت یافت.
کد خبر : ۱۱۱۲۲۳
صراط:مرگ‌هایی دراماتیک و بویژه آنهایی که بار تراژیک بیشتری دارند همواره تاثیر گذارند و بخش مهمی از توجه و احساسات جمعی را به سوی خود در گذشته جلب می کنند.
جامعه‌ی نام و جزئیات مرگ و زندگی این افراد را تا مدت‌ها و گاه برای همیشه در ناخوداگاه‌ خویش ثبت و ضبط می‌کند و پیوسته در بزنگ‌ههای مختلف نام آن‌ها را به یاد می‌آورد.
"عسل بدیعی‌" تا پیش از مرگش گرچه در حافظه‌ی جمعی سینما دوستان و بینندگان تلویزیون بازیگری به نظر می رسید که فقط در ایفای دو نقش خوب و موفق ظاهر شده بود، ولی این دومین مرگ و فقدان تلخ یکی از همراهان سینمایی ایران در سال جدید پس از فقدان دکتر "هوشنگ کاوسی‌" در اندازه‌هایی پیش از شهرت برآمده از دو فیلم برتر کارنامه‌ی "عسل بدیعی‌" "بودن یا نبودن‌" و "شیرین‌" انعکاس و اهمیت یافت.
تغییر رویکرد فرهنگی هنری دولت از سال 1376 باعث شد تا سینمای ایران هوایی تازه استنشاق کند نزدیک شدن به سوژه‌هایی که تا پیش از آن حتی نمی‌شد فکرشان‌ را به ذهن راه داد و موجی که با مطرح بازیگرانی را می طلبید که سال‌ها امکان حضور کسانی با ویژگی‌های آنها ناممکن‌ می نمود .
"عسل بدیعی‌" چهره ای امروزی بود که کیانوش عیاری‌" پس از قسمت‌هایی از چندین دختر جوان، او را برای نقش نخست "بودن یا نبودن‌" انتخاب کرد (هدیه تهرانی نیز یکی از گزینه‌های ایفای این نقش بود و البته او هنوز در آن زمان به موقعیت ستارگی‌ نرسیده بود) باری، "بودن یا نبودن‌" و بازیگرش‌ موفق از کار درآمدند و "بدیعی‌" در زمانه‌ای که هر روز چهره ای جوان با توجه به مقتضیات اجتماعی، فرهنگی و صد البته سیاسی آن روزگار به بازیگران آتیه‌دار سینمای ایران افزوده می‌شود، به جمع بازیگران "دست‌آلوده" پیوست تا هم کم‌فروختن فیلم اولش را جبران کند و هم با توجه به ویژگی های ظاهری‌اش بخت خود را در کنار تعدادی از بازیگران سینمای حرفه‌ای و تجاری بیازماید‌ و به سهم خویش به گرمای ان سینما بیفزاید.
به این ترتیب طی یکی از نخستین فرصت‌هایی که سینمای بعدی 1370 ایران در به تصویر کشیدن عشق‌هایی مثلثی پیدا کرده بود، "بدیعی‌" مجال یافت نقش یکی از دو معشوق فداکار اول داستان (سیامک با بازی ابوالفضل پور‌عرب) را ایفا کند و او را عاقبت به خیر کند هر چند ضلع مثلث (دیبا ، با بازی هدیه تهرانی) فداکاریش‌ پررنگ‌تر می نمود در پایان فیلم، او به تنهایی تمام جرم سیامک را بر گردن گرفت و تسلیم قانون ش)  بازی "بدیعی‌" در "دست‌های آلوده‌" البته به قدرت فیلم قبلی‌اش نبود اما این اثر تجاری و تین‌ایجری همانگونه که پیش‌بینی می شد خوب فروخت و موقعیت لازم را برای بهتر دیده شدن بازیگرانش فراهم آورد اتفاقا این بازیگران هر یک سرنوشت متفاوتی یافتند تهرانی یکی دیگر از پازل‌های ستاره شدنش را در کنار "سلطان‌"، "غریبانه‌"، "قرمز‌"، "سیاوش‌" و "شوکران‌" تکمیل کرد.
"امین‌ حیایی‌" آماده شد تا نخستین نقش اول از بازی‌های پرشمارش‌ در دهه‌ی پیش‌رو در رل‌های اصلی را ایفا کند و "پورعرب‌" نیز با یکی دو فیلم بعدی ستاره‌ای بختش به کلی افول کرد و به حاشیه رانده شد چند سال "پور عرب‌" و "بدیعی‌" در فیلم "سربلند " با بازی در نقش‌هایی فرعی، همکاری دیگری را تجربه کردند.
از همه مهم‌تر این که "عسل بدیعی‌" ضمن ازدواج با "فریبرز عرب‌نیا" دیگر بازیگر مطرح آن سال‌ها با وی در "از صمیم قلب‌" همبازی شد.
"بهرام کاظمی‌" با وجود دستیاری بزرگانی چون "داریوش مهر‌جویی" از نخستین فیلمش کوشیده بود آثار پرفروش و تجاری عرضه کند ولی "از صمیم قلب‌" در این زمینه توفیقی نداشت ضمن این که در همان سال "بدیعی‌" و "عرب نیا‌" در "هفت‌پرده" نخستین فیلم "فرزاد موتمن‌" را نیز بازی کردند که گذشته از نمایش جشنواره‌ای بیش از یک دهه بعد فقط در شبکه‌ی ویدئویی عرضه شد.
ازدواج بی فرجام این دو که دست کم در آن مقطع می‌توانست برای "بدیعی‌" به عنوان یک قطب ماجرا با باد تبلیغی و سینمایی بیش‌تری همراه باشد.
از نظر دور ماند: چون "بدیعی‌" با پیشینه‌ی خانوادگی محکمی که داشت چندان اهل میدان دادن به رسانه ها و مطبوعات زرد (که آن زمان در پرداختن به این گونه مسائل پرو بالی گرفته بودند) نبود.
 
در ادامه ، بازی و نقش های نه چندان بلند عسل بدیهی در فیلم های متوسط " شمعی در باد" ( پوران درخشنده) و سربلند ( سعید تهرانی) نیز آوردگاه مهمی برای او محسوب نمی شد " پروانه ای در مه" ( محمد جواد کاسه ساز) هم چندان خوب دیده نشد و بدیعی با وجود بر عهده داشتن نقش محوری در آن، نتوانست برای رسیدن به ایده آل های سینمایی اش دورخیر کند از این پس او با دل خوش داشتن به کارهای تلویزیونی ( سریال و ته فیلم) نیم نگاهی هم به سینما داشت تا مگر در سال های فاصله گرفتن از بهار جوانی، بتواند فرصت احیا شدن بیابد هم چون بسیاری از بازیگران زن ایرانی که بارها به حاشیه رفته و برگشته اند البته او از سایه به روشنی بازگشت، اما با حادثه ای دیگر مرگ دراماتیک عسل بدیعی در حالی رقم خورد که به شدت با نقش ها و داستان چند تا از فیلم هایش هماهنگی داشت. گویی حضور و بازی در فیلم " شمعی در باد" به نقش آدمی نیکوکار که به کام مرگ می رود و همچنین ایفای نقش در سریال " زمین انسان ها" که در آن به شمایل یک پزشک در آمده بد به کلی او را تحت تاثیر قرار داد تا آن جا که رسماً اعلام کرد تمایل دارد پس از مرگ اعضای بدنش را به بیماران اعطا کند و این دقیقاً همان بازی دلخواهی بود که تقدیر برایش در نظر گرفته بود.
 
در سینما انگشت شمارند هنرمندان به ویژه بازیگرانی که سرنوشت شان به یک فیلم خاص گره خورده باشد جان وین ستاره ی بی مانند سینمای وسترین یکی از آن هاست او در تیرانداز ( در ایران: خداحافظ تیرانداز) ساخته دان سیگل، با نوعی مرژگ و به هم آمیزی بخشی از شرایط سنی و جسمی اش با مضنون فیلم و همچنین برانگیختن هم دلی یک فیلم ساز هوشیار و فرصت طلب به معنای مثبتش هم چون سیگل توانست پیوندی غریب میان آخرین هنرنمایی خویش با سرنوشت مختومی که او را انتظار می کشید برقرار کند در سینمای ایران زنده یاد محمد تقی کهنمویی در 1363 پس از بازی در ده ها فیلم در حالی که بر خلاف بسیاری از هم نسلانش از ادامه ی حضور در سینما منع شده بود سه صحنه ی پیراک ( کوپال مشکات) مدام به کارگردان اصرار می کرد که پس چرا سکانس مرگ مرا فیلم برداری نمی کنید این سکانس سرانجام فیلم برداری شد و پس از چند ساعت کهنمویی یک بار دیگر سکانس مردن را البته در زندگی واقعی خود بازی کرد زندگی سینمایی و زندگی واقعی عسل بدیعی هم بیش از همه ی آثارش به طرز عجیبی با " بودن یا نبودن" 1377 گره خورد او در نخستین بازی از کارنامه ی نسبتاً جمع و جورش نقش دختری را بازی کرد که برای زنده ماندن نیاز به یک قلب اهدایی داشت با احتمال زیاد نخستین رویارویی جدی بدیعی با سینما می بایست تاثیر فراوانی بر او گذاشته باشد که تا یک و نیم دهه بعد هم چنان جلوه های مثبت آن تاثیر در او دیده می شد ثبت نام داوطلبانه برای اهدای عضو و تاکید فراوان بدیعی به خانواده در خصوص اجرای وصیتش مبنی بر بخشیدن و پیوند زدن اعضای بدنش پس از مرگ، از جمله این جلوه هاست.
 
عسلی بدیعی به شکلی آگاهانه هیچ گاه نخواست بر آن تصویر مطلوبی که با نخستین فیلمش آفریده بود خدشه ای وارد کند البته گذراندن تجربه ها و آزمون و خطاهایی پی در پی حذر نکرد تا مگر به حکم شانس و اقبال و فرصت، که جز عناصر جدایی ناپذیر و ذاتی سینماست، در آثار خوب دیگری نیز ظاهر شود.اما وقتی آن فرصتی که همیشه می ترسید و منتظرش بود پیش نیامد با وقار و تمانینه و به شکلی نامحسوس از سینما کناره گرفت ( یا دست کم دوری جست) و خود را کارهای انسانی و الم المنفعه مشغول کرد و باز هم امیدوارانه منتظر فرصت ماند ( حال انرژی خفته دارم برای ورود به مرحله دیگر، که تمام توانم را امسال برای شگفتی آفرینی خواهم گذاشت و کاری می کنم که پسرم جانیار ، خانواده و دوستانم به من افتخار کنند می دانم که امسال سال من است و پروژه های بسیاری به من پیشنهاد خواهد شد 1 فروردین 1392 ( بخش هایی از دست نوشته ی عسل بدیعی که خواهرش غزل بدیعی در مراسم تشیع پیکر وی آن را خواند.
 
او به راستای نقش های خویش را زندگی کرده بود یعنی نه تنها با پایان یافتن فیلم هایش با آن ها به عنوان یک پروژه برخورد نمی کرد که تا آن جا که می توانست بدون شعار دادن و اداهای تبلیغاتی به ذات سینما در جایگاه یک هنر انسان ساز توجه می کرد ( به قول کاراکتر امیر کبیر در فیلم ناصر الدین شاه  آکتورسینما) در سینما توگراف آدم تربیت می کند) بدیعی با وجود داشتن بسیاری از شرایط لازم و کافی، جذب زرق و برق های سینما نشد ماهایا پطروسیان همبازی او در " از صمیم قلب " می گوید عسل بدیعی بازیگری بود که همیشه مشتاقانه تلاش می کرد کارهای خوبی انجام دهد و دلیل کم کاری اش همین بود همواره می کوشید با انتخاب های درست، کارهای بهتری انجام دهد و با کارگردان های خوبی کار کند.
 
حتی تعداد تله فیلم ها و سریال هایی که در تلویزیون از او دیده ایم هم محدود است آدم احساس می کند که نوعی وسواس و انتخابگری در او وجود داشت آخرین انتخاب او زیباترین انتخابش بخشیدن بخش هایی از وجودش به انسان های دیگر بود. پیشاپیش مردنش به یک مرگ خوب، به خیلی چیزها می ارزد، ارزش فیلمی کارها را دارد حتی اگر به سان واپسین کوچ عسل بدیعی، تلخ باشد مگر شب را نباید بی چراغ روشن کرد؟